«به نام سعادت ملت ایران و به منظور تامین صلح جهان، امضا کنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت قرار گیرد.»
52 سال پیش در چنین روزی مجلس شورای ملی با اکثریت آرا ماده واحده پیشنهادی کمیسیون نفت را که در واقع همان ملی شدن صنعت نفت ایران بود تصویب کرد.
تصویب این ماده واحده اما تازه شروع کار بود. در بهار سال 1330 دکتر محمد مصدق در میان هیجان و جنبش عمومی مردم ایران به نخست وزیری رسید تا پروژه ملی شدن نفت را به پیش ببرد. دکتر مصدق البته در راه پیشبرد جنبش نفت مشکلات زیادی داشت شاکله مشکلات او اما در سه محور قابل جمع بندی است. مشکلاتی که همچون مثلثی شوم دولت ملی مصدق را در بر گرفتند و کاربستهای مصدق برای شکستن این مثلث موثر واقع نشد.
ضلع اول: استبداد روزی که مصدق بر صندلی نخست وزیری نشست تا برنامه ملی شدن نفت را به پیش ببرد از ریشه عظیم و قدرت استبداد در ایران بی خبر نبود. او دو شاه قاجار را درک کرده و سالهای طولانی در حکومت خودکامه ای چون رضاشاه در انزوا سپری کرده بود.
اگرچه محمدرضاشاه در سالهای اولیه حکومتش شاهی لبخند بر لب و دموکرات منش بود اما سال به سال که ميگذشت شاه جوان حرکت به سوی حکومت به جای سلطنت را جدیتر ميگرفت.
نهاد پادشاهي، باوجود ناتوانيهاي شخص محمدرضا شاه، قدرت و نفوذبالایی در جامعه ايران داشت. به گونه ای که شاه ميتوانست به آساني نخست وزيران صاحب اراده و توان سياسي را از ميدان به در کند. او اشخاص ضعيف و دست نشانده را براي صدارت و وزارت ترجيح ميداد.
شاه حتي اگر نميتوانست کابينه دلخواه خود را بر سر کار آورد ميتوانست به راحتي نسبي کابينه اي را که نميخواهد کنار افکند؟
شاه دائما آشکار و پنهان شکوه ميکرد که نظام پارلماني در ايران ناکارآمد است ولي خود او ازعوامل اصلي اين وضع بود. در مقابل حرف مصدق درست بود که «روح» قانون اساسي متوجه مشروطيت دموکراتيک بود و بر اساس آن شاه تنها نقشي تشريفاتي داشت و اقتدار اخلاقي و مشروعيت او مديون پرهيز از درگيري در امور اجرايي و ايفاي نقشي بي طرفانه، مصلحت نگرانه وخيرخواهانه در جهت افزايش کارايي دولت بود.
اما مشکل اساسي وادار کردن شاه به ايفاي چنين نقشي بود در شرايطي که ضعف نهادهاي ديگرزمينه ساز و سبب افزايش وسوسه او در دخالت هاي ناروا بود.
در تحقق عملي نظام مشروطه ايران اگر کسي که بر تخت سلطنت تکيه زده بود از دورانديشي و مصلحت نگري و به قول مصدق «تمدن»بهره ور بود کارها اندکي آسان ميشد اما اگر از اين فضيلتها بي بهره بود کشور با مشکلاتي اساسي دست به گريبان ميماند.
از طرف دیگر، شاه و دربار هم از همان آغاز پادشاهی محمدرضا شاه، تلاششان برای افزایش قدرت و اختیارات سلطنت را ادامه داده بودند . یكی از راههای تحقق این هدف سر كار آوردن نخستوزیرانی دستنشانده دربار بود و راه دیگر، تقلب در انتخابات برای حصول مجلسی كه از مقاومت در برابر شاه ناتوان باشد.
در آستانه انتخابات مجلس شانزدهم مصدق و همفكران او معتقد بودند هدف دولت و دربار این است كه مجلسی بر سر كار بیاورند كه مذاكرات نفت را به سود و دلخواه انگلیس پیش ببرد. به همین سبب، مصدق و یارانش به اعتراض و تحصن دست زدند. جبهه ملی كه در آبان 1328 تشكیل شد، حاصل این حركت اعتراضی بود وخواهان رعایت آزادیهای اساسی.
سرانجام مصدق و شش-هفت نفر از طرفداران او بهرغم مخالفت دولت به مجلس راه یافتند و توانستند به پشتوانه افكار عمومی و رشد احساسات ملی نفوذ زیادی كسب كنند. به این ترتیب، از همان آغاز تاكید جبهه ملی بر انتخابات آزاد، بر مطبوعات آزاد و به طور كلی بر اصول و موازین دموكراتیك، با تاكید آنها بر احقاق حقوق ایران در امر نفت آمیخته شد.
به بیان دیگر، مصدقیها حاكمیت مردمی را كه نماد آن ترتیبات دموكراتیك بود با حاكمیت ملی كه تبلور آن ملی كردن صنعت نفت بود، درآمیختند. این دو هدف را نمیشد از هم جدا كرد. تنها به پشتوانه نهضت و عواطف ملی میشد هدفهای دموكراتیك را پیش برد و شاه را ناگزیر كرد كه به ایفای نقشی تشریفاتی تن در بدهد. مبارزه با نفوذ انگلیس و مبارزه با سلطه دربار و نقش فعال شاه از هم قابل تفكیك نبود وعملا مبارزه در یك جبهه بود. ناگزیر كردن شاه كه، به قول مصدق، سلطنت كند نه حكومت، از اساسیترین شرایط پیشبرد كار نفت بود.
ضلع دوم: سیاست بازان مشکل دیگر مصدق نخبگان سیاست باز سیاست ایرانی بود. در ايران سرآمدان يا نخبگان سياسي کشور در عين تشتت از طريق شبکههاي پيوند متقابل با يکديگر مربوط بودند.
اغلب دست نشاندگاني در ميان اقشار گوناگون جامعه داشتند و اين دست نشاندگان يا سرسپردگان، و سرآمدان که حامي آنها بودند، منافع متقابل خود را با اين پيوندهاي دوسويه حفظ ميکردند.
اين وضع هم حاصل نبودن تحزب و سازمانهاي پايدار سياسي بود و هم فقدان تحزب و مشکلات کار حزبي را بيشتر ميکرد. روابط و داد و ستدهاي غير صوري جاي روابط صوري و رسمي را ميگرفت. قانون و عقلانيت اداري اغلب در برابر پيوندهايي از اينگونه بي رنگ يا بي اثر بود.
پيوندهاي مدني و روح شهروندي در اثر غلبه اينگونه روابط آسيب ميديد. دستگاه اداري در برابر دستگاههاي «کارچاق کني»شخصي، که بسياري از اهل سياست در اطراف خود پديد آورده بودند، نميتوانست از کارآيي زيادي بهره ور باشد. هر کسي مشکلي داشت به دنبال پارتی، واسطه و توصيه اشخاص با نفوذ بود.
در مجلس آن روزگار «متولی ها» سياستگران پيش کسوتي بودند که پايگاه هاي قدرت خود را داشتند؛ کاربربودند و حاجتمندان از ديدار با آنها کمتر دست خالي برميگشتند. متوليها در کارهاي مهم مجلس- از بسيج راي اعتماد براي کابينه گرفته تا پيشبرد قوانين يا جلو گيري از تصويب آنها- نقش اساسي داشتند و بدون جلب نظر آنها مجلس و به طور کلي دستگاه سياسي کارآيي چنداني نداشت. اين وضع در دوره نهضت ملي و اهميت يافتن آرمان هاي سياسي، مانند ملي کردن نفت يا مقابله با دربار، تعديل شد.
اما کساني مانند مظفربقايي، حسين مکي، ابوالحسن حائري زاده و... همچنان سياست را از اين زاويه ميديدند. براي امثال آنها و کسان ديگري مانند جمال امامي، هادي طاهري، رضا حکمت، سيد ضياء الدين طباطبايي و بسياري ديگر، سياست شبکه اي از پيوندها و مانورهاي پيچيده شخصي- گروهي بود که آرمان سياسي در آن هميشه تحت الشعاع منافع بود.
هدف اين بود که سياستگر بتواند در عرصه سياسي نفوذ و کارايي خود را حفظ کند. در اين سيستم موازنه نسبي نيروها اهميتي اساسي داشت و هيچکس نبايد از حد معيني بيشتر قدرتمند شود. ريشه درگيري امثال بقايي و مکي با مصدق، که درک ديگري از سياست داشت، در همين بود؛ آنها ميخواستند بين شاه و مصدق تعادلي برقرار باشد وکارايي خود آنها به عنوان دلالان سياسي برقرار بماند.
به اين سبب بود که، همصدا با ديگران، تاکيد مصدق برضرورت اقتدار نخست وزير را ديکتاتوري ناميدند و تخطي از قانون اساسي. در جهان بيني اينها مردم تنها ابزار پيشبرد هدفها و آماج دستآموزي بودند. کسي مانند مصدق را، که اهل داد و ستدهاي متعارف و رايج نبود و معتقد بود به راي و نظر مردم بايد احترام گذاشت و آنها را صاحبان اصلي کشور دانست، «عوامفريب»ميگفتند.
هنوز هم کساني که ملهم از همين برداشت سنتي و نخبه گرا از سياست اند همينطور فکر ميکنند بدون آنکه به معناي آنچه ميگويند توجه کنند يا ميان عوام و مردم تمايز چنداني قائل شوند. از ديد اينها مردم بايد آماج يا موضوع کنش پذير قدرت باشند نه صاحبان فعال اراده و آگاهي و نظر. اين تلقي از سياست، مردم را توده هايي ميداند که بايد به شيوههاي مختلف مهار شوند؛ توده هايي که وظايف فراواني دارند ولي از حقوق چنداني بهره ندارند، رعيتند نه شهروند.
ضلع سوم: استعمار خارجی عمده چالش مصدق استعمار انگلستان و وادار کردن این دولت به پذیرش حق ایران بود.
برای مصدق مسئله اساسی این بود كه هر قراردادی در امر نفت با حاكمیت ملی ایران و موازین قانون ملی شدن نفت كه در مجلس به تصویب رسیده بود سازگار باشد.
انگلیسیها اصل ملی كردن نفت را در ظاهر پذیرفتند، ولی در عمل به هیچ وجه آماده قبول چیزی جز ترتیباتی كه بر اساس آن نصف درآمد نفت ایران به آنها تعلق بگیرد نبودند. مقامات انگلیسی با وجود مذاكرات گوناگون هیچ وقت تلاشهای خود را برای متزلزل كردن و ساقط نمودن حكومت مصدق متوقف نكردند.
با وجود این ادعا كه مصدق اصلا اهل انعطاف نبود یا علاقه جدی به حل مسئله نفت نداشت، هیچ چیز بیشتر از تلاش برای حل مسئله نفت مصدق را به خود مشغول نكرد. دولت مصدق و به ویژه شخص او از چپ و راست در فشار بود و حتی هواداران سرشناس انگلستان، مصدق را متهم به آمادگی به سازشگری میكردند.
در مورد فضای آكنده از بیاعتمادی به انگلستان و نگرانی از ترفندهای آن كشور، هم زمینه تاریخی اینگونه برداشتها را باید در نظر گرفت و هم این واقعیت را كه در دوره بحران نفت اقدامات و دسیسههای انگلستان دیگر به هیچ وجه خیال و توهم نبود. گذشته از این، رابطه ایران و انگلستان رابطه مبتنی بر احترام متقابل دو كشور همپایه یكدیگر نبود، بلكه عملا رابطه یك كشور استعماری با یك كشور استعمار زده بود.
از اینها كه بگذریم اگر شرایط ایران آن روز را در نظر بگیریم. متوجه میشویم كه دولت ایران مانند دیگر دولتهای جهان سوم، از نظر ساختاری بسیار آسیبپذیر بود. تشكیلاتی كه مصدق در مقام نخستوزیری بر آنها ریاست داشت بسیارشكنندهتر از حد متعارف بود. او اگر چه در ظاهر كنترل نیروهای انتظامی و اطلاعاتی و نظامی را در اختیار داشت اما در عمل، وابستگی و شاید وفاداری این نیروها به دربار حوزه امكانات و اقتدار او را بسیار محدود میكرد.
امپراتوری انگلیس با اینكه از هند و فلسطین بیرون رفته بود ولی هنوز در خاورمیانه نفوذ زیادی داشت. در خود ایران، شمار زیادی از اهل سیاست پیوندهای محكمی با انگلستان داشتند و تشكیلات گستردهای در ارتباط با سفارت و دستگاه اطلاعاتی انگلیس سرگرم زمینهچینی برای سقوط دولت مصدق بود.
به بیان دیگر تمام اقداماتی كه برای مذاكره با مصدق و حل مسئله نفت صورت گرفت برای حفظ ظاهر بود و هدف اصلی از میان بردن او بود. مصدق ازهمه جزئیات اقدامات انگلیسیها باخبر نبود ولی تردیدی در كلیات نداشت. به این ترتیب، گفتوگو بین دو طرف در شرایطی كه هیچ اعتماد متقابلی وجود نداشت كار آسانی نبود.
گفتوگو بین دو طرف، در شرایطی كه یك طرف سرگرم زمینهچینی گسترده برای از میان بردن طرف دیگر است، كارچندان ثمربخش یا خوشفرجامی نیست. با این همه، مصدق آماده هر گفتوگویی در چارچوب عرف و قوانین بینالمللی بود و تلاش زیادی هم كرد ولی عوامل گوناگون، به ویژه از میان رفتن همبستگی در صف هواداران او و كینهجویی بیامان یاران پیشین، امید انگلیسیان را به توفیق در از میان بردن حكومت او روزبه روز بیشتر كرد.
این سه ضلع شوم را مصدق پیش از بهدست گرفتن مسئولیت به خوبی ميشناخت با این وجود او پا به میدان مبارزه نهاد در شرایطی كه یك جنبش اجتماعی شكل گرفته بود امید به امكان موفقیت خیلی بیشتر بود. اقدام مصدق در مقابله با دربار و نفوذ انگلیس ادامه همان امیدهایی بود كه موجب انقلاب مشروطه شده بود. از اینها كه بگذریم، اگر اهل مبارزه همیشه واز قبل خواهان تضمین موفقیت خود باشند، هیچ تلاش آرمانخواهانهای شكل نخواهد گرفت.
مصدق بیرون راندن شركت نفت را از ایران گام اساسی برای استقلال و سربلندی كشور میدانست و ناگزیر كردن شاه به دست برداشتن از هوای حكومتگری راهم از اساسیترین لوازم حكومت مشروطه تلقی میكرد. برخی درایران آن روز، به این دو هدف دلبستگی نداشتند و شاید برخی هنوز هم نداشته باشند. مصدق در کودتایی آمریکایی سرنگون شد اما ارج تلاشهای آزادیخواهانه او بر تاریخ ایران سنگینی ميکند .
منبع: قانون
ای کاش یاد میگرفتن
کسانی که فقط از سیاست و کیاست چپاول مردم کشور خودشون رو یاد گرفتن
بزرگ مرد ایران
قلب هر ایرانی اصیل جایگاه توست
وننگ تاریخ این کشورند کسانی که تو رو در لحظات حساس مبارزه تنها گذاشتند.
زنده باد مصدق
زنده باد فاطمی
تاریخ این کهن بوم وبر به وجود شماها افتخار میکنه
اگر خیابانی به نامت نیست ، قلب کوچک تپنده من ، هر روز خیابانی ست برای عبور یاد و نام بزرگت ....
روحت قرین رحمت بی واسعه اش