علیاکبر جوانفکر معتقد است؛ وابستگیهای غیرمنطقی به شخص، عقیده یا چیزی، انسان را به لجاجت و تقلید کورکورانه نسبت به آن وادار میکند و این امر، سرچشمه بسیاری از کشمکشها و جنگها و خونریزیها و اختلافات مستمر است.
علی اکبر جوانفکر در یادداشتی که شبکه ایران منتشر کرده است نوشت:
اساسیترین پایههای عبودیت و بندگی خدا، تسلیم و تواضع در برابر حق است و هرگونه تعصب و لجاجت مایه دوری از حق و محروم شدن از سعادت میشود.
تعصب به مفهوم «وابستگی غیر منطقی به چیزی» تا آنجا که انسان حق را فدای آن کند و لجاجت به معنی اصرار بر چیزی داشتن به گونهای که منطق و عقل را زیر پا بگذارد، ثمره شجره خبیثهای به نام «تقلید کورکورانه» است که سد راه پیشرفت و تکامل انسان میشود.
با بررسی علل انحراف و گمراهی اقوام پیشین، به خوبی روشن میشود که تعصب، لجاجت و تقلید کورکورانه، نقش اصلی را در انحراف نسلهای بشری ایفا کرده و یک برنامه عام برای همه اقوام زشتکار پیشین بوده است.
آنها به خاطر وابستگی شدید به افکار و برنامههای خرافی و لجاجت و اصرار بر آنها، چشم و گوش بسته به پیروی نیاکانشان ادامه می دادند و به این طریق، خرافات بیاساس از نسلی به نسل دیگر منتقل میشد و نعرههای جاهلانه کمتر اجازه داده است تا صدای دلنشین مردان الهی که برای هدایت انسانها آمده بودند، شنیده شود.
تقلید کورکورانه که از مهمترین موانع معرفت و شناخت محسوب میشود، آثار زیانباری را در طول تاریخ بشر برجای گذاشته و پیامبران الهی را با مشکلترین موانع رو به رو ساخته و خونهای زیادی را بر خاک ریخته است.
اگر این رذیله اخلاقی در درون جان انسانها نبود، تاریخ بشریت چهره دیگری داشت، پیشرفت و تکامل تمدنها، شتاب دیگری پیدا میکرد، نیروهای خلاق در مسیر سعادت انسانها به کار میافتاد و به جای اینکه به صورت سیل ویرانگری در آید، نهرهای منظمی از معارف الهیه را شکل میداد تا همه جا مایه عمران و آبادی قلوب شود.
بدیهی است، وابستگیهای غیرمنطقی به شخص، عقیده یا چیزی، انسان را به لجاجت و تقلید کورکورانه نسبت به آن وادار میکند و این امر، سرچشمه بسیاری از کشمکشها و جنگها و خونریزیها و اختلافات مستمر است.
هرگاه اینگونه تعصبها از آن جامعه انسانی رخت بر بندد و مردم تسلیم منطق و حرف حساب باشند، بسیاری از اختلافات برچیده و آرامش بر جوامع بشری حاکم میشود.
دفاع و طرفداری شدید از قوم و قبیله، گاه به جایی میرسد که بدترین افراد قبیله و زشتترین آداب و سنن آنها در نظر افراد متعصب بسیار زیبا جلوه میکند در حالی که بهترین افراد قبایل دیگر و عالیترین آداب و سنن آنها در نظر ایشان زشت و بیمعنی است!
قبیلهگرایی در عرصه سیاست، امروزه به یک معضل اساسی در جوامع بشری تبدیل شده است و افراد هر قبیله سیاسی برای دستیابی به اهداف خود، به راحتی حق را پایمال میکنند و بر آن لباس باطل میپوشانند و باطل خود را نیز به گونهای میآرایند که بر همگان حق جلوه کند.
پائین بودن سطح فکر و فرهنگ، بستر مناسبی برای تجلی تعصبهای جاهلانه و لجوجانه و تقلیدهای کورکورانه در انسانهاست و برای نجات از چنین وضعیتی، صاحبان فکر، هنر و فرهنگ باید تلاش مجدانهای را در جهت ارتقای جایگاه منطق و عقل و تأمل و تدبر در جامعه به عمل آورند.
شخصیتزدگی نیز عامل دیگری برای تعصب و تقلید کورکورانه است زیرا گاه یک نفر در نظر انسان چنان قداستی پیدا میکند که گفتار و رفتار او از دایره نقد خارج میشود و عدهای چشم و گوش بسته به دنبال او به راه افتاده و به خاطر او حاضر میشوند، جان و مال خود را از دست بدهند، بیآنکه در محتوای سخنان و رفتار او کمتر اندیشه کنند!
انزوای اجتماعی و فکری از دیگر اسباب تعصب است زیرا وقتی انسان در خود و محیط فکری و اجتماعی خویش فرو رود و از جوامع و افراد دیگر و افکار آنها بیخبر بماند، به آنچه در اختیار اوست سخت وابسته میشود و در برابر آن تعصب میورزد، در حالی که اگر با دیگران بنشیند و فکر خود را با افکار دیگران مقایسه کند، نقطههای قوت و ضعف و مثبت و منفی بزودی آشکار میگردد و به او اجازه میدهد تا بهترین انتخاب را داشته باشد.
تعصب و لجاجت، آثار منفی شدیدی دارد، حجاب ضخیمی بر عقل و دید انسان میافکند و او را از درک حقایق و خیر و شر و مصلحت و مفسده و عاقبت امور و پیدا کردن راه چاره محروم میسازد. تعصب و لجاجت، آتش سوزانی است که پیوندهای وحدت و اتحاد را در جامعه بشری میسوزاند، بذر نفاق و اختلاف را در میان افراد میپاشد، نیروهایی که باید صرف پیشرفت جوامع انسانی شوند به جنگ و ستیز با یکدیگر وا میدارد، دوستان را از هم دور و محبتها را به عداوتها مبدل میسازد.
تعصب و لجاجت، از عوامل مهم کفر است و بسیاری از امتهای پیشین تنها به این دلیل راه کفر را پیش گرفتند که نسبت به آئین نیاکانشان تعصب و لجاجت میورزیدند.
این رذیله اخلاقی مایه درد و رنج و زحمت و ناراحتی است، چرا که سبب میشود انسان مدتها و گاه سالیان دراز، در بیراهه سرگردان شود و چون به بنبست میرسد سرانجام خسته و وامانده از راهی که رفته است باز میگردد. تعصب و لجاجت برآمده از جهل و نادانی است و به همین دلیل هر قومی جاهلتر باشد، تعصب و وابستگیاش به آنچه دارد بیشتر است تا آنجا که حاضر نیست از طریق ایجاد تحول در وضع خود، گامهایی به سوی تکامل بردارد و همین تعصب و لجاجت عامل عقب ماندگی آنها میشود. عامل دیگر تعصب و لجاجت، خودخواهی است و افراد خود خواه به آنچه دارند سخت علاقهمند و وابستهاند و چشم و گوش خود را بر هر چیز دیگر میبندند.
گاه راحتطلبی و تنبلی نیز انگیزه تعصب و لجاجت میشود زیرا انتقال از وضع موجود به وضعی دیگر در بسیاری از اوقات نیاز به تلاش و کوشش و پیکار با موانع دارد و افراد عافیت طلب حاضر به استقبال از این امور نیستند به همین دلیل آنچه را دارند سخت میچسبند و از آن جدا نمیشوند.
جا دارد به تعصب ممدوح نیز اشاره شود زیرا اگر قرار است تعصبی در کار باشد، باید آن را در اخلاق و افعال پسندیدهای مانند وفای به عهد، اطاعت از نیکیها، سرپیچی از تکبر، جود و بخشش و خودداری از تعدی و ستم به دیگران نشان داد.
نقطه مقابل «تعصب» و «لجاجت» و «تقلید کورکورانه» تسلیم در برابر حق است که نشاندهنده ایمان، سلامت فکر و روح، بالا بودن سطح فرهنگ و تهذیب نفس آدمی است، یعنی انسان حق را نزد هر کس، حتی دورترین و کوچکترین افراد ببیند، در برابر آن تسلیم شود و آن را با آغوش باز پذیرا گردد.
این فضیلت اخلاقی سبب پیشرفت علم و دانش انسان و پرهیز از گمراهیها و گام نهادن در صراط مستقیم میشود.