پيمان مقدم در روزنامه اعتماد نوشت:
چاقاله بادام نوبرانه را ميفروشند كيلويي 40 هزار تومان! به جان عزيزتان اگر دوره اصلاحات بود تا به حال چندين تجمع اعتراضي براي گرانياش به راه افتاده بود و دوستان چندين و چند سر مقاله و سخنراني پر سوز و گداز چاشنياش كرده بودند كه سفرههاي مردم از چاقاله بادام خالي شده. اما خب چرخ روزگار ميچرخد و ميچرخد تا به جايي برسيم و گراني از مرزهايي عبور كند كه چاقاله در مقابلش هيچ باشد. به هر حال در بهار آخر دولت همه ركوردها در حال جابهجايي است. عموجان پريدند وسط بحث ما كه: «باز شروع شد. كوليبازي و هوچيگري در باب مصافحه ونزوئلا تمام شد و دوباره بند كرديد به يك خوراكي. بابا سال انتخابات است. اين همه كانديداي نوبرانه هم داريم؛ از همه رنگ.
حالا يك چند وقت چاقاله نخوريد كه نميميريد. صبر كنيد تا قيمتش پايينتر بيايد.»اين گزاره «نخوريد، نميميريد» هم شكر خدا بسيار كاربردي شده است. حتي اگر كالاي مورد نظر روغن كرچك و داروي نظافت باشد. خب عموجان شما درست ميفرماييد. درست است كه تنوع و تكثر نامزدهاي انتخابات مثال زدني است اما برخي تا اسم شان مطرح ميشود شما فوري بال بال ميزنيد و ثقل سرد ميگيريد. مثلا همين جناب باهنر كه گفته شده تا چند روز ديگر نامزدياش را رسما اعلام ميكند.
خودشان هم اعلام فرمودهاند كه «فشار و اصرار دوستان به من زياد است.» الان اين تنوع مطلوب است؟عموجان با شنيدن اسم جناب باهنر روي ترش كرده و گره در ابرو انداخته و فرمودند: «مگر قرار نبود از بين آقايان پورمحمدي، متكي و آلاسحاق و اين جناب يك نفر معرفي شود؟ ميترسم آخرش آنقدر در تنوع افراط كنند و در خواب خرگوشي دست و پا بزنند كه اصلاحطلبان وسط راه برنده بازي شوند. همش هم زير سر شماهاست. هر روز ميرويد زير جلد يكي از اصولگرايان و شيرش ميكنيد كه براي انتخابات وارد معركه شود. بعضي از عزيزان اين طرف هم قطعات همين پازل هستند.» عموجان ما اگر بلد بوديم پازل درست كنيم كه سال 84 خودمان را جمع و جور ميكرديم. پردهمان كجا بود؟
ما نه معجزه بلديم و نه به فرموده استاندار تهران آدميزاد مافوق صوت مثل جناب نيكزاد وزير راه و ارتباطات داريم كه قادر به انجام عملياتهاي محيرالعقول باشيم. الان هم داريم دوستانه گوشزد ميكنيم كه اين نسيم بهاري در صورت رد صلاحيت ممكن است توفنده هم باشد؛ نندازيد گردنمان. از پيش از آغاز بهار داريم اعلام برائت ميكنيم. ما با حاجي فيروز و اقوام دور و نزديكش هم هيچ نسبت فاميلي نداريم. عموجان فرمودند: «شما از همين حالا در هر مصيبت بهاري كه پيشامد كند شريك هستيد. همانطور كه به گفته يكي از متهمهاي كهريزك مشخص شده بازداشتگاه كهريزك هم دسته گل اصلاحات است. كور خواندهايد اگر. . .» بيخيال؛ ما اصلا خواندن و نوشتن هم بلد نيستيم. عزت زياد....
خواب ديدم. . .زمان ثبتنام انتخابات بود. در خواب ديديم كه مطابق پيشبيني آقايان رجال سياسي آمدند و ثبتنام كردند. حتي آقا دوربيني هم كانديدا شده بود. زمان داشت به اتمام ميرسيد و ميخواستيم دفتر و دستك را جمع كنيم كه ناگهان زمين و زمان زير و زبر شد. همهچيز به هم ريخت. انگار زمينلرزه آمده باشد اما هر چه بود زلزله نبود. ناگهان كسي وارد سالن ثبت نام شد و فرياد زد: «دوستان اصلا نگران نباشند. مساله خاصي نيست. جناب چمران براي ثبتنام تشريف آوردهاند. قبلا هم هشدار داده بوديم كه حضور ايشان معادلات سياسي را به هم ميريزد اما كسي اعتنا نكرد.» جناب هادي مقصودي بودند؛ عضو جبهه مشورت!؟ ايران اسلامي. . .