«کیست فلک، پیر شده بیوهای» (نظامی: مخزن الاسرار)
«شگفتیها فراوانند، ولی هیچ چیز شگفتآورتر از انسان نیست، قدرتی که از دریای سفید و طوفانهای جنوبی میگذرد و در میان امواج خروشانی که وی را به مرگ و نیستی تهدید میکنند، برای خود راه میگشاید، قدرتی که از زمین خستگیناپذیر؛ این قدیمترین خدایان جاودانه،... سود میجوید. ... کرئون: اگر هم لازم است قدرت خویش از دست بدهیم، بهتر است این سلب قدرت به دست مردان باشد، تا ما را ناتوانتر از زن نخوانند» (سوفوکلس: آنتیگونه)
فرارو- حسين شقاقی؛ فیلم «جاذبه» (که جایزه بهترین کارگردانی را در اسکار امسال برد) بسیاری را به یاد اثر جاودانه استنلی کوبریک، با عنوان «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» انداخت. شاید مهمترین وجه شباهت این دو اثر را بتوان چنین توصیف کرد: نمایش هنرمندانه «تنهایی انسان در فضا». حادثهای که در ابتدای فیلم جاذبه رخ میدهد، باعث میشود که ریان استون (ساندرا بولاک) برای دقایقی در فضا رها شده و بدون اختیار معلق شود. استون سعی میکند کنترل حرکت خود را به دست آورده و فضاپیما و همکارانش را جستجو کند. استون تنها و رها در فضا با دلشوره و اضطرابی که صدای نفسهایش به بیننده القا میکند، ما را به یاد «فرانک»؛ فضانورد فیلم کوبریک میاندازد؛ در صحنهای که او برای تعمیر خرابی فضاپیما –که هال؛ هوش مصنوعی فضاپیما آن را تشخیص داده بود- به بیرون از فضاپیما میرود، صحنهای که کوبریک سه دقیقه فضانورد رها در فضا را بدون موسیقی متن و صرفا با صدای نفسهای سخت او نمایش میدهد.
تنهایی انسان در فضا سوژه اصلی فیلم «جاذبه» است. استون که همه همکاران خود را در جریان ماموریت فضایی از دست داده، بدون در اختیار داشتن تقریبا همه ابزارهای سفر فضایی برای بازگشت به زمین در تقلا است. از سوی دیگر دیوید قهرمان فیلم «ادیسه فضایی» کوبریک نیز پس از انهدام «هال» و از دست دادن فضاپیما و همه همراهان، در فضای بیکران، (در موقعیتی بسیار دورتر از موقعیت استون در فیلم «جاذبه»)، معلق و بدون وسیله میماند. تا اینجای داستان، روایت هر دو داستان مشابه است.
نماد مشترک و معنای متفاوت فیلم ادیسه فضایی دارای دو نماد مرموز است: تخته سنگ و جنین. یکی از این دو نماد، «جنین» انتهای فیلم است. سفر فضایی ادیسه وار دیوید به یک اتاق ختم میشود و او در همین اتاق در حالی که به تخته سنگ اشاره میکند، میمیرد و سپس جنینی معلق در فضا به نمایش در میآید که به جهان نگاه میکند.
از سوی دیگر استون در فیلم «جاذبه» پس از وارد شدن به سفینه، به شکل جنین دور خود حلقه میزند. نماد جنین در فیلم «جاذبه» بیننده علاقمند به آثار استنلی کوبریک را ناخودآگاه به یاد جنین انتهای فیلم ادیسه میاندازد. اما نماد جنین تفاوت معنایی آشکاری در این دو اثر دارند. جنین در فیلم ادیسه، پایان مراحل تکامل تاریخی بشر است؛ تفکر محض و انقطاع از جسم. جنین در اینجا روح بشر در پایان سیر تحول اوست، روحی که دیگر به ظرف خود نیاز ندارد، کوبریک این معنا را قبل از به نمایش در آمدن جنین، به وسیله دیگری نمایش داد، یعنی زمانی که دیوید در آن اتاقک مرموز مشغول غذا خوردن بود، ناگهان ظرف نوشیدنی از روی میز غذا به زمین افتاد و شکست، ظرف از بین رفت ولی مظروف باقی ماند.
اما «جنین» فیلم جاذبه ابدا چنین معنایی را القا نمیکند. بلکه به عکس، استون در صحنهای که او را به شکل «جنین» میبینیم، در اوج نیاز و عجز جسمانی بشری است. او در این لحظه از دوزخ فضای بدون جاذبه و اکسیژن خلاص شده و به درون محفظهای امن؛ به ماوایی مادرانه آمده است. هم این محفظه و هم محفظه بعدیای که استون برای بازگشت به زمین از آن استفاده میکند، خصوصیت ابزاری خود را از دست دادهاند، و تنها مزیتی که برای استون دارند، تامین موقتی کارکرد مادرانه زمین برای انسانها است. داستان فیلم جاذبه با مدد گرفتن از قوانین فیزیک و آخرین دانستههای علمی از فضا، به بهترین شکل زمین را به معنای اساطیری به مخاطب معرفی میکند. به نحوی که در انتهای فیلم «جاذبه» –به خلاف فیلم «ادیسه» - ناخودآگاه به این نتیجه میرسیم که فضا جای خوبی نیست، برای زندگی به همین زمین باید بسنده کرد. این برداشت، یک برداشت اتفاقی و تفسیر به رای نیست، چرا که فیلمساز تعمدا آن را با واضحترین عبارات در ابتدای فیلم مینویسد: «فضاگاه به شدت گرم وگاه بسیار سرد است، انتقال صدا امکان پذیر نیست، در فضا نه اکسیژنی هست و نه فشار هوا، زندگی در فضا ناممکن است».
مساله ابزار در ادیسه و جاذبههر سه مرحله داستان ادیسه فضایی کوبریک به موازات نسبت انسان با «ابزار» پیش میرود. کاربرد ابزاری طبیعت برای انسان زمانی آغاز میشود که اجداد نخستین ما، یعنی میمونهایی که در نوع خود مراحلی از تکامل را طی کرده بودند، در مییابند که میتوانند از استخوانهای حیوانات دیگر همچون چماق استفاده کنند. در این لحظه از داستان، طبیعت، به عنوان ابزار در خدمت انسان در میآید، و به همراه این، مفاهیم خشونت، قلمرو و قدرت به شکل جدی و تعیین کننده وارد تاریخ تکامل بشر میشود. کوبریک این برداشت از ابزار را با تبدیل کردن «استخوان-چماق» به سفینه فضایی نمایش میدهد.
در بخش دوم فیلم ادیسه، اوج نگرش ابزاری را با معرفی «هال» به عنوان یک هوش مصنوعی فضاپیمای «دیسکاوری ۱» شاهدیم. هال مغرورانه و با لحنی خشن –که آشکارا مخاطب بشری خود را تحقیر میکند- خود را چنین معرفی میکند: «شکستناپذیر و ایمن از خطا». هال یک ابزار است، و ما تبار این ابزار را میشناسیم، استخوان-چماقی که در ابتدای ورود به زندگی بشر، خشونت را وارد حیات او کرد. هال، به عنوان فرزند خلف این ابزار خشن، اکنون به جایی رسیده که برای خواست قدرت و اعمال خشونت در جهت نیل به قدرت، نیازی به انسان ندارد، بلکه انسان را –که از نظر هال بسیار ضعیف، کند ذهن و ملال آور است- حتی مانع رسیدن به مقاصد خود میبیند.
هال بر عیله انسانها طغیان میکند و همه سکنه فضاپیما را از بین میبرد، به جز دیوید، که تصمیمی تعیین کننده میگیرد و ابزار را از کار میاندازد. دیوید در فضا تنها میشود، بدون ابزار، انسان در اینجا به ابتدای تاریخ باز میگردد، تنها میشود. تنهایی دیوید در فضا (فیلم ادیسه)، با تنهایی استون در فضا (فیلم جاذبه) تفاوتی بنیادین دارد. مساله تنهایی دیوید، صرفا تنهایی در فضا نیست، بلکه تنهایی اجتناب ناپذیر بشر در سیری از تکامل خود است، یعنی زمانی که مجبور میشود در مقابل «ابزار»، یعنی مهمترین عامل تکامل تاریخی بشر، بایستد و آن را ویران کند. هنوز یک گام تا انتهای سیر تکامل باقی مانده، یعنی استقلال بشر از جسم و باقی ماندن روح، یا «تفکر محض». اما روح یا تفکر محض تصویری ندارند تا در یک اثر سینمایی به نمایش درآید، در اینجا کوبریک از تصویر یک جنین استفاده میکند. «جنین» فیلم ادیسه، نیازهای جسمانی ندارد، او روح بینیاز از جسم است. او «نگاه» صرف و «اندیشه» محض است. او شخصیتی فرابشری است؛ یک ابرانسان نیچهای.
در فیلم «جاذبه» به عکس، ابزار ابدا خشن نیست. بلکه خشنترین دشمن انسان در فضا، قوانین فیزیکی و اشتباهات انسانی در محاسبه این قوانین است. ابزارهایی هم که استون از آنها مدد میگیرد، کارکردهای اصلی خود را از دست دادهاند. آنها دیگر وسایل کاوش و سیر ادیسهوار در فضا نیستند، آنها ابزارهای توسعه قلمرو قدرت بشر نیستند، آنها برای استون صرفا کارکرد رحم امن یک مادر را برای کودکش دارند.
موقعیت داستانی هر دو فیلم، موقعیتهایی استثنایی است، اما هرچقدر فیلم ادیسه به نمادهای مردانه، قدرت و خشونت تاکید میکند، فیلم «جاذبه» به نمادهای زنانه و مادرانه به عنوان لوازم حیات بشر اصرار دارد. ادیسه کوبریک تصویری است از اراده معطوف به قدرت، و فرایندی که به ظهور ابر انسان ختم میشود، و انسان در این فرایند، صرفا یک مقدمه است برای ظهور موجودی برتر. اما جاذبه روایتی است از «آری گفتن به زندگی»؛ زندگی به انضمامیترین و بشریترین معنای واژه. هر دو فیلم، با «نگاه» ختم میشوند، نگاه جنین به فضا (فیلم ادیسه) و نگاه استون به آسمان (فیلم جاذبه). تفاوت این دو اثر، در همین دو نگاه به اوج خود میرسد، نگاهی از بالا و انتزاعی در اثر کوبریک که تلقیهای متافیزیکی بسیاری را به مخاطب تحمیل میکند، و نگاه بشری و از پایین، در فیلم جاذبه که از متن و بطن زندگی حادث میشود.
مطمئنا تمام اثار سینمایی در مقام مقایسه با این اثر، کار دست پایین تری به نظر میان و همینطور هم هست.
2001 یک ادیسه فضایی سال ها بعد رو میبینه، هر چند در 2001 بهش نرسیدیم، ولی روزی میرسیم.
جاذبه با تمام محاسنش، همچنان مشابه فیلم های هزاره سومی هست.
منظورم اینه که سعی میشه مخاطب جذب فیلم بشه (فروش خوبی داشته باشه) و این به فیلم لطمه میزنه و از تمام پتانسیل یه اثر سینمایی بهره نمیبره.
کوبریک مثل یک پیامبر آینده رو پیش بینی کرد..
خلاقیتی که کوبریک تو اون زمان روی این فیلم نشون داد اون رو تبدیل به شاهکاری بزرگ از نظر فلسفی کرد..
این فیلم مملو از نشانه هاست
..
مشکل ما این که در مورد هر چیزی میخواهیم اظهار نظر کنیم..
و این موضوع حتی در مواضع تخصصی هم صدق میکنه..
فکر میکنیم چون چند تا فیلم دیدیم باید اظهار نظر کنیم..
اهمیت "ادیسه" در این نیست که به عنوان تخیلی ترین فیلم تاریخ سینما نام گذاری شده،بلکه اهمیت اون جایی مشخص میشه که کارگردان و یکی از پنج پیامبر سینما "آندری تارکوفسکی" فیلم ارزشمند "سولاریس" را با الهام گرفتن از ادیسه میسازه..