یادداشت دریافتی- محمد حسین صیادپور*؛ بسیاری از بزرگان مدیریت، از استراتژی به عنوان هنر کهن ژنرالی و بکارگیری کلیه منابع به منظور تحقق اهداف و یا یک هدف خاص نام بردهاند و برخی نیز آن را گزینش آگاهانه خط مشیها، ایجاد قابلیتها و تفسیر محیط توسط مدیران ارشد میشناسند، اما هیچ سخنی از اهمیت حضور نخبگان، مدیران صف و حتی ریز مدیران در آن در نظر گرفته نشده و یا اگر نیم نگاهی به آن شده، از الزامات بکارگیری خط مشیها در مدیران پایین دست و نقش مردم در رشد و پیشرفت سخنی به میان نیامده است
قابل توجه است که میتوان به نفوذ مدیریت استراتژیک در رشد، تعالی جوامع و ارتباط مستقیم و غیر مستقیم آن با آحاد جامعه اشاره کرد اما متاسفانه این مهم نیز یا مورد توجه قرار نگرفته و یا به طور مختصر و بدون تعیین چارچوب و یا حتی افق طرح ریزی حرکتی لاک پشتی داشته و به مرور زمان به بوته فراموشی سپرده شده است.
پر واضح است که در سیستم مدیریتی، هماهنگیهای زیر سیستمی و برونی از عوامل ایجاد، رشد، تقویت و به تعالی رسیدن حوزههای مختلف مرتبط با یک جامعه است.
از دیرباز تا کنون بحث طرح ریزی و ایجاد کمیتهها، کارگروههای توسعه با بهره گیری از جلسات، نشستهای مکرر و چند ساعته و مکتوب نمودن بسیاری از خط مشیها و وظایف اعضای ستادها جهت توسعه همه جانبه برگزار، ادامه و در بسیاری از زمانها کند و متوقف شده است و نمیتوان تلاش مدیران ارشد و دیگر فعالان سیاسی و اجتماعی را در این مقال نادیده گرفت اما مهمترین رکن تداوم این قطار نو ساخته، بهره گیری از نخبگان سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی در کنار ایجاد آرامش و مهمتر از همه تعیین منابع مالی جهت تحقیق و پژو هشهای مربوط میباشد.
بهره گیری از طرحهای آمایش و داشتههای مورد نیاز، ارائه گزارش صادقانه از وضعیت موجود، مشورت با اعضای کارگروه و ایجاد سند توسعه و چشم انداز کوتاه و میان مدت جهت رسیدن به نتایج ملموس و نسبتا تحول برانگیز، کار مدیرانی است که بر لسان خود پیشرفت و برون آمدن از ایستگاه محرومیت را میپرورانند. در این بین نقش مدیران استراتژیک که نباید آنها را تنها مدیران ارشد دانست پر رنگتر میشود.
البته که سرعت تغییر جوامعی که تحت پوشش بخش دولتی قرار دارند آنچنان زیاد است که حتی در برخی از اوقات نمیتوان تصمیم برگرفته شده از خرد جمعی را یافت که در طول سالها بدون تغییر بماند؛ با این اوصاف میتوان دریافت که بسیاری از سازمانها و دستگاههای دولتی برای وظایف و اهداف خود بیانیههای متغییر روزانه تهیه و صادر میکنند که این خود تاثیر بسزا و مستقیمی بر مدیریت استراتژیک دارد؛ چرا که مدیران عالم که در برنامه خود اهداف و چشم انداز را در نظر گرفته و مکتوب مینمایند نمیتوانند به تجمیع آراء شورا برسند، چرا که در کارگروههای توسعه، بیشک نیروهایی از دستگاههای دولتی وجود دارند که شاید با خط مشی مورد تایید اکثریت کارگروههای توسعه سازگار نباشند.
در این میان نقش مدیران استراتژیک، هوش، کارایی و شخصیت کاریزماتیک آنها به وضوح عیان میگردد. آری، بهترین تصمیم در این میان بهره گیری از اتاق فکری است که در حقیقت دارای اندیشه، پشتوانه علمی و خرد جمعی و توانایی مقابله باچالشهای ممکن را تسهیل میبخشند.
محققان بر این نکته اتفاق نظر دارند که اتاق فکر در جوامع توسعه یافته رابط بین مدیران ارشد و مدیران پایین دست و ستادی در سازمانها بوده و به جهت بهره گیری از همه اندیشهها، تفکرات و ایدههای کارشناسی در حوزههای مرتبط منتج به فرایندی برای ظهور دانش و راهکارهای مقابله با سختیها و مشکلات است.
ناگفته نماند که بهره گیری از اتاق فکری جوان، نخبه، آشنا به امور و دارای بینشهای جامعه پسند، میتواند برخی از تناقضهای بخشهای دولتی-خصوصی، مردمی- دولتی و... را مرتفع نماید.
با وجود اینکه تاریخچه تشکیل اتاقهای فکر به سالهای ۱۹۵۰ بر میگردد اما بهرهگیری از آنچه که از گذشته بر جای مانده در تفکر بسیاری از مدیران که خود را مدیر استراتژیک با نگرش جدید و تحول برانگیز میدانند جای ندارد.
نظر بر اینکه دیگر زمان آزمون و خطا گذشته و با توجه به بررسیهای کوچکترین اقدام در حوزههای مختلف که نتیجه ساعتها بحث و بررسی میباشد، ضروری است تمهیداتی به منظور کاهش خطاهای مدیران با بهره گیری از این متاع کم یاب در دستور کار قرار گیرد.
بیشک اداره امور دولتی یعنی تامین منافع عمومی؛ اما آیا یک مدیر دولتی واقعا قانونمند، اجرایی، به فکر منافع عمومی، دارای جامعیت، هدایتگر و نه تنها راننده، دارای خط مشی، دارای نگاه منصفانه، صادق، شایسته سالار، شجاع، کارآمد، دارای مشاوران قوی، ناظر و معتدل میباشد؟
*سردبیر هفته نامه شکوفههای زیتون
دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت دولتی (سیستمهای اطلاعاتی)