فرارو- کارخانه برقی که چشم تهرانیها به نور جمالش منور شد توسط حاج حسین آقا امینالضرب اصفهانی وارد ممالک محروسه شد. این کارخانه برق لامپهای اطراف اندرون سلطنت قجرها را روشن میکرد تا «شاه آسوده در کار پر از دنباله ملت بیاندیشد»، اما مزاجش توسط عدهای پسر بچه شیطان تنگ میشد آن هنگام که با سنگ و تیروکمان برخی از این روشناییها را نشانه میرفتند.
و، اما به مرور روشنایی پای در خانه ثروتمندان و افراد سرشناس شهرها گذاشت تا نه تنها از مواهب این میهمان عزیز بهره برند بلکه اسباب سرگرمی عدهای شود که وقت خود را صرف «دید زدن» لامپهای روشن و تلاش کارگران برای راهاندازی و روشن کردن مولدهای برق، میکردند. جعفر شهری در کتابش یعنی همان «طهران قدیم»، کارخانه برق امینالضرب را از «عجایبب»ی میداند که تا سالها موجب حیرت و تماشای مردم شهر شده بود؛ یعنی همان مردمی که «هر غروب به تماشایش میرفتند و مدتها به شگفتیش لب به دندان میگزیدند و لاحول میگفتند».
دریغ که برخی دیگر از همین جماعت، روشنایی برق را «قسمتی از قدرت شیطان» میدانستند و تن به خفت و خواری چنین روشنایی نمیدادند که حبابش بدون هیچ وسیله و سوخت قابل رویتی، خودبهخود اتاق و محل تاریکی را روشن میکرد و حتی بدون پُف کردن، خاموش میشد. جماعت دکاندار نیز که کسب شبانه را مخصوص شیاطین و سبب قطع برکت میدانستند، حاضر نمیشدند پای میهمان ناخواندهای که از بلاد کفر آمده بود، به رزق و روزیشان باز شود.
کارخانه برق با مردمی مواجهه بود که میگفتند اگر این نور شیطان وارد هر خانهای شود زنان و دخترانش به گناه میافتند و مردان و پسرانش بیمار و عقیم میشوند تا آنجایی که به سیمها و لامپهای بیزبان حملهور میشدند تا مبدا فکر راه یافتن به خانههایشان به سرشان بزند.
گذشته از این جماعت، حال و روز برخی از رجال و وزرا نیز تعریفی نداشت، آنها دل خوشی از این کارخانه برق حاج امینالضرب، نداشتند و میگفتند «به صنعت فرنگ نمیتوان اعتماد کرد و شاید ناگهان خاموش شود». پس چراغ زنبوریهای ساخت داخل را به مال فرنگ ترجیح میدادند.
امینالضرب و کارخانه برقش با چنین جامعهای روبرو بودند، اما این هم راهی داشت و آن هنگام که به مناسبت جشن میلاد امام زمان (عج) تمام خیابانهای امیریه مزین به لامپهای رنگارنگ شد تا جماعت بیخبر درک کنند قدرت برق. حالا دسته دسته روی خوش نشان دادند و کالای فرنگی را میهمان عزیز خانههایشان میکردند به حدی که رقابت برای برقدار شدن خانه و مغازههایشان شکل گرفت و گفتند که لعنت به این چراغهای نفتی و روغنسوز که دودش بیماری سل میآورد. بدین ترتیب کارخانه برق و روشناییاش جای در میان مملکت قجرها برای خودش دست و پا کرد.