فرارو- سکانسهای اصلی زندگی ناصر محمدخانی که خیلی از قدیمیها، او را بهترین بازیکن تاریخ فوتبال ایران میدانند تنها در مستطیل سبز خلاصه نمیشود. زندگی او برای مردم با دو سناریوی متفاوت بر روی پرده رفته است.
گزیدهای از گفتگوی ایسنا با ناصر محمدخانی را در زیر میخوانید:
- در همان سالی که من «آقای گل» شدم، آقای پروین چند تا از نمایندگانش را به منزل ما فرستاد تا با من صحبت کنند. گفتند که آقای پروین از فوتبال شما خوشش آمده و میخواهد که شما به پرسپولیس بیایید. من خودم به پرسپولیس بسیار علاقه داشتم و به این تیم رفتم. به یاد دارم زمانی که علی آقا برای زیارت به شهر ری میآمد، من زمان بازگشتش تا هنگامی که سوار ماشین میشد با او میرفتم و نگاهش میکردم. من، علی پروین را خیلی دوست داشتم و یک روزی این افتخار نصیبم شد که چند سالی در کنارش بازی کنم و چند سال هم در تیم ملی مربیام بود.
- شیرینترین برد من بازی پرسپولیس در مقابل استقلال بود که با نتیجه 3 بر صفر به برتری رسیدیم. یک بازی دیگر هم که مقابل شاهین به برتری رسیدم براین لذت بخش بود، من با ضربه کاشته تک گل بازی را زدم و قهرمان شدیم.
- من در پستهای بال راست، گوش چپ و هافبک نفوذی بازی میکردم. در تیم ملی و در زمان سرمربیگری مرحوم دهداری، بازیکن آزاد بودم. من در آن حد نیستم اما آقای دهداری به من میگفتند که سبک بازی من شبیه پلاتینی و مارادونا است و می توانم در هر جایی که دوست دارم حضور پیدا کنم.
- من زمانی ناصر محمدخانی شدم که روزنامه «کیهان ورزشی» یک عکس رنگی تمام صفحه از من انداخت. نوشته بود که بازیکن دیگری رو میشود. از آنجا کمکم همه چیز شکل گرفت. تقریبا در آن زمان 17 سال داشتم.
- متاسفانه در زمان جنگ تحمیلی چند تورنمنت مهم و المپیک را تحریم کردیم و از دست دادیم. المپیک مسکو و جام جهانی را تحریم کردیم. شرایط ما بسیار سخت و کشور در حال جنگ بود و به دلایل سیاسی این تحریمها صورت گرفت. در زمان بدی فوتبال ما درگیر جنگ شد و به نوعی آن نسل فوتبال کشور سوختند. نه پولی وجود داشت و نه امکاناتی، اما الان همه چیز از پول گرفته، امکانات، خانه و ماشین همه چیز فراهم است اما میبینیم که تنها چهار یا پنج هزار تماشاچی در ورزشگاهها برای دیدنش میروند. خدا شاهد است آن موقع تمام عشق ما این بود که چه زمانی جمعه میشود و ما به درون زمین میرویم و بازی میکنیم و گل میزنیم و تماشاچیان را شاد به خانههایشان میفرستیم.
- من در فوتبال ایران لقبی نداشتم و فقط میخواستم خودم باشم و اصلا از لقب هم خوشم نمیآمد. دوست نداشتم لقبی را به من نسبت دهند. تقریبا در اواخر فوتبال ما بود که به بازیکنان لقب میدادند. همین که گل یا شوت میزدم و تماشاچیان من را صدا میزدند ناصر محمدخانی برایم کافی بود وهمین را دوست داشتم. 70 – 80 هزار تماشاچی در ورزشگاه فریاد میزدند «ناصر محمدخانی، یالا یالا ما گل میخوایم یالا». هنوز بازی شروع نشده بود فریاد میزدند و گل میخواستند.
- تیم نادی القطر که علی کریمی هم سابقه بازی در آن را دارد از سایر تیمها برای جذب من پیشی گرفت. من را از طریق دوستان و فدراسیون پیدا کردند و تماس گرفتند تا در نهایت قرارداد بستیم. پولی که به من دادند خوب بود. آن موقع که در ایران پول نمیدادند در قطر پول خوبی گرفتم. من همان زمان با آن پول مغازه، خانه، ماشین و خیلی چیزهای دیگر خریدم. آن موقع بیام و 320 خریدم. یک منزل در میرداماد دارم که آن را اجاره دادهام. یک ملک پدری هم داشتم که چند واحد آپارتمان در آن ساختهام و چند تای آنها را فروختهام و چند واحد آن هم باقی مانده است.
- اقامت قطر را دارم و هر 6 ماه برای تمدید اقامتم میروم. گاهی اوقات میروم و یک هفته میمانم، گاهی اوقات میروم و دو ماه میمانم. در فرمانیه منزل دارم و با پسرم زندگی میکنم. برای پسرم در فرمانیه منزل گرفتهام و زمانی که به تهران میآیم پیش پسرم میروم.
- عرفان پسر کوچکم در قطر است چون سرباز است. سربازی علی را خریدم چون در آن زمان میشد سربازی افراد مقیم را خرید. منتظریم دوباره اعلام کنند تا بتوانیم سربازی عرفان را هم بخریم. این قانون فعلا اجرا نمیشود تا بتوانیم سربازی عرفان را هم بخریم.
- در تاریخ 16 شهریورماه دوبار هت تریک کردم. 16 شهریور، تاریخ تولدم است حتی 16 شهریور همان روزی است که پرسپولیس در آن 6 گل به استقلال زد و من در آن زمان 14 ساله بودم.
- آن زمان که میخواستیم به قطر برویم، چند باشگاه با من تماس گرفته بودند و من با یک باشگاه در نهایت به توافق رسیدم اما به آنها گفتم یک بازیکن به تیم میآورم که خیلی خوب است. آنها گفتند که این بازیکن کیست؟ گفتم که حمید درخشان است و شماره 9 تیم ملی است که در جام ملتها هم بازی کرده است. گفتند که فیلم بازیهایش را برای ما بیاور تا آن را برای مربی خود پخش کنیم و اگر مربی تیم قبول کرد، برایش ویزا و دعوتنامه بفرستیم. من میدانستم که اگر این اتفاق بخواهد بیفتد، قطریها خیلی تنبل هستند و موضوع را پشت گوش میاندازند بنابراین پای خود را در یک کفش کردم و گفتم که باید آقای حمید درخشان باشند که من هم به این تیم بیایم. آنقدر پافشاری کردم و این موضوع به مدت یک ماه طول کشید. در نهایت ویزای ما را دادند و ما به دبی رفتیم و پس از آن به تیم قطری پیوستیم اما نمیدانم چرا او برای ماندن من تلاشی نکرد. از خودش بپرسید و بگویید آقای درخشان، این همه سال که با آقای محمدخانی بودی و شما را به عنوان دو قلوهای پرسپولیس میشناختند چرا زمانی که این وضعیت برای ناصر پیش آمد دست محمدخانی را نگرفتی و کمکش نکردی؟ چند تا تیم گرفتید و عوض کردید؟ من که نمیآمدم، حداقل به من یک تعارف میکردی.
- موضوع شماره 8 پرسپولیس از من آغاز نشد. این پیراهن به من هم به ارث رسیده بود. قبل از من آقای کلانی شماره 8 میپوشید اما نمیدانم قبل از آقای کلانی دیگر چه کسی شماره 8 پوشیده است. هرچند من یک دوره کوتاهی در پرسپولیس با اینکه بازیکن ثابت بودم شماره 16 را میپوشیدم اما پس از مدتی علی پروین پیراهن شماره 8 را به من داد. مجتبی محرمی هم از بازیکنانی بود که شماره 8 پوشید و در هر پستی که به کار گرفته شد بسیار عالی بازی کرد. علی کریمی هم که به عنوان آخرین نفر به خوبی از این پیراهن حراست کرد.
- من همواره به اشتباههایم فکر میکنم و از وقوع آنها متاثر میشوم. حتی من به شدت از حواشی دوری میکردم و از مصاحبه به دور بودم. آن زمان هم گفتم که کارم اشتباه بود و نباید این کار را میکردم. البته خدا شاهد است که قصد و نیتم کمک بود. ایشان 4 سال است که رفتهاند و همسر اولم نیز 12 سال است که از دنیا رفته است. باز هم میگویم خاطرات خوبی نیست که بخواهم عنوان کنم اما این را بابت روشن شدن اذهان عمومی میگویم که ایشان زمانی که آمد و از گذشتهاش صحبت و گریه کرد، من به شدت تحت تاثیر زندگی شخصیاش قرار گرفتم.
- اولین بار که شهلا را دیدم، 14 – 15 سالش بود و نمیدانم در دوره راهنمایی بود یا دبیرستان اما فکر میکنم که اول دبیرستان بود و با روپوش مدرسه به بازار آمده بود. برادرم در مغازه آدرس منزل را به او داده بود، من بعدا با برادرم دعوا کردم که چرا آدرس منزل و مکان زندگی ما را به او داده است. وقتی که او به در منزل ما آمد، بچهها گفتند که خانمی در مقابل منزل با من کار دارد! من به شدت جا خوردم. گفتم که یک خانم اینجا با من چه کار دارد؟ در را باز کردم و دیدم که ایشان بود و با روپوش مدرسه آمده بود و بعدا هم به من گفت که به بهانه دلدرد از مدرسه بیرون آمدم و خودش را به منزل ما رسانده است. من هم که در آن زمان در منزل حضور داشتم، ایشان را سوار ماشین کردم و در نزدیکی منزلشان پیاده کردم، از او خواهش کردم که دیگر به در منزل نیاید چرا که آنجا محل زندگی ماست و همگی من را میشناسند.
- نمیدانم ولی فکر میکنم که حرفهای من باعث شده بود که به او بر بخورد. او دیگر رفت و تنها یکی دو بار بر سر تمرین حاضر شد و پس از امضای عکس، رفت. دیگر از او تا سال 76 ، 77 یعنی 4 ، 5 سال قبل از وقوع آن اتفاق خبری نبود. یکروز تلفنم زنگ خورد. صدایش برایم آشنا بود، میپرسید که او را میشناسم یا نه؟ با خودم گفتم صدایش چقدر آشناست اما در نهایت خودش را معرفی کرد، به شدت جا خوردم و بعد هم که با من صحبت کرد و از مشکلاتش گفت و اینکه چه زندگی داشته و هماکنون دیپلمش را گرفته و در بیمارستانها پرستاری میکند، یک فردی هم نه اینکه با او زندگی کند بلکه گویا او را اذیت میکرده و پولش را خورده بود، من دلم برایش سوخت و گفتم که کمکش کنم اما نمیدانستم که او برای زندگی من نقشه کشیده است و خانه و زندگی من را دیده و طمع کرده است. از خودش پرسیده بود که چرا من نه؟ شاید شیطان او را اغفال کرده و دست به این کار زد. زمانی که به اتهام قتل در زندان بود به او گفتم که حرفهایت را بزن و با خودت حرفها را نبر و خودت را راحت کن. آنجا عذابش خیلی سخت است و عذاب آخرت با عذاب دنیا خیلی متفاوت است. گفتم خودت را سبک کن و برو! اما او حرفی نزد.
- او گفت که اگر بتوانی برایم رضایت بگیری حرف خواهم زد. من به او گفتم که کارهای نیستم. من تنها ولی قهری فرزندانم هستم و در مورد همسرم کارهای نبودم، تنها در این زمینه پدر و مادر مرحومه همسرم میتوانستند تصمیمگیری کنند. کاری از دست من برنمیآمد، اما او بعدا دوباره با من صحبت کرد و گفت اصلا چیزی نبوده که بخواهد بگوید.
- من مطمئنم که ایشان در روز حادثه تنها نبوده است. حتی یک مرد هم به راحتی نمیتواند یک نفر را بکشد چه برسد به یک زن. آیا یک زن میتواند به تنهایی برای یک قتل اقدام کند؟ پزشک قانونی گفته بود که اثر انگشت بر مچ پای مرحومه همسرم بوده است. مگر میشود یکی دو پای همسرم را گرفته باشد و همزمان هم به او چاقو زده باشد؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟ امکان ندارد. حتما کسی بوده است که دو پای همسرم را گرفته است و یک نفر دیگر هم به او ضربه زده است.
- هیچ وقت آن اتفاقات را فراموش نکردهام. همیشه در ذهنم این مسئله وجود دارد. در ابتدا که همیشه راه میرفتم و شب تا صبح اصلا خواب نداشتم. خدا شاهد است که همین الان هم همین گونهام. نمیخواهم از زنم تعریف کنم اما به علی قسم زنم واقعا تک بود. چه از نظر رفتاری، چه از نظر مذهبی، چه از نظر برخورد. شما باید با همسران دوستانم در این مورد صحبت کنید از همسران درخشان، پیوس، کرمانی و حسین عبدی بپرسید، ما با هم رفت و آمد داشتیم و حتی در سفرهای مشهد همسران خود را میبردیم. نماز همسرم همواره به وقت بود. اذان که میگفت سجادهاش را انداخته بود و شروع به نماز خواندن میکرد. حتی همواره بین نمازهایش قرآن میخواند و هرگز این گونه نبود که بلافاصله بعد از تمام شدن یک نماز، نماز دیگرش را شروع کند. نمازش همواره 45 دقیقه طول میکشید. او در کشوری عربی این گونه بار آمده بود. اصلیت همسرم شیرازی بود اما در قطر به دنیا آمده بود و بزرگ شده بود.
- من در قطر با مرحومه لاله آشنا شدم. خانواده او ورزشی بودند، زمانی که تیم ملی به قطر میرفت بچههای تیم ملی را به خانهشان دعوت میکردند و مهمانی می گرفتند. به همین ترتیب رفت و آمد ما بیشتر شد و من از این طریق با او آشنا شدم. اولین بار او به هتل ما آمده بود و برای من هدیه خریده بود. اولین بار آنجا او را دیدم.
- من فریب دلم را خوردم. نمیخواهم از خودم تعریف کنم اما بسیار عاطفی و دلنازک هستم. زمانی که یکی را میبینم که در حال گریه کردن است اشک در چشمانم جاری میشود حتی اگر آن فرد غریبه باشد. زمانی که ایشان از مشکلاتش برای من گفت، تصمیم گرفتم که به او کمک کنم چرا که سختیهای بسیاری کشیده بود. من حتی یک درصد پیشبینی نمیکردم که ایشان چنین نقشهای بکشد و دست به چنین کاری بزند. اصلا باورم نمیشد! من در آن زمان در ایران نبودم و با تیم پرسپولیس در اردوی آلمان به سر میبردم.
- به من نگفتند که همسرم چنین اتفاقی برایش افتاده است. گفتند که تصادف کرده است، در آن لحظه نگران همسر و فرزندانم بودم. خدا بیامرز همسرم رانندگیاش بسیار خوب بود. من خودم به او رانندگی یاد داده بودم (میخندد). من بارها به او گفته بودم که آهسته رانندگی کند اما او میگفت که تو خودت به من رانندگی یاد دادهای. همواره زمانی که دوستان در ماشینی که همسرم راننده بود مینشستند، دستگیره بالای در را دست میگرفتند. رانندگیاش همانند مردها خوب بود. من حدس میزدم که او در اتوبان مشغول رانندگی بوده و اتفاقی برای او و فرزندانم افتاده است اما نمیخواهند من از این قضیه مطلع شوم و تنها به من گفتند که پای همسرم شکسته و باید به ایران بازگردم اما من اطمینان پیدا کرده بودم که اتفاقی برای خانوادهام افتاده است.
- من گفتم که اگر ایشان مرتکب قتل شده است باید قصاص شود. بله! گفتم هر کسی که همسرم را کشته باید قصاص شود و این حقی قانونی است و آن چیزی است که قرآن مشخص کرده. نفس در مقابل نفس، جان در مقابل جان. دست در مقابل دست و این آن چیزی است که قرآن گفته است. شما میخواهید تمام این موضوع را به گردن من بیندازید؟
- من آن زمان در حرفه مربیگری مشغول بودم و این موضوع هرچند باعث شد که با کار خود فاصله بگیرم اما از نظر وجهه اجتماعی و برخورد مردم با من، تغییری ایجاد نشد. به خدا، نه اینکه بخواهم از خودم تعریف کنم اما هرجا که رفتهام من را تحویل گرفتهاند و حتی به راحتی کارم را انجام دادهاند اما بعضی جاها با توجه به اینکه روزنامهها را مطالعه میکردند و پیگیر کار من بودند، از پایان این قضیه سوال میپرسیدند. در ادارات، وزارتخانهها، شهرداریها و ... زمانی که کار اداری داشتم و به این مکانها مراجعه میکردم از من میپرسیدند که موضوع قصاص به کجا کشید و یک سری سوالات دیگر در این مورد از من میپرسیدند که میخواستند از زبان خودم بفهمند که اصل قضیه چه چیزی است اما به هیچ وجه برخورد بدی با من نداشتند.
- یک نفر که برای خودش کتاب چاپ کرده بود، شماره 8 و نمیدانم کارت قرمز! من مقداری از این کتاب را خواندم. از خودش یک سری چیزها نوشته بود. من به نویسندهاش زنگ زدم و به او گفتم که به خدا واگذارت میکنم. اول اینکه او اجازه نداشت بدون مجوز از من کتاب چاپ کند. به چه اجازهای این فرد در مورد من کتاب چاپ کرده بود؟ حتی آن زمان نیز یک خانم برای ساخت مستند زندگیام اطلاع داد و من مجوز محضری به او دادم تا مستند بسازد اما این فرد بر چه اصل و حسابی کتاب چاپ کرده بود؟ عرفان در زمان قتل مادرش 6 یا 7 ساله بود و علی نیز حدود 10 – 11 سال سن داشت. آنها کاملا همه چیز را به خاطر دارند.
- بعد از اعدام مقداری از فشارها از روی دوش من برداشته شد. به خودم گفتم که پرونده این قضیه تمام و بسته شد. فکر نمیکنم دیگر کسی بخواهد در مورد این قضیه سوال بپرسد. الان هم شاید بعضیها بگویند که ضرورت صحبت کردن در این مورد پس از 12 سال چیست و نباید اصلا راجع به این مسئله صحبت کرد! همسر اولم 12 سال پیش به قتل رسید و همسر دومم هم 4 سال قبل اعدام شد. بنابراین صحبت کردن راجع به این مسئله چه سودی به حال جامعه دارد.
- اگر الان فوتبال بازی میکردم باید خیلی بیشتر از فوتبالیستهای امروزی میگرفتم. وقتی یک دروازهبان یک و نیم میلیارد تومان میگیرد من باید حداقل دو سه میلیارد تومان بگیرم. من حتی فکر نمیکنم ارقامی که منتشر کردهاند صحیح باشد. اصلا مگر ممکن است یک بازیکن سال قبل 2 میلیارد تومان گرفته باشد و در فصل جاری یک میلیارد تومان قرارداد بسته باشد؟