رایان کراکر، سفیر سابق ایالات متحده در عراق و افغانستان در Yale Global درباره میراث حافظ اسد برای پسرش نوشت:
زمانی می رسد که خستگی دو طرف یک راه حل سیاسی را ممکن می کند اما دورنمای تحقق چنین مساله ای در سوریه وجود ندارد. شاید در نهایت دولت بشار اسد کامیاب شود. ما باید برای این سناریو نیز آماده باشیم.
درگیری وحشتناک با بیش از 100000 کشته همچنان در سوریه ادامه دارد و به نظر می رسد هیچ پایانی در کار نیست. فریاد های " کاری کنید" بلندتر شده است: تسلیح شورشیان، اجرای منطقه پرواز ممنوع و یا حتی ارسال ناوهای جنگی.با اینهمه پیش از آنکه آمریکایی ها دست به کار شوند باید حقایقی را درباره سوریه در یک چارچوب تاریخی بررسی کنند. در زیر به برخی از تاریخ ها و رویدادهای مربوطه اشاره کوتاهی می کنم:
سوریه، فوریه 1982: دولت اسد اخوان المسلمین سوریه را در حما، چهارمین شهر بزرگ این کشور، در تنگنا قرار می دهد. برای دولت علوی - شاخه ای از اسلام شیعه- که در اقلیت است، برادران بنیادگرای سنی تهدیدی جدی هستند. اسد شهر را با زره پوشان و انواع تجهیزات سنگین محاصره کرده و با برنامه ریزی دقیق هسته فعالیت آنها را از بین می برد. جمعیت قابل توجهی از اخوان المسلمین همراه با بیش از 10000 تن از غیرنظامیان سنی در این پاکسازی از میان رفتند. دولت اسد از همان روزها می دانست که ممکن است روز انتقام فرا رسد و به همین دلیل سال هایی را صرف توسعه امنیت، دستگاه های اطلاعاتی و نظامی برای مقابله با آنان کرد.
لبنان، تابستان 1982: اسرائیلی ها با دو هدف به لبنان حمله کردند. سازمان آزادی بخش فلسطین که جنوب را تحت کنترل دارد و ارتش سوریه در بیروت و دره ی بقا. هردو مجبور به تخلیه بیروت شدند. سازمان آزادی بخش فلسطین از طریق دریا در مقابل چشمان ناوگان دریایی ایالات متحده- که حضورش یک شرط برای فلسطینی ها در مقابل هرگونه اقدام توسط ارتش اسرائیل در مدت عقب نشینی بود- بیروت را تخلیه کرد. چند روز پس از خروج تفنگداران نیروی دریایی، اسرائیلی ها و نیروی لبنان- یک گروه شبه نظامی مسیحی- وارد غرب بیروت شدند. نیروهای لبنانی دست به کشتار غیرنظامیان فلسطینی در اردوگاه پناهندگان شتیلا زد. فریادهای " کاری کنید" در واشنگتن بالا می رود و تفنگداران نیروی دریایی به ماموریت تعریف نشده ی "حضور " در منطقه بازگشته بودند. در همین حال سوریه و دولت نو پای جمهوری اسلامی ایران یک اتحاد استراتژیک بوجود آورده و حزب الله را پدید آوردند. یک اتحاد و یک گروه شبه نظامی که نقش برجسته ای در سوریه امروز بازی می کند. عواقب برای آمریکا فاجعه بار بود.
آوریل 1983: شاهد بمب گذاری در سفارت آمریکا و بزرگترین تلفات دیپلمات ها و کارکنان سفارتخانه در تاریخ دیپلماسی آمریکا بودیم. شش ماه بعد پادگان نیروی دریایی بمب گذاری شد و بیشترین تلفات جانی تفنگداران دریایی در حمله ای واحد در تاریخ ارتش آمریکا ثبت شد. من در هر دو مورد آنجا بودم.
لبنان/ سوریه، ژوئن 2000: نیروهای اسرائیلی با فشار شدید حزب الله، که تحت حمایت سوریه و ایران بود، لبنان را ترک می کنند. حافظ اسد فوت کرده و پسرش بشار جانشین او می شود. حضور بشار در قدرت مولود خوش بینی ساده لوحانه ای در غرب شد. غربی ها گمان می کردند که گذراندن تحصیلات فوق دکتری در انگلستان و اموختن نحوه کار با کامپیوتر می تواند کویای میل به نزدیک شدن دمشق به اروپا در سالهای حضور بشار در قدرت باشد. اما من او را می شناختم و می دانستم این کار را نمی کند. او سخت تر و متعصب تر از پدرش بود.
عراق، مارس 2007: من به عنوان سفیر وارد بغداد شدم و وضعیت را به شکل مرموزی شبیه به زمانی که ربع قرن پیش در لبنان جان سالم به در بردم یافتم. ایران شبه نظامیان افراطی شیعه را حمایت کرده و در برخی موارد این نیروها توسط حزب الله برای مبارزه با نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا آموزش می دیدند! همزمان سوریه به تسهیل اپراتورهای القاعده مشغول بود که به شبه نظامیان سنی در عراق برای مبارزه در غرب پیوسته بودند. ایران و سوریه از این تاکتیک استفاده کردند تا ما را از لبنان بیرون کنند، این تاکتیک تا حدی در عراق نیز نتیجه بخش بود.
به این ترتیب، جنگ فعلی در درعا - شهر جنوبی سوریه- نه تنها در 2011 شروع نشد بلکه بخشی از به اصطلاح بهار عربی هم نیست. این جنگ دهه ها قبل شروع شد. لبنان ها، فلسطینی ها، ایرانی ها، اردنی ها، عراقی ها و سوری ها - سنی ها، علوی ها، مسیحیان و دروزی ها همه آن روزها را به خاطر دارند. احتمالا آمریکایی ها آن را تاکنون درک نکرده اند. تاریخ به ما کمک می کند تا شدت یک جنگ را در هر دو طرف یعنی هم رژیم و هم مخالفانش را توجیه کنیم و نشان می دهد که چرا رژیم سوریه مانند حکومت های دیگر در مصر، تونس و لیبی نیست. دولت بشار اسد برای این جنگ آماده بود.
مخالفان در مقابل، فاقد همبستگی و سازماندهی هستند. همان طور که در اغلب این درگیری ها چنین موردی وجود دارد، رادیکال ترین عناصر بیشترین نظم و انضباط را نشان می دهند، مثل القاعده در سوریه یا همان جبهه النصره. این همان چالشی است که پیشنهاد مسلح کردن مخالفان را خطرناک و غیرقابل اطمینان می کند. سلاح های در نظر گرفته شده برای میانه رو ها، مثل ارتش آزاد سوریه، ممکن است توسط گروهای رادیکال که در مقابل عناصر مخالف در حال پیشرفت هستند، تصرف شود. سلاح ها همچنان در دسترس مخالفان قرار می گیرد و این امر به ما یادآوری می کند که این جنگ، جنگی نیابتی- منطقه ای و همچنین یک درگیری خطرناک در سوریه است. ایران هرآنچه که در توان دارد انجام خواهد داد تا تنها متحد سی ساله عربش در مقابل مخالفان ضد شیعه شکست نخورد. حزب الله یک عنصر توانمند در آرایش جنگی دولت بشار اسد است. از سوی دیگر، عربستان سعودی و قطر فرصتی برای تضعیف نفوذ ایران در منطقه می بینند و در حال مسلح کردن مخالفان هستند. این که سلاح ها در نهایت به دست چه کسانی می رسد و در پایان چه خواهد شد، سوال در خود توجه دیگری است.
در خصوص حل و فصل های سیاسی این پرونده به کرات سخن گفته شده است. نه مخالفان و نه رژیم آماده برخورد جدی با یکدیگر نیستند و اختلاف عقیده بیش از اندازه مخالفان با هم احتمال رسیدن به یک انسجام را از میان برده است. بر همین مبنا نشست میان نمایندگان دولت و عناصر اپوزیسیون در تبعید نتیجه قابل توجهی نخواهد داشت. نفوذ اپوزیسون در تبعید بر کسانی که عملا در حال جنگیدن هستند تقریبا صفر است.
بنابراین گزینه های پیش رو چیست؟ نخست باید بدانیم که وضعیت می توانست از وضعیت کنونی بدتر باشد و اقدامات کمتر، مانند اعمال منطقه پرواز ممنوع، در صورت اثبات ناکامی آن ها در کاهش خشونت، غرب را به مشارکت بیشتر وامی دارد.
آتش های های جنگ سوریه چند صباحی شعله ور خواهد بود. مانند آتش سوزی بزرگ یک جنگل که همچنان در حال گسترش است و بیشترین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که از این جنگ پرهیز کنیم. القاعده در عراق و سوریه یک پارچه شده اند، و بمب گذاری خودروها در عراق تبدیل یه یک رویداد روزانه شده است و البته این گروه به دنبال ایجاد یک جنگ داخلی فرقه ای است. ایالات متحده دارای یک چارچوب توافقنامه استراتژیک با عراق است. ما باید از آن برای تعامل عمیق تر با دولت عراق استفاده کنیم و کمک کنیم تا بغداد گامی برای تضمین انسجام درونی خود بردارد. این یک چالش بزرگ در طول دوران تصدی من به عنوان سفیر در فاصله سالهای 2007 تا 2009 بود.
من اخیرا در لبنان بودم، زمانی که نخست وزیر پیشین، با دلهره یک جنگ داخلی تازه را پیش بینی کرد که در حال حاضر نشانه های آن در درگیری بین سنی ها و علوی ها در شهر شمالی طرابلس، در شمال شرقی و حملات مناطق تحت کنترل حزب الله در بیروت دیده می شود. با گسترش خشونت ها فلسطینی ها با نیروهای سنی لبنان علیه شیعیان متحد خواهند شد و این امر به افراطی شدن فلسطینی ها در اردن، که در حال حاضر سلطنت آسیب پذیری دارد، منتهی خواهد شد. هر دو کشور نیاز به امنیت و حمایت های اقتصادی ما برای هجوم پناهندگان وتجهیز نیروهای امنیتی خود دارند.
بی شک این جنگ طولانی خواهد بود. ایالات متحده نمی تواند اقدامات چشمگیری در جهت تاثیرگذاری مثبت بر سوریه انجام دهد. تمرکز ما باید بیشتر بر روی جلوگیری از گسترش این جنگ به فراتر از مرزهای سوریه باشد. زمانی می رسد که خستگی دو طرف یک راه حل سیاسی را ممکن می کند و آن زمان نزدیک نیست. ترس من از این است که در نهایت دولت بشار اسد کامیاب شود. ما باید برای آن نیز آماده باشیم.