کیوان آریامنش- به یاد دارم که در یک نشست دانشجویی در حضور رهبر انقلاب در سال گذشته، یکی از دانشجویان به شدت از شکل گیری اشرافیت فرهنگی در دانشگاه گله کرد و زبان به انتقاد گشود. مفهوم چنان عجیب بود که بعد از پایان صحبت های ایشان، مقام معظم رهبری با حساسیت خاصی نسبت به صحبت های آن دانشجو واکنش نشان دادند و تاکید کردند که اگر نوشته یا موردی وجود دارد از ایشان گرفته شود و یکی دو بار با به زبان آوردن مفهوم اشرافیت فرهنگی تعجب توام با تامل خود را از این موضوع نشان دادند.
در نگاه اول، می توان گفت حساسیت ایشان به خاطر این بود که اشرافیت آن هم در حوزه فرهنگ با ماهیت انقلاب ایران همخوانی ندارد و وجود چنین مسئله ای چه اندازه می تواند برای فرهنگ کشور خطرناک باشند. انقلاب ایران علیه اشرافیت مالی شورش کرد ولی از ظهور اشرافیت فرهنگی غافل مانده است. مفهوم اشرافیت فرهنگی ذهن اینجانب را در گیر خود کرد و این سوال مهم مطرح شد که به راستی اشرافیت فرهنگی چیست و به چه معنا است، آیا اساسا امکان شکل گیری آن هست و چگونه شکل می گیرد، آیا واقعیت دارد و یا صرفا یک موضع گیری ای ناشی از احساسات پاک آن دانشجو بود ،خطرات اشرافیت فرهنگی در صورت وجود، چه می تواند باشد.
روشن است که دانشگاه یکی از مهمترین نهادهای است که در تعالی و ترویج فرهنگ هر کشوری نقشی برای بازی کردن و حرفی برای گفتن دارد. جایگاهی که دانشگاه در امر فرهنگ دارد، هیچ نهاد و کارگزار فرهنگی دیگری ندارد هیج با دانشگاه هم نه قابل مقایسه است و نه توان رقابت دارد. حال اشرافیت فرهنگی در بطن چنین نهاد فرهنگی مهمی به چه معنا است. در یک نگاه اولیه، اشرافیت فرهنگی به معنی آن است که عده ای صرفا به واسطه برخورداری از منابع ثروت و قدرت قصد نفوذ در عرصه فرهنگی و برقرار ساختن سلطه و هیمنه ی خود در این عرصه را دارند به گونه ای که با فرهنگ آشنایی ندارند و یا به اندازه ثروت و یا قدرتی که دارند از منابع فرهنگی برخوردار نیستند.
مهمترین و اساسی ترین منبع فرهنگی که دانشگاه و دانشگاهی باید از آن برخوردار باشد، داشتن شناخت و دانش عمیق در حوزه کاری و علمی خود است. دانش و شناخت تولید کننده فرهنگ، مقوم فرهنگ، اصلاح کننده فرهنگ و مدافع فرهنگ است. شکل گیری فرهنگ های عمیق و تاثیر گذار بر مبنای تجارب تاریخی، جز در سایه تکیه بر علم و دانش میسر و ممکن نبوده است. همچنین امروزه از فرهنگ به عنوان مهمترین قدرت نرمی یاد می شود که تاثیرگذار تر از قدرت سخت افزاری مانند نیروی نظامی است. در مقوله فرهنگ با چنین اهمیتی، نقش دانشگاه ویژه و پیشرو است. به این خاطر باید توجه علمی به دانشگاه بشود و انجام هر عملی که به دانشگاه ضربه بزند به معنی قفل کردن چرخ های دانشگاه و عقب نگه داشتن فرهنگ است. این مهم در ارتباط با دانشگاه های علوم انسانی و رشته های علوم اجتماعی اهمیت مضاعفی می یابد.
دانشگاهی پیش برنده فرهنگ است، که کارگزاران و به عبارتی فرهنگیان آن دانشگاهی و برخاسته از دانشگاه باشند نه برخاستگان از قدرت و تحمیل شدگان به دانشگاه. اینکه فرد یا افرادی ضعف دانش و علم خود را با تکیه بر قدرت جبران کنند و به دنبال کسب جایگاه و یا بهتر بگویم غصب جایگاهی در دانشگاه باشند، مصداق روشنی از شکل گیری اشرافیت فرهنگی در دانشگاه است. در اشرافیت فرهنگی، برخورداران از قدرت و ثروت در اولویت قرار می گیرند و برخورداران از ایده و اندیشه در حاشیه. با جابجایی متن و حاشیه با همدیگر، قدرت و ثروت ارباب فرهنگ می شود. از این پس، صاحبان ثروت و قدرت، صاحب فرهنگ نیز می شوند. دارندگان ثروت و قدرت که به داشتن ثروت و قدرت بیشتر نسبت به دیگران حریص تر و گرسنه تر هستند، دانشگاه را محیط مناسب و جذابی برای کسب قدرت مضاعف می دانند. از این رو به عرصه نرم فرهنگ با ابزار سخت قدرت هجوم می آورند و آگاهانه یا ناآگاهنه ضربه ای مغول وار به عرصه دانشگاه و فرهنگ وارد می کنند. برای این افراد اهمیت ندارد که برخورداری از شناخت و دانش لازمه دانشگاه است و دانش با زور ثروت و قدرت حاصل نمی شود بلکه در کنار داشتن استعداد، نیازمند تلاش و کوشش فکری مداوم برای یادگیری است.
کسی که صرفا با بهرگیری از رانت و رابطه و قدرت بی ضابطه به دانشگاه راه می یابد که به ظاهر تحصیل علم و دانش بکند ولی در واقع در پی اخذ مدرک و کسب نام است و هنوز درس های خود را پاس نکرده، مدرس می شود، چگونه می تواند از دانشگاه، کارخانه آدم فرهنگ ساز و فرهنگ آدم ساز بسازد.کسی که از دانش برخوردار نیست، چگونه قادر است دانشمند پرورش دهد. کسی که سرکلاس های تحصیل خود مفید نبوده است چگونه قادر است فردا در کلاس درس دیگران و در مقام مدرس موثر واقع باشد. کسی که خود ننوشته است و اصلا بلد نیست بنویسد، فردا چگونه قادر است به دیگران چگونه نوشتن را بیاموزد. کسی که خود اندیشه نکرده است و ضعف در اندیشه و اندیشیدن را با قدرت جبران کرده است چگونه قادر است اندیشمند پرورش دهد. استاد ندیده را چگونه استاد می شود. گذر زمان آن هم در کوتاه مدت نشان خواهد داد با نام دانش، بی دانشی را گسترانیدند و به کسی یاری نکردند که درخت او بار دانش بگیرد. ذهن های بی دانش و روان های قدرت طلب، بزرگترین آفت برای هر دانشگاهی است. به این خاطر باید گفت جذب استادنماها بدون توجه به ضوابط علمی توسط هر فرد و جریانی که صورت بگیرد، ظلمی بزرگ در حق علم، دانشگاه و فرهنگ کشور است.
سالهاست در ارتباط با دانشگاه علامه سوالات مهم و جدی و البته طبیعی مطرح است که چگونگی جذب استاد و دانشجو صرفا یک بعد آن است. بدون شک این خواست جامعه دانشگاهی از وزارت علوم و ریاست محترم بعدی دانشگاه است که روشن سازد فرایند جذب دانشجو در مقطع دکتری و جذب استاد در دانشگاه علامه چگونه بوده و بر اساس چه معیاری صورت گرفته است. بدون شک رئیس دانشگاه به صورت مستند خواهد گفت آیا گروه های علمی که مسئولیت اولیه را در جذب دانشجو در مقطع دکتری و استاد را دارند، از کسی مصاحبه علمی گرفته اند و یا با دانشجویانی که به قول ما علامه ای از پنجره و سقف می آیند به اجبار سر کلاس آشنا شده اند و کسانی را بدون انجام هیچ گونه مصاحبه علمی در جمع خود و فقط به خاطر در داست داشتن حکم از طرق ریاست دانشگاه، به عنوان همکار ناخواسته پذیرفته اند.
بدون شک وزارت علوم نیز گزارش خواهد داد که کسانیکه به عنوان دانشجو به علامه رفتند و استاد شدند به چه مراکزی از قدرت وصل هستند. در این صورت روشن می شود که اشرافیت فرهنگی چگونه با ضرب پول و زور قدرت در دانشگاه علامه شکل گرفته است.
من چند سوال از آقای شریعتی دارم: اول اینکه چرا دانشجویان بالفعل استاد در دانشگاه علامه باید همگی نسبتی با برخی مقامات و مسئولین داشته باشند. اگر فقط یک یا چند مورد بود، می توانیم بگوییم که آنها تخصص لازم را داشته اند ولی مسئله این است که آیا فقط قوم ها و خویش های مقامات و مسئولین تخصص دارند و نباید در بین آنها کس دیگری باشد. درخواست ما از ریاست بعدی دانشگاه این است که پرده ها را بیفکند و حقایق نهان شده در پس آن را برای جامعه علمی آشکار و هوایدا سازد که افراد جذب شده به عنوان استاد،چه نسبتی با صاحبان قدرت دارند.
دوم اینکه، چرا آقازاده ها و خویشان برخی فقط از فرایند جذب دانشگاه علامه اطلاع داشته باشند و فقط آنها توانسته اند در فرایند قانونی جذب به بیان آقای شریعتی، شرکت کنند و فقط آنها پذیرفته شوند. چرا هیچ گاه در سایت جذب وزارت علوم، دانشگاه علامه اعلام نیاز نکرده است ولی روز بعد مشاهده شده است که عده ای به عنوان استاد جذب گروه های علمی شده اند. چرا فرایند جذب شفاف نبوده است که بی بهره گان از ثروت و قدرت نیز مطلع شوند.
سوم اینکه چرا آقای شریعتی شما این اندازه قدرتمند بودید به گونه ای که توانستید دانشجویان بسیجی را نیز تعلیق و بعضا اخراج اجباری کند. تا قبل از ریاست حضرت عالی، و در دانشگاه های دیگر، بسیج قدرت جابجایی رئیس دانشگاه را داشت ولی شما نه تنها به اعتراض دانشجویان بسیجی توجه نکردید بلکه راحت آن ها را نیز تعلیق می کردید. این چه پشتوانه ی از ثروت و قدرت است که این اندازه شما را قدرتمند کرده است که حتی به حکم دیوان عدالت نیز وقعی ننهادید. این قدرت شما که باعث شده است لقب رئیس بزرگ را بگیرد ذهن خیلی ها را این گونه درگیر می کند که خدمات شما و صاحبان قدرت متقابل است که این در آینده ای نه چندان دور باید روشن گردد.
چهارم اینکه چرا عزیزان نخبه و دانشمند مد نظر شما همه شبیه هم هستند و یکدست. به گونه ای اگر غریبه ای بر سر یکی از کلاس های دکتری حاضر شود، به آسانی می تواند دو دسته از دانشجویان متفاوت را تشخیص دهد و فراتر از آن بگوید و اعلام بدارد که به نظر او کی از در آمده است و کی از پنجره. برای ما سوال است که چرا نخبگان و دانشمندان مد نظر شما فقط در میان بورسی ها قابل شناسایی است و کسانی که درس خواندند و آزمون دادند، غایبین بزرگ در جذب های جنابعالی هستند.
سخن را کوتاه کنم. برای هر ناظر بی طرفی این سوال مطرح می شود که چرا فقط ریاست آقای شریعتی بر دانشگاه علامه در سالیان گذشته، مسئله ای سوال برانگیز بوده است. چرا این وضعیت در ارتباط با دیگر دانشگاه، به شدت و عمقی که در دانشگاه علامه وجود دارد، موجود نیست. آیا روسای دیگر دانشگاه ها متفاوت هستند یا آقای شریعتی دارای روحیات خاصی است. به نظر می رسد که یا مدیریت سایر روسای دانشگاه ها محل ایراد است و یا ریاست آقای شریعتی.
اگر مدیریت آقای شریعتی محل عیب و ایراد بود، متاسفانه رد که هیچ نقد هم نشدند. اگر ریاست دیگر دانشگاه ها محل ایراد است چرا برخورد نشده است. واقعیت آن است که فقط آقای شریعتی، سازی متفاوت، شاید با حسن نیت ولی دارای عواقبی خطرناک، زدند و زخمی عمیق بر پیکر و روح دانشگاه وارد کردند که امروز موجب تحریک وجدان اخلاقی جامعه دانشگاهی شده است. ایشان در دوره مدیریت خود، جانب حلقه ای محدود از نزدیکان و وابستگان به قدرت را گرفتند و جانب بخش وسیعی را رها کردند. سرنوشت دانشگاه علامه در دوره آقای شریعتی بد یمن و بدعاقبت شد و بدون شک 99 درصد دانشگاهیان دوره آقای شریعتی، به نکویی و نیک گویی از شما یاد نخواهند کرد.
آقای شریعتی با نام اسلامی کردن علوم برقومی بی پناه اما امتحان پس داده و متخصص شورید و قومی با درون مایه ی علمی ضعیف اما متصل به ریسمان قدرت، را برکشید. اما این عده برکشیده به عنوان نخبگان و دانشمندان طبق بیان آقای شریعتی که قرار است علوم را اسلامی کنند و اینکه چه علمی را در دوره آقای شریعتی اسلامی کردند بماند، اما این را می توان با طمینان گفت که این عده علم اسلامی را به مسلخ و دانشگاه و فرهنگ را به برزخ خواهند کشید.
فرد نالایقی است.
خدا به داد ملت برسد.