محمدرضا بهرامی: تحولات یکی دو هفته اخیر در خاورمیانه و کشورهای اسلامی قابلیت های تازه ای را تولید نمود که می توان آنرا مبنائی برای سمت گیریهای جدید در تحولات منطقه و خصوصا سوریه دانست.
ارائه پیشنهاد برگزاری نشست چهارجانبه منطقه ای از سوی رئیس جمهور مصر، هر چند در نهایت با سه طرف در قاهره برگزار شد اما فی نفسه ( فارغ از اینکه این نشست در این مرحله نتیجه بخش بوده و یا خیر) ، می توان آنرا نقطه ورود به مرحله جدیدی در تعاملات مربوط به سوریه در نظر گرفت.
از این منظر اولین پیام این نشست بازگشت توجه به نقش جمهوری اسلامی ایران در بحران سوریه است که به عمد و از آغاز بحران مورد بی توجهی قرار گرفته بود. در شرایطی که نه طرفهای منطقه ای و نه بین المللی حاضر به دعوت از ایران برای مشارکت در بحثهای موثر مربوط به سوریه از ابتدا تا کنون نبوده اند، ابتکار قاهره راه را برای نشستهای بعدی منطقه ای یا بین المللی باز و تاکیدی بر نقش ایران باید تلقی شود.
دومین پیام ابتکار قاهره و دعوت از ایران را باید در پذیرش این نکته دانست که طرفهای منطقه ای هر چند از نظام حاکم بر سوریه ناراضی می باشند اما با دعوت از هم پیمان این نظام پذیرفته اند که نمی توانند تنها با تکیه بر راهکارهایی که تا کنون در پیش گرفته اند این نظام را ساقط و الگوهای مطلوب خودشان را بر سر کار آورند.
در واقع عدم امکان سقوط نظام از طریق حمایت از جریان معارض را پذیرفتند . پیام سوم را باید در مطرح شدن شکل گیری اولیه راهکارهای منطقه ای در کنار تلاشهای بین المللی برای حل بحران سوریه دانست . نکته مهم توجه به روند منطقه گرائی و ضرورت تلاش برای تقویت آن است. این نیز از جمله راهکارهای مطلوب جمهوری اسلامی ایران محسوب می شود.
تحول دوم را باید در نوع عکس العمل جهان اسلام در برابر توهین جدید بر علیه مقدسات اسلامی دانست. این عکس العمل از دو جنبه قابل توجه است اول فراگیری حساسیت جهان اسلام را در مقابل بی حرمتی های غرب نشان می دهد و دوم فضای جدیدی است که نیروهای تندرو از آن برای افزایش قدرت مانور خود هم در مواجهه با کشورهای غربی و نشان دادن عمق خشم و نفرت خود در برابر آنان و هم به منظور یارگیری در میان نیروهای اجتماعی جوامع اسلامی بهره می گیرند.
این مورد دوم را در واقع باید همان عاملی دانست که بوش و تیم نومحافظه کار وی را از پیگیری پروژه خاورمیانه بزرگ در آن دوران منع کرد . در واقع در آن دوران نیز نتیجه حاصل از فشار آمریکا به برخی کشورهای اسلامی برای باز کردن فضا و حرکت در جهت تبیین ایده هایی که خاورمیانه منهای نیروهای تندرو را تشکیل دهد منجر به رویکار آمدن نیروهای اسلامی و حضور نسبی آنها در ساختارهای قدرت گردید که به همین دلیل در آن مقطع پیگیری پروژه متوقف شد.
حضور القاعده بعنوان جریان تروریستی در کنار حرکتهای مردمی در حوادث اخیر بر اهمیت این موضوع می افزاید. القاعده خود را در حوزه ای بین المللی تعریف و پیام آشکارش اعتراض به وضعیت قدرت در جهان و مخالفت با مدیریت غربی هاست.
هر چند نمی توان از نظر تشکیلاتی القاعده را یک سازمان تروریستی جهانی دانست اما اتفاقاتی که متاثر از نگاه و اندیشه های آنان بوده و در سطح جهان اتفاق می افتد را باید به دلیل پیوند و رابطه ای فکری عقیدتی این سازمان با سازمانهای مشابه تلقی نمود . از این منظر چون در ظاهر جهانی عمل می کند ولی غیر متمرکز است خطر بیشتری از ناحیه آن می تواند وجود داشته باشد.
در واکاوی شناخت موضوع ترور و تروریسم باید توجه نمود که در واقع ترور بیان خشنونت آمیز یک اعتراض است و تروریسم عکس العمل نسبت به یک وضعیت محسوب می شود .باید به این نکته دقت داشت عواملی که می توانستند موجب رویکرد به گرایشات تند و افراطی در کشورهای اسلامی شوند هنوز کماکان و علیرغم برخی تغییرات باقی هستند.
در دسته بندی این عوامل می توان گفت نظام بین الملل، ساختار حاکمیتهای ملی و نخبگان جوامع سه دسته ای می باشند که در گرایش به رویکرد تندروانه جریانات نقش اصلی را داشته اند. نظام بین الملل از قرن 18 به بعد غیر از سوءاستفاده اقدام موثر دیگری برای منطقه انجام نداده و همواره علیه مردم کشورهای منطقه بوده است. ناکارآمدی و فساد حاکمیتها موجب عقب ماندگی جوامع شده و نخبگان و ایده های مختلفی که ارائه شد نظیر گرایشات چپ (مارکسیسم، حزب بعث و سوسیالیزم)، ناسیونالیسم (نمونه هائی در ایران تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و مصر دوران ناصر ) و لیبرالیسم هیچکدام به نتیجه نرسیدند و بعضا این نخبگان در کنار حاکمیتها قرار گرفتند. بعنوان نمونه می توان به بحران فلسطین اشاره کرد که کماکان باقی است و کشورهای اسلامی نتوانسته اند در جهت تخفیف آلام مردم آن اقدام موثری انجام دهند.
از سوی دیگر حتی در حوزه هائی که بر اثر بیداری اسلامی در آنها تغییر ایجاد شده اتفاق خاصی که بتواند بر این جریانات تاثیرگذار باشد رخ نداده، در حالیکه در مقابل انرژی قابل توجه این جریانات تندرو را آزاد و برای آنها زمین بازی جدید فراهم نموده است. نکته مهم دیگر اینکه اساسا حاکمیتهای موجود توان کنترل این جریانات را حداقل در شرایط فعلی ندارند. نمونه بارز آن را باید در شکل گیری جریان تندروی سلفی در قامت یک نهاد سیاسی جدید در برخی از این کشورها مشاهده کرد.
این جریانات تندرو نه تنها غرب ستیزی را در کشورها و جوامع اسلامی تقویت خواهند نمود بلکه با توانی مضاعف سراغ سایر حاکمیتهای ملی بتدریج خواهند رفت. توافق با این جریان در ارتباط با موارد خاص نظیرسوریه که منجر به حضور این نیروها در آنجا شده نه تنها به مفهوم امکان کنترل و مدیریت و هدایت انرژی آنها نبوده بلکه در واقع ارائه فرصتهای جدید به آنها محسوب می شود.
به همین جهت این فرضیه می تواند جدی باشد که تندروی ایجاد شده توسعه خواهد یافت و تلاش می کند از خالیگاههای موجود برای تثبیت موقعیت خود در کشورهائی نظیر یمن و حتی عربستان بهره بگیرد . در مورد عربستان هر چند در ظاهر برخوردار از قوام مناسبی می باشد اما کشوری است که منشا اولیه و اصلی شکل گیری و صدور تفکرات تندروانه و سلفی گری طی دهه های گذشته بوده و این جریانات کماکان در خود این کشور فعال و مخالف نظام حاکم می باشند.
عربستان در حال حاضر برخوردار از جامعه ای ناراضی از نابرابریها و مشکلاتی نظیر بی سوادی، بیکاری، فساد اداری و مشکلات اقتصادی است. کشوری که حدود 60% جمعیت آن زیر بیست سال هستند، 40% مردم زیر خط فقرزندگی می کنند ، 90% کارگران بخش خصوصی خارجی می باشند و نرخ بیکاری بین جوانان 20 تا 14 سال حدود 40% می باشد.
بهره گیری از الگوی اسلام میانه رو به سبک ترکیه که مقامات این کشور و آمریکا نیز آنرا توصیه می کردند حداقل تا کنون و بویژه در جریان تحول اخیر نشان داده شد از کارائی لازم برخوردار نبوده و هنوز در مرحله اولیه تثبیت خود قرار داشته و برخوردار از قدرت اعمال سیاست بویژه در مواجهه با جریانات تند نمی باشند.
قرار دادن بحران سوریه در این چارچوب می تواند موجب ایجاد تردید نزد کشورهای غربی برای استمرار سیاستهای اعمالی فعلی بر علیه این کشور گردد . بدون تردید مخالفین داخلی از توان براندازی برخوردار نبوده و نیازمند دریافت کمک و حمایت مستقیم نظامی کشورهای غربی هستند.
حداقل مجاری رسمی بین المللی به دلیل موضع روشن روسیه و چین امکان بهره گیری از این فرصت را به منظور حتی ایجاد منطقه ممنوعه پرواز به غرب و همکارهای منطقه اش نخواهد داد و اقدام مستقیم و خارج از راهکارهای رسمی بین المللی نیز با وضعیت موجود دشواریهای خاص خودش را داشته و کماکان نیازمند توافق غیر علنی با برخی کشورهاست.
جریان معارضه یکدست و هماهنگ نیست، برای بشار اسد هنوز هیچ آلترناتیو مناسبی در میان معارضه وجود ندارد، فرسایش و ریزش نظام بر خلاف تصور اولیه ای که بعد از انفجار مرکز امنیتی و همچنین پیوستن ژنرال طلاس و نخست وزیردولت آن ایجاد شد به نوعی متوقف مانده است.
نظام در سوریه نه تنها سعی در حفظ ظرفیتهای خود نموده بلکه با ایجاد نیروهای شبه نظامی بر آن افزوده و به نوعی درصدد است تا از خستگی ارتش در مواجهه طولانی در رویاروئی داخلی بکاهد. با این وضعیت باید گذشت زمان و طولانی شدن بحران را عاملی مثبت برای نظام این کشور محسوب نمود .البته باید پذیرفت سوریه بشدت نیازمند دستیابی به توافق میان دو طرف برای عبور از این مرحله بوده و امکان تعریف پیروزی نظامی برای هر دو طرف درگیر داخلی در شرایط فعلی دشوار است.
اکنون خطر و نگرانی بزرگتری که توانسته در سایه این تحولات خود را باز تعریف نماید قابل مشاهده است. اگر آمریکا بر این باور بود که با کشتن بن لادن به میزان زیادی توانسته فعالیت این جریان و اصولا تروریسم بین الملل را تحدید نماید، اکنون نشانه هایی مبنی بر بازگشت افراط گرائی با مطالبه قدرت سیاسی ایجاد شده که از توان مناسبی برای بسیج مردمی برخوردار بوده و در شرایط حساس مرزهای باریک و کم رنگی با جریانات تروریستی می تواند داشته باشد.
به نظر می رسد امکان کمی برای کنترل این نگرانی در حال حاضر وجود دارد ، خصوصا اینکه تعارض منافع منطقه ای و بین المللی در حوزه خاورمیانه بر پیچیده بودن وضعیت افزوده است.
*آمار مربوط به عربستان به نقل از روزنامه واشنگتن پست آورده شده است.