فاجعهی سرازیر شدن یک لیوان چای در دمای 100 درجهی سانتیگراد بر روی اعضای بدن انسان؛ چیز سادهای نیست که در شرح و بیان بیاید. فقط یک مرد می تواند بفهمد چنین اتفاقی چقدر هولناک است. به خصوص مردانی که در این ایام مهم نیاز دارند تا خودشان را به عنوان رجل سیاسی در معرض قضاوت اعضای محترم شورای نگهبان بگذارند. یعنی اصولا یک مرد در هر قدر و مرتبهای باشد، وقتی به این موضوع که قرار است رجل سیاسی بودنش توسط اعاظمی چون آقایان جنتی و الهام و کدخدایی مورد بررسی قرار بگیرد مدتها پشتش میلرزد، چه رسد به آدم یک لاقبایی مثل من.
تعارف که نداریم دوستان. من هرچقدر که اینجا برای خودم فحلی باشم، واقعا در مقابل مردان بزرگی که هزارتا هزارتا به خاطر نقص در رجلیت سیاسی توسط این شورا رد صلاحیت میشوند چیزی به حساب نمیآیم. یادتان نیست همین چهارسال پیش حتی آقای مهرعلیزاده هم برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ابتدا رد صلاحیت شد؟ اصلا تا به حال ایشان را از نزدیک دیدهاید؟! من دیدهام.
باور کنید شیر نر با دیدن آن مرد 2 متری و صد بیست کیلویی که سوابق استانداری و ریاست سازمان تربیت بدنی را هم دارد، پشمهایش میریزد و رجلیت سیاسیاش را تایید میکند. اما شورای نگهبان نه!
چرا؟ چون معیارها متفاوت است. همین الان هم مطمئن هستم که بسیاری از کسانی که روی رجل و سیاسی بودن آنها من و شما حاضریم قسم بخوریم از رد صلاحیتشان توسط شورای نگهبان به خاطر همین مورد خواب به چشم ندارند.
حالا فکرش را بخوانید در همچین هنگامهی هولانگیزی، آدم دچار آننوع سوختگی شدید هم بشود... دیگر حالی به آدم میماند؟ احوالی به آدم می ماند؟ نه ولله. به من هم نماند. اما شکر خدا که با تلاشهای شبانهروزی تیم پزشکی خطر برطرف شد. البته نه به طور کامل، اما اینقدر هست که بتوانم برای انتخابات ثبت نام کنم و شرایطم بررسی شود. آزمونی که خواب و خوراک را از من و هر مرد دیگری که نامزد ریاست جمهوری باشد، میگیرد.
حالا باز هم فکرش را بکنید، در همچو شرایطی، وقتی که لنگلنگان از بیمارستان رجال تهران به فرارو می آمدم؛ خانم یزدانی را دیدم که روی یک صندلی وسط تحریریه ایستاده است. البته تا اینجای کار که هیچ مشکلی نیست اما مهم حرفهایی بود که ایشان میزد:
- در همینجا به شما همکاران محترم و به خصوص خانمهای عزیز اعلام می کنم که پس از تاملات بسیار زیاد و با درخواستهای گوناگون اطرافیان تصمیم دارم که برای انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری کاندیدا شوم و از آنجایی که شورای نگهبان اعلام کرده که زنان هم می توانند برای نامزدی ریاست جمهوری کاندیدا شوند، مانع دیگری موجود نیست و انشالله به زودی پس از تایید صلاحیت توسط شورای نگهبان به عنوان نامزد ریاست جمهوری وارد عمل میشوم...
یعنی این خانم یزدانی خودمان بود که داشت این حرفها را می زد؟ خانم یزدانی و این حرفها؟ ایشان که عاقل و بالغ می نمود؛ یعنی در طی این مدت چه اتفاقی افتاده است؟ ممکن است خانم یزدانی از فشار عذاب وجدان قاطی کرده باشد؟
دستم را برای پرسیدن سوال بالا کردم. خانم یزدانی که تازه متوجه ورود من شده بود، رویش را برگرداند و ادامه داد:
- و ضمنا به آنهایی که با افکار متحجرانهشان به دنبال منع زنان از این فرصت تاریخی هستند میگویم که کور خواندهاند. به اینهایی که علیرغم پزهای روشنفکرانه و اصلاحطلبانهشان با حضور زنها مخالفند اعلام می کنم چه مرگتان است؟ شورای نگهبان ما را به عنوان رجل سیاسی قبول دارد آن وقت شما ندارید؟! اصلا شما چی دارید؟ اف بر شما هیچی ندارها! شرمتان باد! بیوجدانها! خاک بر سرتان با آن طرز فکرتان! ننهتان به عزایتان بنشیند! اصلا شما خودتان خواهر و مادر دارید! ای آن خوا...
جمعیت اطراف خانم یزدانی که می دانستند ایشان وقتی از کوره در برود ممکن است هرکاری بکند و هر حرفی را بزند، به سرعت فرار کردند. اما ایشان دست بردار نبود و از خواهر شروع کردهبود و به زودی به مقام مقدس مادر و سایر بستگان سببی و نسبیِ ذوی العز و الاحترام میرسید (همینجا جا دارد از طرف صاحبان مجلس از شما سروران تشکرات ویژه بنمایم). این بود که برای ارتقای امنیت خانوادگی هم که بود سعی کردم به هر صورتی که شده ایشان را آرام کنم. پس از مدتی تقلای مشروع، توفان ایشان فروکش کرد و باب گفتگو باز شد.
یزدانی: اصلا شماها حرف حسابتان چیست؟ مگر ما زنها از شما مردها کمتریم که رئیس جمهور نشویم.
میم فه: حاشا... شما تاج سر ما هستید، منتها بعید است تایید صلاحیتتان کنند که بتوانید نامزد شوید.
یزدانی: شورای نگهبان که گفته زنها بیایند ثبت نام کنند.
میم فه: خب گفته بیایند ثبت نام کنند. مگر به ثبت نام است؟ اگر قرار بود هر کس ثبت نام می کند به مرادش برسد که پیش از همه باید به هرکس که برای سهام عدالت یا وام ازدواج ثبت نام کرده بود، سهام و وام می دادند. ولی معنای ثبت نام که این نیست.
یزدانی: پس چیست؟
میم فه: معنایش این است که هر کس دلش میخواهد ثبت نام کند اما آنهایی هم که آن بالا هستند هم هر کس که دلشان خواست را رد کنند.
یزدانی: خب این چه ربطی به ما زنها دارد؟
میم فه: ربطش کاملا وجودی است. شما نمیتوانید رجل سیاسی بودنتان را اثبات کنید و رد صلاحیت می شوید.
یزدانی: معلوم میشود این چند روزی که فرارو نبودید خیلی از مرحله پرت افتادهاید آقا. در همین دو سه روز خانم نیره اخوان و خانم عفت شریعتی گفتند این مساله قابل حل است. خانم شریعتی گفتند
رجل سیاسی فقط مرد نیست و حتی خانم اخوان تاکید فرمودند که
زنان یک روز رئیس جمهور خواهند شد.
میم فه: عجب! آنوقت این نسوان محترمهی که هر دو نمایندهی مجلس بودند نفرمودند که با این افکار مترقی چرا مانع پیوستن ایران به کنوانسیون جهانی رفع تبعیض از حقوق زنان شدند؟
یزدانی: اینها چه ربطی به هم دارد؟ اصلا به کوری شما به هیچ جایی نمیپیوندیم و هیچی را امضا نمی کنیم ولی رئیس جمهور میشویم. من هم دارم سعی میکنم اسناد و مدارک معتبری برای رجلیت سیاسیام جور کنم.
میم فه: خانم یزدانی ! اینجا که صدا و سیمای آقای لاریجانی نیست که بتوانید یک مدرک تقلبی دکتر آکسفورد از دور میدان انقلاب جور کنید و هیچکس متوجه نشود؛ یا اگر متوجه شد به رو نیاورد. شورای نگهبان مو را از ماست میکشد بیرون. نکند فکر کردهاید شورای نگهبان سالی 17 میلیارد تومان بودجه میگیرد که فقط جلوی مصوبات مجلس را بگیرد؟ نه خانم؛ کار مهمشان اتفاقا بررسی بسیار دقیق همین مساله است که در آن بسیار هم باریکبین و متبحرند. شما کجا، رجل بودن کجا؟
یزدانی: اصلا میدانید مشکل شما چیست؟ شما مردها چشم دیدن زنها را ندارید.
میم فه: به خدا که اینطور نیست. ما اگر چشمی هم داشته باشیم برای دیدن شما داریم. منتها واقعیت چیز دیگریست. تازه گیریم شورای نگهبان بخواهد محض بیاحتیاطی هم که شده یک زن را تایید صلاحیت کند که رجل سیاسی هم باشد. آخر چرا بیاید شما را تایید صلاحیت کند که فقط برای رد صلاحیت بیست میلیون آدم، پودر و کرم ضدآفتاب و کفش پاشنه بلند و مانتوی رنگ روشن دارید و هشت بار هم فقط گشت ارشاد، ارشادتان کرده.
یزدانی: اولا هفت بار؛ الکی برای آدم پرونده درست نکنید! ثانیا من اگر رئیس جمهور بشوم گشتهای ارشاد را جمع میکنم...
میم فه: اگر شما رئیس جمهور بشوید که گشتهای ارشاد خودشان میروند!
یزدانی: به هر حال من هستم.
میم فه: اتفاقا من هم هستم. چه خوب! ولی ببینید...
یزدانی: ولی بی ولی..
...
خلاصه که ای خوانندگان گرامی غیر لسانجلسی فرارو! این خانم یزدانی تا الان که از خر شیطان پیاده نشده و میخواهد محض داغ کردن تنور انتخابات هم که شده نامزد بشود. از اینرو کار ممکن است به تلفن مقامات بالا (یعنی خود جناب خوشوقت) برای دستور به انصراف ایشان بکشد که آن هم ممکن است افاقه بکند یا نکند. چون ایشان هرچند –به نظر من- رجل سیاسی نیست، ولی جوری هست که با یک تلفن و چهارتا توپ و تشر (مثل بعضیها...) انصرافانده نشود و صحنه را ترک نکند!
ببینیم چی میشود. خدا را چه دیدید؟ شاید هم تقی به توقی خورد و چند ماه دیگر رئیس جمهور پرتی داشته باشیم که از تمام لوازم ریاست جمهوری فقط یک کار را خوب بلد باشد که اتفاقا اصل کار هم همان است: خیره کردن چشم جهانیان به خود!