در کتاب تشنه و دریا، خاطرات محمد تقی کوپایی، صفحه 154 آمده است:روزی آیت ا... خامنهای میخواستند از پشت خیابان جمشیدیه به اردوگاه منظریه (شهید باهنر) بروند.
محافظان ایشان از قبل با ما هماهنگ نکرده بودند و حاضر هم نبودند به پاسداران بگویند که چه کسی در خودرو نشسته است.
خودروی جلویی به پست بازرسی ما که رسید ما از او پرسیدیم چه کسی در داخل ماشین است؟ او گفت شما کاری به این نداشته باش که چه کسی با ما هست! و با سرعت به حرکت خود ادامه داد و خودروی پشت سری هم از پشت سرش رفته بود.
گویا آیت ا... خامنهای به راننده میگویند: شما انگاراز روی سنگ و آجر رد شدید! بعد میپرسند چرا در وسط این خیابان چنین چیزهایی هست؟!
وقتی راننده میگوید ما از روی چیزی رد نشدهایم! ایشان به راننده دستور میدهند دنده عقب برود! بعد خودشان در را باز میکنند و به برادران پاسدار خسته نباشید میگویند و متوجه میشوند که راننده به ایست نگهبانی اعتنایی نکرده و از روی پای او رد شده است که در همانجا دستور برکناری او را صادر میکنند.
این ماجرا را نگهبان و اطرافیان و مسئول پست به صورت کتبی به ما گزارش دادند.
منبع: کتاب تشنه و دریا