معاد شناسى1- انسان از روح و بدن مركب است
2- بحث در حقيقت روح از نظر ديگر
3- مرگ از نظر اسلام
4- برزخ
5- روز قيامت - رستاخيز
6- بیانی دیگر
7- استمرار و توالى آفرينش
انسان از روح و بدن مركب است كساني كه به معارف اسلامى تا اندازه اى آشنائى دارند مي دانند كه در خلال بيانات كتاب و سنت، سخن روح و جسم يا نفس و بدن بسيار به ميان مي آيد و يا اين كه تصور جسم و بدن كه به كمك حس، درك مي شود تا اندازه اى آسان است و تصور روح و نفس، خالى از ابهام و پيچيدگى نيست.
اهل بحث از متكلمين و فلاسفه شيعه و سنى، در حقيقت روح نظريات مختلفى دارند ولى تا اندازه اى مسلم است كه روح و بدن در نظر اسلام دو واقعيت مخالف هم ديگر مي باشند.
بدن به واسطه مرگ، خواص حيات را از دست مي دهد و تدريجا متلاشى مي شود ولى روح نه اين گونه است بلكه حيات، بالاصاله، از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است، بدن نيز از وى كسب حيات مي كند و هنگامي كه روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را بريد (مرگ)، بدن از كار مي افتد و روح هم چنان به حيات خود ادامه مي دهد.
آن چه با تدبر در آيات قرآن كريم و بيانات ائمه اهل بيت (ع ) بدست مي آيد اين است كه روح انسانى پديده اي است غير عادى كه با پديده بدن يك نوع همبستگى و يگانگى دارد. خداى متعال در كتاب خود مي فرمايد: (لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ثم جعلناه نطفة فى قرار مكين ثم خلقنا النطفة علقة و خلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشأ ناه خلقا آخر) سوره مؤمنون آيه 12-14 . "تحقيقا ما انسان را از خلاصه ای كه از گل گرفته شده بود آفريديم. سپس او را نطفه اى قرار داديم در جايگاه آرامى سپس نطفه را خونى بسته كرديم پس خون بسته را گوشتى جويده شده كرديم سپس گوشت جويده شده را استخوان هائى كرديم پس استخوانها را گوشت پوشانيديم پس از آن او را آفريده، ديگرى بي سابقه قرار داديم"
از سياق آيات روشن است كه صدر آيات, آفرينش تدريجى مادى را وصف مي كند و در ذيل كه به پيدايش روح يا شعور و اراده اشاره مي كند آفرينش ديگرى را بيان مي كند كه با نوع آفرينش قبلى مغاير است. و در جاى ديگر در پاسخ استبعاد(بعید دانستن) منكرين معاد، به اين مضمون كه انسان پس از مرگ و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در ميان اجزاء زمين، چگونه آفرينش تازه اى پيدا كرده انسان نخستين مي شود؟ مي فرمايد:
(بگو فرشته مرگ شما را از بدن هایتان مي گيرد پس از آن به سوى خداى خودتان برمي گرديد يعنى آنچه پس از مرگ متلاشى گشته و در ميان اجزاء زمين گم مي شود بدن هاى شما است ولى خودتان «ارواح» بدست فرشته مرگ از بدنهايتان گرفته شده ايد و پيش ما محفوظيد) سوره سجده آيه 11 .
گذشته از اين گونه آيات، قرآن كريم با بيانى جامع، مطلق روح را غير مادى معرفى مي كند. چنانكه مي فرمايد:
(از تو حقيقت روح را مي پرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است ) سوره اسرى آيه 85 .
و در جاى ديگر در معرفى امر خود مي گويد:
(امرخدا وقتى كه چيزى را خواست اين است و بس كه بفرمايد بشو آن چيز بي توقف مي شود و ملكوت هر شىء همين است) سوره يس آيه 83.
و مقتضاى اين آيات آن است كه فرمان خدا در آفرينش اشياء، تدريجى نيست و در تحت تسخير زمان و مكان نمي باشد پس روح كه حقيقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نيست. و در وجود خود خاصيت ماديت را كه تدريج و زمان و مكان است ندارد.
بحث در حقيقت روح از نظر ديگركنجكاوى عقلى نيز نظريه قرآن كريم را درباره روح تأييد مي كند. هر يك از ما افراد انسان از خود حقيقتى را درك مي نمايد كه از آن «من» تعبير مي كند و اين درك پيوسته در انسان موجود است. حتى گاهى سر و دست و پا و ساير اعضاء حتى همه بدن خود را فراموش مي كند ولى تا خود هست، خود «من» از درك او بيرون نمي رود. اين «مشهود» چنان كه مشهود است قابل انقسام و تجزى نيست و با اين كه بدن انسان پيوسته در تغيير و تبديل است و امكنه مختلف براى خود اتخاذ مي كند و زمان هاى گوناگون بر وى مي گذرد، حقيقت نامبرده «من» ، ثابت است و در واقعيت خود تغيير و تبديل نمي پذيرد و روشن است كه اگر مادى بود، خواص ماديت را که انقسام و تغيير زمان و مكان مي باشد مي پذيرفت.
آرى، بدن همه اين خواص را مي پذيرد و به واسطه ارتباط و تعلق روحى اين خواص به روح نیز نسبت داده مي شود ولى با كمترين توجهى براى انسان آفتابى می شود كه اين دم و آن دم و اين جا و آن جا و اين شكل و آن شكل و اين سوى و آن سوى همه از خواص بدن مي باشد و روح از اين خواص منزه است و هر يك از اين پيرايه ها از راه بدن به وى مي رسد.
نظیر این بیان در خاصه درک و شعور (علم) كه از خواص روح است جارى مي باشد و بديهى است اگر علم خاصه مادى بود به تبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مكان را مي پذيرفت.
البته اين بحث عقلى دامنه دراز و پرسش ها و پاسخ هاى بسيارى به دنبال خود دارد كه از گنجايش اين كتاب بيرون است و اين مقدار از آن بحث در اين جا به عنوان اشاره گذاشته شد و براى استقصاء بحث، به كتب فلسفى اسلامى بايد مراجعه نمود.
مرگ از نظر اسلامدر عين اينكه نظر سطحى، مرگ انسان را نابودى وى فرض مي كند و زندگى انسان را تنها همين زندگى چند روزه كه در ميان زايش و درگذشت محدود مي پندارد، اسلام، مرگ را انتقال انسان از يك مرحله زندگى به مرحله ديگرى تفسير مي نمايد.
به نظر اسلام، انسان زندگانى جاويدانى دارد كه پايانى براى آن نيست و مرگ كه جدائى روح از بدن مي باشد وى را وارد مرحله ديگرى از حيات مي كند كه كامروائى و ناكامى در آن بر پايه نيكوكارى و بدكارى در مرحله زندگى پيش از مرگ استوار مي باشد.
پيغمبر اكرم (ص) مي فرمايد: (گمان مبريد كه با مردن نابود مي شويد بلكه ازخانه اى به خانه ديگرى منتقل مي شويد).
برزخطبق آنچه از كتاب و سنت استفاده مي شود انسان در فاصله ميان مرگ و رستاخيز عمومى، يك زندگانى محدود و موقتى دارد كه برزخ و واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است.
انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى كه داشته و اعمال نيك و بدى كه در اين دنيا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار مي گيرد و پس از محاسبه اجمالى، طبق نتيجه اى كه گرفته شد به يك زندگى شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محكوم گرديده، با همان زندگى، در انتظار روز رستاخيز عمومى به سر مي برد.
حال انسان در زندگى برزخى، بسيار شبيه است به حال كسي كه براى رسيدگى اعمالى كه از وى سرزده به يك سازمان قضائى احضار شود و مورد بازجوئى و بازپرسى قرار گرفته به تنظيم و تكميل پرونده اش بپردازند، آن گاه در انتظار محاكمه در بازداشت به سر برد.
روح انسان در برزخ، به صورتى كه در دنيا زندگى مي كرد، به سر مي برد؛ اگر از نيكان است از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقربان درگاه خدا برخوردار مي شود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان ضلال مي گذراند.
خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت مي فرمايد:
( و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من بعدهم ان لا خوف عليهم و لا هم يحزنون. يستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا يضيع اجر المؤمنين ) سوره آل عمران آيه 169 . "البته گمان مبر «اى پيغمبر» كسانى كه در راه خدا كشته شده اند؛ مرده اند بلكه زنده اند و پيش خداى خودشان در «مقام قرب» روزى داده مي شوند از آنچه خدا از فضل خود به ايشان داده شاد هستند و به كسانى از مؤمنين كه بدنبالشان مي باشند و هنوز بايشان نرسيده اند مژده مي دهند كه هيچ گونه ترس و اندوهى برايشان نيست. مژده مي دهند با نعمت و فضل «وصف نشدنى» خدا و اين كه خدا مزد و پاداش مؤمنان را ضايع و تباه نمي كند."
و در وصف حال گروهى ديگر كه در زندگى دنيا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمي كنند، مي فرمايد:
(حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون) سوره مؤمنون آيه 99-100 . "تا آن دم كه به يكى از آنان مرگ مي رسد مي گويد خدايا مرا «به دنيا» برگردانيد شايد در تركه خود كار نيكى انجام دهم. نه هرگز اين سخنى است كه او مي گويد «به سخنش گوش داده نمي شود» و در پيش شان برزخى است كه تا روز رستاخيز ادامه دارد"
.
روز قيامت – رستاخيزدر ميان كتب آسمانى، قرآن كريم تنها كتابى است كه از روز رستاخيز به تفصيل سخن رانده و در عين اين كه تورات، نامى از اين روز به ميان نياورده و انجيل، جز اشاره مختصرى ننموده، قرآن كريم در صدها مورد با نام هاى گوناگون، روز رستاخيز را ياد كرده و سرنوشتى را كه جهان و جهانيان در اين روز دارند گاهى به اجمال و گاهى به تفصيل بيان نموده است.
و بارها تذكر داده كه ايمان به روز جزا (روز رستاخيز) هم تراز ايمان به خدا و يكى از اصول سه گانه اسلام است كه فاقد آن (منكر معاد) از آئين اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاكت ابدى ندارد.
و حقيقت امر نيز همين است زيرا اگر از جانب خدا حسابى در كار و جزا و پاداشى در پيش نباشد، دعوت دينى كه مجموعه اى از فرمان هاى خدا و اوامر و نواهى او است، كمترين اثرى دربر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبليغ در اثر، مساوى خواهد بود بلكه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت زيرا پذيرفتن دين و پيروى از مقررات شرع و آئين، خالى از كلفت و سلب آزادى نيست و در صورتي كه متابعت آن اثرى در بر نداشته باشد هرگز مردم نيز بار آن را نخواهند پذيرفت و از آزادى طبيعى دست بر نخواهند داشت.
و از اين جا روشن مي شود كه اهميت تذكر و يادآورى روز رستاخيز، معادل با اهميت اصل دعوت دينى است. و هم از اين جا روشن مي شود كه ايمان به روز جزا مهمترين عاملى است كه انسان را به ملازمت تقوى و اجتناب اخلاق ناپسنديده و گناهان بزرگ وادار مي كند چنان كه فراموش ساختن يا ايمان نداشتن به آن ريشه اصلى هر گناهى است.
خداى متعال در كتاب خود مي فرمايد:
(ان الذين يضلون عن سبيل الله لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب) سورۀ ص آیه 26. "كساني كه از راه خدا بيرون رفته و گمراه مي شوند براى ايشان عذابى است سخت در مقابل اين كه روز حساب را فراموش كردند".
چنان كه پيدا است در آيه كريمه، فراموشى روز حساب منشأ هر گمراهى گرفته شده است. تأمل در آفرينش انسان و جهان و همچنين در غرض و هدف شرائع آسمانى، در پيش بودن چنين روزى
(روز رستاخيز) را روشن مي سازد.
ما وقتي كه در كارهائى كه در آفرينش تحقق مي پذيرد، دقيق مي شويم مي بينيم كه هيچ كارى (كه به طور ضرورت به نوعى از حركت نيز مشتمل است) بدون غايت و هدف ثابت انجام نمي يابد و هرگز خود كار به طور اصالت و استقلال، مقصود و مطلوب نیست بلکه پیوسته مقدمه هدف و غایتی است و به پاس آن مطلوب مي باشد؛ حتى در كارهائى كه به نظر سطحى، بي غرض شمرده می شوند مانند افعال طبيعى و بازي هاى بچه گانه و نظاير آن ها اگر به دقت نگاه كنيم غايت ها و غرض هائى مناسب نوع كار می یابيم، چنان كه در كارهاى طبيعى كه عموما از قبيل حركت مي باشد غايتى كه حركت به سوى آن است غايت و غرض آن است و در بازي هاى بچه گانه مناسب نوع بازى، غايتى است خيالى و وهمى كه مطلوب از بازى همانا رسيدن بدان است.
البته آفرينش انسان و جهان، كار خدا است و خدا منزه است از اين كه كار بيهوده و بي هدف انجام دهد و دائما بيافريند و روزى دهد و بميراند و باز بيافريند و روزى دهد و بميراند و همچنين درست كند و به هم زند بي اين كه از اين آفرينش، نیات ثابتى را بخواهد و غرض پابرجائى را تعقيب كند.
پس ناچار براى آفرينش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتى در كار است و البته سود و فایده آن به خداى بي نياز نخواهد برگشت و هر چه باشد به سوى آفريده ها عايد خواهد شد. پس بايد گفت كه جهان و انسان به سوى يك آفرينش ثابت و وجود كامل ترى متوجه اند كه فنا و زوال نپذيرد.
و نيز وقتي كه از نظر تربيت دينى، در حال مردم دقيق مي شويم مي بينيم كه در اثر راهنمائى خدائى و تربيت دينى، مردم به دو گروه نيكوكاران و بدكاران منقسم مي شوند. با اين حال در اين نشئۀ زندگى، تميز و امتيازى در كار نيست بلكه غالبا پيشرفت و موفقيت از آن بدكاران و ستمكاران مي باشد و نيكوكارى همراه با گرفتارى و بد گذرانى و هر گونه محروميت و ستمكشى می باشد.
در اين صورت، مقتضاى عدل الهى آن است كه نشئۀ ديگرى وجود داشته باشد كه در آن نشئۀ، هر يك از دو دسته نامبرده، جزاى عمل خود را بيابند و هر كدام مناسب حال خود زندگى كنند. خداى متعال در كتاب خود به اين دو حجت اشاره نموده مي فرمايد:
( و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق و لكن اكثرهم لا يعلمون ) سوره دخان آيه 87. "ما آسمان و زمين و آنچه را كه در ميان آنها است به بازی نيافريديم آن ها را نیافریدیم مگر به حق، ولی بسیاری از ایشان نمی دانند".
(وما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار. ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار)؛ سورۀ ص آیات 27-28. "ما آسمان و زمین و آن چه را که در میان آن ها است بیهوده نیافریدیم این احتمال دور از خرد گمان کسانی است که به خدا کافر شدند وای به حال این کافران از آتش «که به کفار وعده داده شده»
آيا ما كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى نيك كردند مانند كسانى قرار خواهيم داد كه در زمين افساد مي كنند؟ يا پرهيزكارانى را مانند اهل فجور قرار خواهيم داد؟"
و در جاى ديگر كه هر دو حجت را در يك آيه جمع نموده، مي فرمايد:
( ام حسب الذين اجترحوا السيئآت ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون .و خلق الله السمآوات و الارض بالحق و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يضلمون ) سوره جاثيه آيه 21-22 . "آيا كساني كه به جرم و جنايت ها پرداخته اند, گمان مي برند كه ما آنان را مانند كسانى كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام داده اند، قرار خواهيم داد؟ به طوري كه زندگى و مرگشان برابر باشد. بد حكمى است كه مي كنند خدا آسمان ها و زمين را آفريد به حق (نه بيهوده) و براى اينكه هر نفس به آنچه با عمل خود كسب كرده جزا داده شود بي اين كه به مردم ستم شود".
بيان ديگردر بحث ظاهر و باطن قرآن، در بخش دوم كتاب اشاره كرديم كه معارف اسلامى درقرآن كريم از راه هاى گوناگون بيان شده است و راه هاى نامبرده به طور كلى به دو طريق ظاهر و باطن منقسم مي شود.
بيان از طريق ظاهر، بيانى است كه مناسب سطح افكار ساده عامه مي باشد به خلاف طريق باطن كه اختصاص به خاصه دارد و با روح حيات معنوى درك مي شود.
بيانى كه از طريق ظاهر سرچشمه مي گيرد خداى متعال را فرمانرواى على الاطلاق جهان آفرينش معرفى مي كند كه سراسر جهان، ملك اوست. خداوند جهان، فرشتگان بسيار بيرون از شمار آفريد كه فرمانبران ومجريان اوامرى هستند كه به هر سوى جهان صادر مي فرمايد و هر بخش از آفرينش و نظام آن ارتباط به گروه خاصى از فرشتگان دارد كه موكل آن بخش هستند.
نوع انسان، از آفريدگان و بندگان او هستند كه بايد از اوامر و نواهى او پيروى و فرمانبردارى كنند و پيغمبران حاملان پيام ها و آورنده شرايع و قوانين او هستند كه به سوى مردم فرستاده و جريان آنها را خواسته است.
خداى متعال از اين روى كه به ايمان و اطاعت ، وعده ثواب و پاداش نيك داده و به كفر و معصيت، وعيد عقاب و سزاى بد داده ، و چنانكه فرموده، خلف وعده نخواهد نمود و از اين روى كه عادل است و مقتضاى عدل او اين است كه در نشأة(سرا، عالم) ديگرى دو گروه نيكوكاران و بدكاران را كه در اين نشأة، موافق خوبى و بدى خود زندگى نمي كنند از هم جدا كرده خوبان را زندگى خوب و گوارا و بدان را زندگى بد و ناگوار عطاء نمايد .
خداى متعال به مقتضاى عدل خود و وعده اى كه فرموده، گروه انسان را كه در اين نشئۀ مي باشند بدون استثناء پس از مرگ دوباره زنده مي كند و به جزئيات اعتقادات و اعمالشان رسيدگى حقيقى مي نمايد و ميان ايشان به حق، قضاوت و داورى می فرمايد و در نتيجه حق هر ذي(صاحب) حق را به وى مي رساند و داد هر مظلومى را از ظالمش مي گيرد و پاداش عمل هر كس را به خودش مي دهد، گروهى به بهشت جاودان و گروهى به دوزخ جاودان محكوم مي شوند.
اين بيان ظاهرى قرآن كريم است و البته راست و درست مي باشد ولى از موادى است كه مولود تفكر اجتماعى انسان است،تأليف و تنظيم شده تا فائده اش عمومي تر و شعاع عملش وسيع تر باشد.
كسانى كه در ساحت حقايق، جاى پائى و به زبان باطنى قرآن كريم تا اندازه اى آشنائى دارند از اين بيانات، مطالبى مي فهمند كه بسى بالاتر از سطح فهم ساده و همگانى است و قرآن كريم نيز درخلال بيانات روان خود، گاه گاهى به آن چه مقصد باطنى اين بيانات است گوشه اى مي زند.
قرآن با اشاره هاى گوناگون خود اجمالا مي رساند كه جهان آفرينش با همه اجزاء خود كه يكى از آنها انسان است، با سير تكوينى خود (كه پيوسته رو به كمال است) به سوى خدا در حركت است و روزى خواهد رسيد كه به حركت خود خاتمه داده در برابر عظمت و كبریاى خدائى، انيت و استقلال خود را به كلى از دست دهد.
انسان نيز كه يكى از اجزاء جهان(است) و تكامل اختصاصى وى از راه شعور و علم است، شتابان به سوى خداى خود در حركت مي باشد و روزى كه حركت خود را به آخر رسانيد حقانيت و يگانگى خداى يگانه را عيانا مشاهده خواهد نمود. او خواهد ديد كه قدرت و ملك و هر صفت كمال در انحصار ذات مقدس خداوندى است و از همين راه، حقيقت هر شى ء چنان كه هست بر وى مكشوف خواهد شد.
اين نخستين منزل از جهان ابديت است؛ اگر انسان به واسطه ايمان و عمل صالح در اين جهان، ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزديكان او داشته باشد با سعادتى كه هرگز به وصف نمي آيد درجوار خداى پاك و صحبت پاكان عالم بالا به سر مي برد واگر به واسطه دلبستگى و پاى بندى به زندگى اين جهان و لذایذ گذران و بي پايه آن، از عالم بالا بريده و انس و الفتى به خداى پاك و پاكان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابى دردناك و بدبختى ابدى خواهد شد.
درست است كه اعمال نيك و بد انسان در اين نشئۀ، گذران است و از ميان مي رود ولى صور اعمال نيك و بد در باطن انسان مستقر مي شود و هر جا برود همراه اوست و سرمايه زندگى شيرين يا تلخ آينده او مي باشد. مطالب گذشته را مي توان از آيات ذيل استفاده نمود.
خداى متعال مي فرمايد:
(ان الى ربك الرجعى) سوره علق آيه 8 . برگشت، مطلقا بسوى خداى توست.
و مي فرمايد: (الا الى الله تصير الامور) سوره شورى آيه 53. آگاه باشيد همه اموربه سوى خدا برمي گردد.
و مي فرمايد: (الامر يومئذ لله) سوره انفطار آيه 19 . امروز امر، يك سره از آن خداست.
و می فرماید:(يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى) سوره فجر آيه 27-30. اى نفس كه اطمينان و آرامش يافته اى (با ياد خدا) به سوى خداى خود برگرد، در حالى كه خوشنودى و از تو خوشنود شده ام، پس داخل شو در ميان بندگان من و داخل شو در بهشت من.
و در حكايت خطابى كه روز قيامت به بعضى از افراد بشر مي شود، مي فرمايد: (لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد) سورۀ ق آیۀ 22 . "تو از اينها كه مشاهده مي كنى در غفلت بوده اى، اينك پرده را از پيش چشمت برداشتيم و در نتيجه، چشم تو امروز تيزبين است".
در مورد تأ ويل قرآن كريم (حقايقى كه قرآن كريم از آنها سرچشمه مي گيرد) مي فرمايد: (هل ينظرون الا تأويله يوم يأتى تأ ويله يقول الذين نسوه من قبل قد جائت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا او نرد فنعمل غير الذى كنا نعمل قد خسروا انفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون ) سوره اعراف آيه 53 . "آيا كساني كه قرآن را نمي پذيرند، جز تأويل آن چيزى را منتظرند؟ روزى كه تأويلش مشهود مي شود، كساني كه قبلا آنرا فراموش كرده اند خواهند گفت پيغمبران خداى ما به حق آمدند پس آيا براى ما نيز شفاعت كنندگانى هستند كه براى ما شفاعت كنند يا اين كه برگردانده شويم (به دنيا) و عملى غير از آن عمل كه انجام مي داديم, انجام دهيم؟ اينان نفس هاى خود را زيان كردند و افترائى كه مي بستند گم نمودند.
و مي فرمايد: (يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون ان الله هو الحق المبين) سوره نور آيه 25. "در چنين روزى خدا پاداش واقعى ايشان را مي دهد و مي دانند كه خدا واقعيتى آشكار و بي پرده است و بس"
.
و مي فرمايد: (يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه) سوره انشقاق آيه 6. "اى انسان! تو با رنج بسوى خداى خود در كوشش مي باشى پس او را ملاقات خواهى كرد".
و مي فرمايد: (من كان يرجوا لقاء الله فان اجل الله لآت) سوره عنكبوت آيه 5. "هر كه ملاقات خدا را اميدوار باشد موقعى كه خدا براى ملاقات مقرر فرموده خواهدآمد".
و مي فرمايد: (فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا) سوره كهف آيه .110. پس هر كه به ملاقات خداى خود اميدوار باشد بايد عمل صالح (كار سزاوار) بكند و به پرستش خداى خود كسى را شريك ننمايد".
و مي فرمايد:(يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى ) سوره فجر آيه 27-30
و مي فرمايد:(و اذا جائت الطامة الكبرى , يوم يتذكر الانسان ما سعى , و برزت الجحيم لمن يرى , فاما من طغى و آثر الحيات الدنيا , فان الجحيم هى المأوى ,و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى , فان الجنة هى المأ وى) سوره نازعات آيه 34- . "وقتي كه بزرگترين داهيه «روز رستاخيز» رسيد، روزى كه انسان هر گونه تلاش و كوشش خود را به ياد مي آورد و آتشى كه براى عذاب روشن شده آشكار گرديد، مردم دو گروه مي شوند. اما كسى كه طغيان نموده و زندگى دنيا را براى خود انتخاب نمود، آتش نامبرده جايگاه اوست و اما كسي كه از مقام خداى خود ترسيده و نفس خود را از هوى «دلخواه ناپسند» نهى كرد بهشت جايگاه اوست و بس"
.
و در بيان هويت جزاء اعمال مي فرمايد:
(یا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون) سوره تحريم آيه 7. "اى كسانيكه كافر شديد، اعتذار مجوئيد امروز (رور رستاخيز) جزائى كه به شما داده مي شود همان خود اعمالى است كه انجام مي داديد".
استمرار و توالى آفرينش اين جهان آفرينش كه مشهود ما است، عمر بي پايان ندارد و روزى خواهد رسيد كه بساط اين جهان و جهانيان برچيده شود چنان كه قرآن همين معنى را تأييد مي كند. خداى متعال مي فرمايد:
(ماخلقنا السماوات و الارض و ما بينهما الا بالحق و اجل مسمى) سوره احقاف آيه 3. "نيافريديم آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آنها است مگر بحق و اجل(پایان) معين".
آيا پيش از پيدايش اين جهان فعلى و نسل موجود انسانی، جهان دیگری آفریده شده و انسانی بوده است؟
آيا پس از برچيده شدن بساط جهان و جهانيان كه قرآن كريم نيز از آن خبر مي دهد، جهان ديگرى بوجود خواهد آمد و انسانى آفريده خواهد شد؟ پرسش هائى است كه پاسخ صريح آنها را در قرآن كريم نمي توان يافت -جز اشاراتى- ولى در رواياتى كه از ائمه اهل بيت نقل شده، به اين پرسش ها پاسخ مثبت داده شده است.
ادامه دارد...