وودی آلن در مصاحبه اخیر خود با مجله ددلاین به تنفرش از فیلمهایش، ملاقات به یادماندنیاش با «ریچارد برتون» در نیمقرن پیش، خوششانسیاش در فیلم «امتیاز ازدواج» و اینکه هیچگاه برای ساخت فیلم به کشوری چون چین نخواهد رفت، اشاره کرد.
«وودی آلن» متولد 1 دسامبر سال 1935 میلادی، یکی از پرکارترین فیلمسازان سینمای آمریکاست که طی بیش از نیم قرن فعالیت در این عرصه، تاکنون بیش از 40 فیلم ساخته است که البته سبک خاص او در فیلمسازی مخاطبان خاص خود را دارد و به ذائقه برخی چندان خوشایند نیست. البته «راجر ایبرت»، منتقد مشهور و درگذشته سینمای آمریکا از او به عنوان «گنجینه سینما» یاد کرده است.
از جمله فیلمهای «آلن» میتوان به «امتیاز ازدواج»، «نیمه شب در پاریس»، «آنی هال»، «عشق و مرگ»، «آلیس» و «مرد بیمنطق» اشاره کرد.
«وودی آلن» چند روز پیش با مجله «ددلاین» مصاحبه کرده است که در زیر بخشهایی از آن را میخوانیم:
«مرد بیمنطق»، یازدهمین حضورت در جشنواره کن است، آیا نمیخواهی در بخش مسابقه هم حضور داشته باشی. چرا؟
من تاکنون هیچ یک از فیلمهایم در هیچ رقابتی شرکت ندادهام. شما هیچگاه نمیتوانید بگوید که یک فیلم بهتر از یک فیلم دیگر است. چه کسی میتواند بگوید که یک گروه از داوران میتوانند مستنبدانه بنشینند و درباره بهتر بودن یک فیلم تصمیم بگیرند؟ آیا «پدرخوانده» بهتر از «گودفلاس» است. شما نمیتوانید فیلمها را با یکدیگر مقایسه کنید. انسانها به دلایل مختلف فیلم میسازند. برای پول و یا به خاطر آنچه که در فکر و ذهنشان است و یا برای یک تجربه هنری. من فیلم میسازم چون از این کار لذت میبرم. گاهی یک فیلم را به پایان میرسانم، به یک اتاق میروم و آن را تماشا میکنم ولی از تماشای آن لذت نمیبرم و همانجا اتاق را ترک میکنم و دیگر هرگز آن فیلم را تماشا نخواهم کرد.
هرگز؟
هرگز. من از زمانیکه فیلم «پول را بردار و فرار کن» را در سال 1969 ساختهام تاکنون این فیلم را ندیدهام. من دیگر هرگز دوباره «آنی هال»، «باناس» و یا «منهتن» و هیچکدام دیگر از فیلمهایم را ندیدهام. چون تنها احساس پشیمانی برای تو باقی میماند. اگر میخواستم اینکار را بکنم اکنون فقط باید مینشستم و کارهایی را میتوانستم انجام دهم را تماشا میکردم، کارهایی را که خوب انجام نداده بودم.
خیلی سال پیش برای ساخت فیلم «چه خبرها سوسن ببری؟» به اروپا رفتم و برای خوردن ناهار به یک کافهتریا در فرانسه رفتم، چایی که «ریچارد برتون» و «الیزابت تیلور» نیز در آنجا مشغول بازی در فیلم جدیدشان بودند، فکر میکنم، فیلم « The Sandpiper» بود. من برای یک دقیقه با «ریچارد برتون» مشغول صحبت شدم، او را خیلی خوب نمیشناختم. او به من گفت: که هرگز پس از ساخته شدن فیلمهایش آنها را نمیبیند. او بازیگر بزرگی بود، ولی با خودم فکر کردم، اوه او چقدر آدم عجیب و غریبی است. من براز اولین بار فیلمنامه فیلمم را خودم نوشته بودم و خیلی بیتجربه بود و چیزی نمیدانستم ولی زمانی که ساخت فیلمهایم را شروع کردم، کاملا متوجه منظور او شدم.
یکبار «دنیل دی-لوئیس» گفت که با دقت زیادی برای نقشش آماده میشود و هنگام فیلمبرداری در واقع در پوست شخصیت مورد نظر فرو میرود ولی نمی تواند نتیجه را تماشا کند چون تنها نقایص را میبیند. آیا زمانیکه هنگام تدوین کارهای خودتان را چند باره و چند باره میبینید، اتفاقی مشابه برایتان میافتد؟ آیا نسبت به اشتباهات انجام شده مرتب به خودت تذکر میدهی و یا نه، زمانیکه کاری انجام میدهی با بیخیالی میگویی دیگر کار از کار گذشته؟
خوب کمی از هردو. اگر خودم در فیلم بازی کرده باشم، کار برایم به مراتب سختتر میشود، مثل این میماند که شما مرتب به صدای ضبط شده خودتان گوش دهید و یا حتی بدتر پشت سر هم خودتان را نگاه کنید و همزمان صدای خودتان را بشنوید. خوب اگر خودم در فیلم نباشم، و افراد دلپسندی چون «دیان کیتون» و «اما استون» در آن بازی کرده باشند، دیگر مشکلی با تدوین آن ندارم ولی وقتیکه تدوین تمام شد دیگر تمام شده و دیگر بیخیال آن کار میشم.اوه خدای من، من طی این سالها با چه بازیگران فوقالعادهای که کار نکردهام . آنها کاملا به من اعتماد کرده و حاضر شدهاند که در قبال پولی بسیار جزئی با من کار کنند.
معمولا کارگردانها میگویند از ما نپرسید که کدام فیلمتان را بیشتر دوست دارید. در مورد تو هم همینطور است؟
خوب راستش، من از همه از همه فیلمهایم متنفرم. هیچکدام برایم فرقی ندارند، زمانیکه به پایان میرسند، هر یک از آنها احساس نارضایتی به من میدهند. یکبار، آنهم زمانیکه «امتیاز ازدواج» را به پایان رساندم، احساس کلی مثبتی داشتم. فکر کنم که در مورد این فیلم خیلی خوشانس بودم.
از یک بازیگر خواستم که در این فیلم بازی کند و او یک هفته پیش از شروع فیلمبرداری انصراف داد و از شانس خوب قرعه به نام «اسکارلت جوهانسن» افتاد. او نیز از خوششانسی در دسترس بود. در لندن فیلمبرداری میکردیم و من به یک روز ابری نیاز داشتم. لازم بود که برای دو ساعت باران ببارد، باران بارید، میخواستم که یک هفته آفتابی باشد و دقیقا همین شد. همه چیز خوب پیش رفت و همه چیز سر جای خودش بود. زمانیکه فیلم به پایان رسید، حس خوبی درباره آن داشتم. احساس میکردم که هر بازیگری چه او دیالوگ یک خطی داشت و چه او که دیالوگش دو خطی بود، همه و همه کمال همکاری را با این پروژه داشتند. هیچکدام نسبت به این فیلم منفعل عمل نکردند. احساس خارقالعادهای از خوش شانسی داشتم، فیلمی که از آب درآمد به آنچه که در ذهنم وجود داشت، بسیار بسیار نزدیک بود.
و اگر الان آن را تماشاچی کنی، باز هم همان احساس را خواهی داشت؟
من هرگز آن را تماشا نخواهم کرد، چون یادم میافتد که چقدر به آن علاقمند بودم و با خودم میگویم: اوه خدای من آنموقع با خودم چه فکری میکردم؟
به خاطر دارم زمانی را که استودیوهای هالیوود از فیلمهای تو کاملا حمایت میکردند، تو به آنها طرحی کاملا از ایدهای که ذهن داشتی را به همراه بودجه مورد نظر میدادی و آنها بدون آنکه فیلمنامه را ببینند، به تو جواب مثبت میدادند. آیا هنوز هم به همان شیوه قدیم عمل میکنی؟
اکنون که فیلمهایم را مستقل میسازم، حتی آزادانهتر عمل میکنم. من هرگز در زندگیام، یادداشتی در فیلمنامههایم نداشتهام. من فیلمنامه مورد نظر را مینویسم و هیچ کس آن را نمیبیند حتی کسانی که از فیلمهای من حمایت مالی میکنند. من هرآنکه را که میخواهم به عنوان بازیگر انتخاب میکنم و به همین خاطر است که همیشه احساس میکنم که تنها چیزی که میان من و یک اثر فوقالعاده ایستاده است، خود من هستم. هیچ عذر و بهانهای برای فوقالعاده نبودن ندارم مگر اینکه خودم فوقالعاده نیستم.چه میتوانم بگویم؟هیچ کس به من نمیگوید که فلان بازیگر را انتخاب کن یا چقدر فیلمبرداریم طول بکشد و اینکه چه موضوعی را کار کنم و چه داستانی را روایت کنم. خوب فیلمهای من کم بودجه هستند و فروش میکنند ولی خوب در عین حال فیلمهای دیگری چون «انتقام جویان» هم هستند که در چند تعطیلات آخر هفته خیلی بیشتر از حداقل 6 فیلم من طی ده سال فروش میکنند.
همه این سالها خواستار ساخت فیلم در کشور چین هستند. تو چی؟
این یکی از کشورهایی است که از من خواستهاند که برای ساخت فیلم به آنجا بروم. فکر نمیکنم که بتوانم. من باید فیلمم را در جایی بسازم که بتوانم حداقل برای چهار ماه برای طی مراحل پیش تولید و فیلمبرداری در آنجا زندگی کنم. من میتوان چهار ماه در پاریس، لندن و یا بارسلونا زندگی کنم، چون شباهتهای زیادی به نیویورک دارند ولی فکر نمیکنم بتوانم در جاهای زیاد دیگری زندگی کنم. زمانیکه مجبور بودم در آمریکا فیلم بسازم، سانفرانسیسکو را انتخاب کردم چون این شهر برای من یکی از بزرگترین شهرهای آمریکا بود.
«کوئنتین تارانتینو» یکبار در مصاحبه با من گفت که زمانیکه چند فیلم دیگر بسازد، از فیلمسازی کناره خواهد گرفت، او میخواهد پیش از آنکه احساس کند که فیلم بعدیاش، بهترین فیلمش نخواهد بود، از اینکا استعفاء دهد، احساس تو در این باره چیست، آیا زمانی برای بازنشستگی تو نیز وجود دارد؟
تنها زمانیکه تو بخواهد. من از ساخت فیلم لذت میبرم، احساس میکنم کاری برای انجام دادن دارم. اگر روز هیچ کس برای دیدن فیلمهایم نیاید. اگر مردم دیگر نخواهند از فیلمهایم حمایت مالی کنند، من فیلمسازی را متوقف خواهم کرد. ولی تا زمانیکه مردم سراسر دنیا برای تماشای فیلمهای میآید و تا زمانیکه من حتی یک مخاطب داشته باشم و ایدهای برای ساخت فیلم دارم، اینکار را ادامه خواهم داد.