عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت:
اگر از ما بپرسند كه شاخص توسعه و پيشرفت چيست، چه پاسخي خواهيم داد؟ در جامعهشناسي پاسخهاي متعددي طرح ميشود كه لزوما در تعارض با هم نيستند، ولي هر يك از آنها از زاويه نظري خاصي به موضوع نگاه ميكنند.
اين يادداشت در پي طرح يكي از اين شاخصها يعني افزايش پيچيدگيها در ذهن و جامعه است. يك جامعه بدوي بسيار ساده است و حتي نامگذاري اين جوامع نيز از روي مهمترين ويژگي يعني سادگي آنهاست. اين سادگي در عينيت محيط اجتماعي، از مسكن و كار گرفته تا ابزار و وسايل زندگي و خوراك و رفتار آنها مشاهده ميشود. انعكاس اين سادگي عينيت در ذهنيت افراد اين جوامع هم ديده ميشود و بيشتر چيزها در ذهن اين انسان، ساده مينمايد و اگر اندكي سخت جلوه كند، براي فهم آن، بلافاصله به اوهام و خرافات و امور ماوراي مادي متوسل خواهند شد.
در مقابل و در يك جامعه مدرن نه تنها عينيت اجتماعي پيچيده است، بلكه در ذهنيت نيز پيچيدگيهاي زيادي وجود دارد. پيچيدگي عيني نيز تا حدي بازتاب پيچيده شدن ذهن انسان توسعه يافته است، بنابراين پيچيدگي ذهني را ميتوان يكي از نمودهاي مهم جامعه پيشرفته دانست. با اين فرض چندين نمونه از اين سادهانگاريهايي كه نشاندهنده سير پسرفت ما است و بسيار هم رايج است را در جامعه خود مرور ميكنيم.
1ـ اجازه دهيد در آغاز از ذهنهاي ساده مردم آغاز كنيم. صفحه حوادث روزنامهها نشاندهنده ابعاد پيچيده! اين سادگي! است. بسياري از قتلهايي كه رخ ميدهند چنان ساده و احمقانه است كه گويي براي انجام اين جنايت مهم كه مجازات آن اعدام و زندانهاي طويلالمدت است، كوچكترين برنامهريزي صورت نميگيرد و خواننده از بلاهت و سادهانگاري قاتلان تعجب ميكند. يكي ديگر از ذهنهاي ساده در رواج ارتكاب جرم زورگيري است.
بر اساس ذهن ساده مجرم، ميتوان يك چاقو برداشت و مردم را تهديد كرد و پول را گرفت و فرار كرد. هيچ خلاقيتي جز تهور و حماقت در اين نوع از دزديها ديده نميشود. اين نوع دزديها را مقايسه كنيم با دزديهاي پيچيده در جوامع توسعهيافتهتر. چند روز پيش خبري منتشر شد كه مقدار زيادي الماس به قيمت 50 ميليون دلار از فرودگاه بروكسل بلژيك دزديده شد. سارقان در پوشش پليس پاي هواپيمايي ميروند كه بستههاي الماس را بارگيري كرده و قصد بلند شدن از فرودگاه را داشته است، سارقان با برداشتن آن بستهها در عرض 10 دقيقه محل را ترك كرده و تاكنون هم دستگير نشدهاند و مسافراني كه حامل الماسها بوده از همه جا بيخبر در هواپيما به سمت مقصد پرواز ميكند!
در ايران نيز چند هفته پيش براي نخستين بار جريان يك سرقت را خواندم كه مبتني بر برنامهريزي و پيچيدگيهاي ذهني و رفتاري جالبي بود، هرچند به دليل وجود دوربينهاي مدار بسته در خيابانها و مغازهها اين سرقت هم در نهايت لو رفت و افرادش دستگير شدند و نشان داد كه براي انجام يك سرقت موفق بايد حتي از آن مورد هم پيچيدهتر عمل كرد.
2ـ سادگي ذهني جامعه ما بيش از هر جاي ديگر در سياست نمود دارد. ديروز شنيدم كه برخي جوانان علاقهمند به حضور يك فرد در انتخابات، در حال طراحي پوستر آن نامزد هم هستند! كه در پسزمينه اين طرح هم، نامزدهاي دور پيش (حتما به عنوان حامي) حضور دارند! و خوشحال از اينكه 30 ميليون راي تضمين شده هم وجود دارد! اگر ذهن سياسي عمومي از سادگي در رنج نبود، قطعا براي شعارهاي برخي از نامزدهاي دورههاي پيش هيچ جايي براي پذيرش و باور عمومي وجود نميداشت.
ذهنيت سياسي سادهانگار محدود به توده مردم نيست، در سطح خواص هم هست كه گمان ميكنند با رعايت برخي ملاحظات اخلاقي (كه معمولا هم رعايت نميشوند) و توجه به يكي دو نكته خصلتي افراد ميتوان مشكلات كشور را حل كرد. همين سادگيهاست كه موجب ميشود كه خيلي زود در سياست خوشبين و اميدوار ميشويم و خيلي زود هم نااميد و منفعل. به قول معروف با يك كشمش گرمي ميكنيم و با يك مويز سردي.
3ـ به دليل ذهنيت ساده اجتماعي است كه حل مشكلات اقتصادي هم از طريق روشهاي بسيار ساده امكانپذير ميشود. از جمله تحقق عدالت با توزيع پول، گراني با تعزيرات، بيكاري با وام خوداشتغالي، كمبود كالا با واردات و... حل ميشود، براي مثال وقتي به عيد نزديك ميشويم كافيست دستور دهيم تا لشكر تعزيرات به خيابانها و مغازهها سرازير شوند و جلوي هرچه گرانفروش و محتكر و سودجوست را بگيرند! و زحمت اين را هم به خود نميدهيم كه ببينيم در كشورهاي ديگر و در هنگام روزهاي عيد و تعطيلات هيچگاه لشكرهاي تعزيراتي وارد خيابانها نميشوند و مردم بهصورت عادي خريد ميكنند، حتي از تخفيفات هم بهرهمند ميشوند. پس چرا ما بايد به نيروي تعزيراتي متوسل شويم؟
4ـ سادگي ذهن ما در عرصه ارتباطات و آزادي بيان بيش از ساير جاها نمود دارد، كافي است كه نحوه مواجهه ما با مقوله آزادي و انتشار خبر را با جوامع پيچيده مقايسه كنيم، تا ببينيم تفاوت چقدر است. در اين مورد بايد يادداشت مستقلي بنويسم تا از طولاني شدن اين يادداشت پرهيز شود.
آيا فكر نميكنيم كه پيچيدگي يا سادگي ذهن اجتماعي ما، انعكاسي است از پيچيدگي يا سادگي ذهن برنامهريزي و سياستگذاري در آن جامعه؟ آيا فكر نميكنيم كه ذهنيت ساده مجرمين در انجام سرقت يا قتل كه به هيچوجه زحمت برنامهريزي و فكر كردن را براي انجام درست قتل يا دزدي به خود نميدهند، انعكاسي است از اين نوع سادگي ذهني در عرصه سياستگذاريهاي رسمي؟