یک دزد در روسیه به دفتر یک شرکت میرود. مدیر آنجا که از قضا یک خانم است از ترس شروع به جیغ زدن میکند. پس از آن که دزد و خانم مدیر با هم گلاویز میشوند، خانم مدیر موفق میشود که چاقو را از دزد گرفته و او را تهدید کند. هم زمان هم زنگ خطر را به صدا در میآورد. دزد که هم چاقویش را از دست داده و هم پلیس را در نزدیکی خود حس میکند، به ناچار فرار را بر قرار ترجیح میدهد. پس از آن نیز پلیس سر میرسد.
از من توقع داشت مانند یک زن خانه دار به او رسیدگی کنم و اگر قصوری میدید بشدت بدرفتاری و اعتراض میکرد. برخوردهای او آنقدر توهینآمیز بود که کم کم همه همکاران و آشنایانمان متوجه مشکلات ما شدند و به من توصیه کردند راهم را از او جدا کنم. برای من که زنی مسئولیت پذیر و سختکوش بودم تحمل رفتارهای روزبه و بیتوجهیهایش به وظایفی که برعهده داشت مرا به ستوه آورد و بالاخره از او طلاق گرفتم....