بهمن فرزانه اعلام بازنشستگی کرد؛ مترجمی که بیش از نیمقرن با ترجمههای درخشانش ادبیات داستانی جهان را به خوانندگان ایرانی معرفی کرده است. او حالا قصد دارد به تهران بازگردد و دیگر ترجمه را برای همیشه کنار بگذارد.
فرزانه از فروردین امسال به خانه پدری خودش بازگشته و حالا با 80عنوان کتاب دیگر تصمیم گرفته است ترجمه را کنار بگذارد. آخرین ترجمه او یادداشتهای سینمایی گابریل گارسیا مارکز است که بهزودی منتشر میشود. او سالها در رم هر روز به فارسی فکر کرده و نوشته بود.
شیفته رم بود، اما او به خبرنگار بهار میگوید تهران برای من جای دیگری است و اضافه میکند: «شهر من رم، از زمین تا آسمانش قشنگ است؛ شهری بینهایت زیبا. دلت که گرفت، کافی است دم غروب راه بیفتی و همینجور قدم بزنی. راهبهراه پر است از دیدنیهایی که تو را مبهوت میکند. انگار این شهر را توی یک موزه ساختهاند. رم شهری است پر از بناهای تاریخی، انگار میان یک بنای تاریخی و هنری یک شهر را جا دادهاند. برای اینکه برایتان تصویر کنم منظورم چیست یک لحظه اصفهان و نقشجهان را جلوی چشمتان بیاورید و 30، 40 برابرش کنید. میگویند 60درصد از آثار هنری دنیا در ایتالیا جمع شده است. اگر روزی گذرتان به این شهر افتاد، میبینید که چندان هم بیراه نگفتهاند. تابستان رم پر است از گروههای موسیقی، کنسرت و اپرا، آن هم در فضای باز، میان خرابههای زیبا که بازمانده رم باستان است. نمیدانید چه لذتی دارد شنیدن آواز اپرا در یک شب مهتابی و روشن. 50 سال است که از ایران رفتهام، اما هر سال بهار سری به تهران میزدم. عادت است دیگر، تهران است و انگار نمیشود از آن دل کند. بهترین سالهای عمرم را در رم سپری کردهام، اما تهران هم یکجورهایی نیمهگمشده من است.»
او شیفته رمان «صد سال تنهایی» است و حالا کارش را با رمانی از مارکز به پایان میرساند و معتقد است عصر رمانهای برجسته به پایان رسیده و همهچیز به دور تکرار افتاده است. فرزانه در سالهای دور مارکز را دیده بود و میگوید: «تازه رمان صد سال تنهایی را خوانده بودم، یک روز با یکی از دوستانم به وزارت کشاورزی رفته بودیم، موقع ورود مرد جوانی با موهای فلفلنمکی از پلهها با سرعت پایین میآمد، دوستم گفت: «این مرد را میشناسی؟»
گفتم نه، گفت: این گابریل گارسیا مارکز است، همین مردی که میخواهی رمانش را ترجمه کنی، آن روزها کتاب «صد سال تنهایی» مارکز به ایتالیایی ترجمه شده بود. من چنان جذب این کتاب شدم که تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم. پس از چند سال، او بسیار معروف شد، نه فقط در ایران، بلکه در سراسر جهان.» نخستین ترجمه بهمن فرزانه از تنسی ویلیامز بود. او این کتاب را مدتی بعد از آشنایی و مکاتبههایش با این نویسنده آمریکایی به فارسی ترجمه کرد و آن را در سالهای دهه 40 به چاپ رساند. بعد آثار متعددی از ادبیات ایتالیایی و همچنین آثار مهمی از گابریل گارسیا مارکز را به فارسی برگرداند که معروفترین آنها ترجمه «صد سال تنهایی» است.
این مترجم از بین نویسندگان بیشتر از همه هواخواه آثار گابریل گارسیا مارکز و آلبا دسس پدس است. به قلم او، همچنین دو مجموعه داستان «از چاله به چاه» و «سوزنهای گمشده»، همچنین رمان «چرکنویس» منتشر شده است. او درباره نوشتن میگوید: «داستاننویسی را بارها بیشتر از ترجمه دوست دارم. فکر میکنم هیچ مترجمی نیست که آرزوی نوشتن را در سر نداشته باشد، هیچچیز به اندازه خلق یک اثر لذتبخش نیست. از نوجوانی عاشق نوشتن بودم، هرچند ترجمه فرصتی برایم باقی نگذاشت. وقتی کتاب «چرکنویس»ام منتشر شد، لذتی برایم داشت که قابل وصف نیست.»