دختر: من هم برای اینکه به او نزدیک شوم تا شاید بتوانم به او کمک کنم و زندگی بهتری داشته باشیم، با او همراه شدم. خانواده من مخالفت کردند و ما در شهر قدس یک خانه اجاره کردیم و بعد از مدتی من هم شروع به مصرف شیشه کردم، بعد از آن بود که وقتی در مدرسه فهمیدند من شیشه مصرف میکنم اخراجم کردند. آنموقع بود که در تأمین هزینهها ناتوان شدیم و بهخاطر تأمین هزینه موادمان سرقت ضبط و باتری را شروع کردیم. ماشینها را که میدزدیدیم یکی، دو روز در آنها زندگی میکردیم و بعد ماشین را با سرقت ضبط و باندش رها میکردیم و بهجای ضبط و باند و باتری مواد میگرفتیم.