«از او خواستم به پارک نزدیک خانهاش بیاید تا آنجا صحبت کنیم. مجددا برادرم همان صحبتهای قبلی را تکرار کرد و همین موضوع باعث درگیری ما دو نفر شد. در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و با چاقو ضربهای به سینه برادرم زدم. برادرم روی زمین افتاد و غرق در خون شد. درحالیکه بسیار ترسیده بودم، بیهدف از محل دور شدم و فرار کردم».