تیم ملی امید فوتبال ایران در دیدار برگشت در برابر تیم ملی امید عراق شکست خورد تا بعد از 36 سال نتواند راهی به المپیک 2012 بیابد و همچنان منتظر باشد برای المپیک بعدی و بازی مقدماتی دیگر.
شکست دو به صفر از تیم عراق در حالی اتفاق افتاد که امیدهای ایران در اربیل و بازی رفت، تیم عراق را یک بر هیچ شکست داده بودند و همه انتظار یک بازی راحت را در ورزشگاه آزادی و بازی برگشت داشتند اما نتیجه چیزی شد خلاف همه انتظارها.
علیرضا منصوریان، سرمربی تیم امید ایران، در مصاحبه های قبل از بازی با اطمینان خاطر از آمادگی تیم ملی امید در بازی روز پنج شنبه 2 تیرماه حرف می زد اما بعد از این شکست چه می توانست بگوید جز خبری که هیچ کس آمادگی شنیدن آن را نداشت؟
اکنون همه از قضیه دو اخطاره بودن کمال کامیابی نیا و نامه فیفا به فدراسیون فوتبال ایران خبردار شده اند، اما وقتی که منصوریان بعد از بازی و در نشست خبری این قضیه را گفت پرده از فاجعه ای قابل تامل برداشت.
آن موقع که منصوریان از نامه فیفا گفت کسی باخبر نبود اما اکنون همه باخبر شده اند. همه از نامه ای اف سی، کنفدراسیون فوتبال آسیا، به فدراسیون فوتبال ایران قبل از بازی رفت در اربیل باخبر شده اند. همه از نامه فیفا به فدراسیون قبل از بازی برگشت در ورزشگاه آزادی باخبر شده اند و همه می دانند که یک تفسیر غلط از این نامه باعث شد تا منصوریان قبل از بازی خبری غلط مبنی بر شکست سه بر صفر در اربیل را به تیم امید بگوید و مابقی ماجرا هم معلوم که است. تیم امید بدون انگیزه و امید راهی زمین شد و معلوم شد که نتیجه این بازی جز شکست دو بر صفر چیز دیگری نمی تواند باشد.
اکنون که تیم باخته و همه از ماجرا باخبر شده اند، سوالهای زیادی مطرح شده و همه دنبال مقصر هستند؛ فدراسیون فوتبال با آن همه بخش های متفاوت و رنگارنگ اش، کمیته ملی المپیک، سرپرست تیم امید یا سرمربی و کادر فنی؟ کدامیک مقصر واقعه ای هستند که منصوریان از آن به عنوان شاهکار جهانی یاد کرد و گفت که باید در کتاب گینس ثبت شود؟!
طبیعی است که هر کدام از مسئولان امر بخواهد شانه از زیر بار مسئولیت خالی کند. شاید بهتر آن باشد که در این واقعه همه به نحوی مسئول شکست تیم امید دانسته شوند و این واقعه مصداق بارز آن مثل باشد که می گوید؛ آفتابه و لگن هفت دست شام و ناهار هیچی.
فدراسیون فوتبال دستگاه عریض و طویلی است اما معلوم نیست بر سر نامه کنفدارسیون فوتبال آسیا قبل از بازی اربیل چه آمده است. اشخاصی زیادی در فدراسیون و مسئولان تیم امید فوتبال هستند که می توانند نامه فیفا را بخوانند اما معلوم نیست که چرا قبل از بازی برگشت در تهران، از نامه فیفا باخت سه بر صفر در بازی رفت برداشت شد.
منصوریان در مدت کم به خوبی تیم امید را مدیریت کرد و در اربیل هم نتیجه درخور توجهی گرفت اما معلوم نیست که چرا درست قبل از بازی برگشت چنین برداشتی را به بازیکنان تیم گفت. به فرض که این برداشت درست بود و نتیجه بازی رفت باخت سه بر صفر بود؛ چه لزومی داشت تا این خبر قبل از بازی به گوش بازیکنان برسد تا با روحیه ای خراب راهی زمین بشوند؟
شاید تنها کسانی که نمی توان تقصیری را متوجه آنها دانست همان بازیکنانی بودند که عصر پنج شنبه در برابر عراق متحمل شکست شدند چرا که شکست اصلی آنان از قبل و توسط حامیانشان رقم خورده بود.
گویا پیدا کردن مقصر بعد از هر شکست مبدل به امری عادی شده و اکنون نیز بنابر همین عادت عمل می شود، اما چه فایده؟! چه فایده که فلان مسئول از فدارسیون یا کادر رهبری تیم امید به عنوان مقصر معرفی شود اگر توجه به این نکته نشود که مقصر اصلی یک فرد نیست بلکه مقصر چیز دیگری است.
باید قبول کرد که مقصر اصلی نه این شخص است و نه آن شخص بلکه آن عوام زدگی است که دامنگیر فوتبال شده و آثار خود را در رده های مختلف نشان می دهد. فوتبال در ظاهر، پیشرفت کرد؛ لیگ برتر درست شد و قراردادها نظم پیدا کرد و پول هنگفت وارد این عرصه شد اما در پس همه این ظواهر خوش رنگ، همان عوامزدگی سابق قدرتمندتر از گذشته حضور دارد.
ماجرای اختلافات حبیب الله کاشانی و علی دایی را به یاد بیاورید که در برنامه نود مفصل به آن پرداخته شد و همگی از چند و چون آن آگاه شدند. در آن برنامه به وقایع زیادی اشاره شد اما چیزی که در آن تامل نشد اصل وجود چیزی به نام لیدر و نقش آن در تیم پرسپولیس و به طور کلی باشگاهها بود.
مسئله وجود لیدرها و نقش آنها نیازمند نوشته ای مستقل است اما در اینجا می توان پرسید که لیدر یک تیم چه نقشی در آن تیم دارد که به خود اجازه می دهد با سرمربی کتک کاری کند یا آن که به رخت کن برود و بازیکنان را بزند؟!
در آن برنامه نود تا اندازه ای به این مسئله اشاره شد اما متاسفانه سربسته ماند و خوب است آقای عادل فردوسی پور یک یا چند برنامه خود را اختصاص به این مقوله بدهد تا شاید بتوان قدمی برای رفع عوامزدگی از فوتبال برداشت.
اگر مسئولیت و تقسیم وظایف یک باشگاه معلوم است پس حیطه کاری هر مسئول روشن است و او باید در قبال عملکردش جوابگو باشد. در این صورت، وجود لیدر در یک تیم چه معنایی دارد که در هر مقوله ای از تیم مداخله کند و البته چون سمت و مسئولیت مشخصی ندارد جوابگوی هیچ مقامی هم نباشد.
مسئولین فوتبال و تیم امید بعد از شکست هر یک دیگری را مقصر می دانند و این رفتار هم ناشی از همان عوامزدگی است که در بدنه کل فوتبال و با حضور پدیده ای به نام لیدر دیده می شود. اگر مسئولیت پذیری و پرهیز از عوامزدگی اصل حاکم بر فوتبال باشد نه نیازی به آن لیدرها در باشگاه خواهد بود و نه چنین رفتاری در سطح ملی، قابل قبول.
مسئله تنها در هزینه های مالی نیست که همگی به پای یک شکست تلخ به هوا رفت بلکه کل ورزش و به خصوص فوتبال در جهان امروز نماد توانمندیهای یک ملت است و با آن جدای از شایستگی های ورزشکاران، سطح مدیریت و سازماندهی یک کشور ارزیابی می شود.
روشن است که با این شکست در وهله نخست، این حیثیت ملی ايران است که خدشه دار شده و نباید تنها با تعیین یک شخص به عنوان مقصر قضیه را فیصله داد. نیاز کنونی به کل ساختار فوتبال از باشگاهها در تمام رده ها گرفته تا سطح ملی مربوط می شود و در این میان، معضل عوامزدگی، آن عنصر پنهانی در تمام این لایه ها است که اجازه نمی دهد کاستی های موجود به درستی درمان شوند.
بنابر این، لازم است تا با نگاهی جامع، ریشه عوامزدگی در این ساختار معلوم شود تا به تدریج مسئولیت پذیری در کل ساختار فوتبال جایگزین عومزدگی شود و هر کس در هر مقامی بداند در قبال اعمالش مسئول است و جوابگو. در این صورت است که هر کسی سعی خواهد کرد به جای فرار از پاسخگویی، با دقت به جوانب مسئولیت اش بپردازد و در صورت بروز کاستی، به جای آن که با مقصر شمردن دیگری بخواهد شانه از زیر بار مسئولیت خود خالی کند، عواقب آن را بپذیرد.