حسین عبده تبریزی در دنیای اقتصاد نوشت: بهگمان من موضوع مهاجران افغان در ایران فرق بزرگی با مشکل مهاجران در اروپا دارد؛ اما در ظاهر امر نحوه برخورد ایرانیان و برخی صاحبنظران با افغانها بیشباهت با برخورد اروپاییان با مهاجران جنگزده خاورمیانه و شمال آفریقا نیست.
مشکل مهاجران در اروپا موضوعی پیچیده و چندوجهی شده که آثار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گستردهای به همراه دارد. تعداد زیاد مهاجران چالشهای جدی در اروپا ایجاد کرده است؛ در ایران نیز تعداد زیاد افغانها در برخی مناطق و حضور اکثریتی آنان در برخی شهرهای کوچک نگرانی عمیق ایجاد کرده است.
ورود مهاجران به کشورهای اروپایی، فشار زیادی بر سیستمهای خدماتی مانند مسکن، آموزش و بهداشت وارد کرده است. در کشورهایی مانند ایتالیا و یونان هم زیرساختهای کافی برای پذیرش این حجم از جمعیت مهاجر وجود ندارد. در ایران چنین احساسی وجود ندارد و بیشتر اشارهها به استفاده خارجیها (مهاجران و جمعیت کشورهای همسایه) از یارانههاست.
کمتر شنیده شده است که آنان را برای کمبود خدمات آموزش یا بهداشت در ایران مقصر بشناسند. در اروپا، افزایش حضور مهاجران به نگرانیهای امنیتی منجر شده است؛ بهویژه پس از وقوع حملات تروریستی در اروپا و تبلیغات رسانهای، احساس عدمامنیت در میان مردم اروپا تقویت شده است. در ایران این بُعد مثل اروپا پررنگ است. رسانهها و شبکههای اجتماعی دائما از وقایعی نگرانکننده صحبت میکنند که یک طرف آن مهاجران افغانی هستند.
ورود مهاجران به اروپا و مشکلات همراه با آن، فرصتهایی برای احزاب راستگرا و ملیگرا ایجاد کرده تا از احساسات عمومی بهرهبرداری کنند و با استفاده از زبان بیگانههراسی و ترس «از دست رفتن هویت ملی» مردم را به سمت خود جذب کنند.
تبلیغات این احزاب مهاجران را تهدیدی برای امنیت، فرهنگ و ارزشهای اروپا معرفی میکنند. برخی گروههای افراطی با سوء استفاده از شرایط مهاجران، اقدام به نفرتپراکنی میکنند که نتیجه آن افزایش حملات نژادپرستانه و رفتارهای خشونتآمیز علیه مهاجران بوده است.
در ایران احزاب آنچنان فعال نیستند که اعلام مواضع دائمی کنند؛ اما ترس از تغییر بافت جمعیتی و ترس «از دست رفتن هویت ملی» کاملا بر بحثها مستولی است. نفرتپراکنی علیه افغان هم مشاهده میشود. نقطه افتراق بزرگ در مقایسه اروپا و ایران، قوت ملیگرایی در بسیاری از کشورهای اروپایی است که در حال رشد هم هست و این امر باعث شده که دولتها به فشارهای عمومی برای بستن مرزها و کنترل سختتر ورود مهاجران تن بدهند. اما احساسی نسبتا عمومی در ایران آن است که ملیگرایی در ایران نه تنها تقویت نشده، بلکه تضعیف هم شده است.
تفاوت دیگر به برخورد دولتها برمیگردد. در پی افزایش ورود مهاجران، بسیاری از کشورهای اروپایی قوانین سختگیرانهتری را برای پذیرش پناهندگان و مهاجران وضع کردهاند. اخذ ویزا، پناهندگی و حتی اجازه کار با موانع بزرگ مواجه شده، در حالی که دولت سیزدهم ظاهرا اقدامی برای کنترل ورود غیرقانونی مهاجران انجام نداده و دولت چهاردهم هم راهبرد روشنی برای رفتار با مهاجران قانونی یا غیرقانونی انتشار نداده است. به نظر میرسد که تحت فشار عمومی، اقداماتی شروع شده که درجه موفقیت و تداوم آنها بهدلیل بیبرنامگی در پرده ابهام است.
کینه اروپاییان نسبت به مهاجران در اروپا زمینههای اقتصادی جدی دارد. مهاجران در اروپا اغلب در مشاغل کمدرآمد مشغول به کار میشوند و برخی مردم اروپا احساس میکنند که خارجیها شانس آنان برای یافتن شغل را کاهش میدهند. ترامپ در آمریکا نیز همین مساله را تبلیغ میکند. ترس از بیکاری در برخی کشورها، همراه با نگرانیهای امنیتی، مردم را در اروپا به این باور رسانده که مهاجران بار اضافی بر دوش اقتصاد و امنیت کشور هستند.
در ایران ترس از رقابت اقتصادی در مقایسه با بحث امنیت ضعیفتر است. برخی مردم مثل پارهای در اروپا به این نتیجه رسیدهاند که بهزودی افغانها ایران را تسخیر خواهند کرد و ایرانیان اقلیت جمعیت را تشکیل خواهند داد. برخی حتی فراتر میروند و مردمی را که از ظلم طالبان گریختهاند، پیشقراولان لشکر طالبان مینامند. گستردگی تبلیغات ضد مهاجرتی تا به آن حد است که حتی معدود مهاجرانی که به شکل قانونی وارد ایران شدهاند یا سالها است در ایران زندگی کردهاند هم قربانی قضاوتهای نادرست و تبعیض میشوند.
اروپا سخت به مهاجران خود نیاز دارد. بسیاری از کشورهای اروپایی با مشکل پیری جمعیت مواجهند؛ رشد منفی جمعیت آنان را فعلا (و تا زمان استقرار گستردهتر روباتها) به نیروی کار جوان و ماهر خارجی نیازمند کرده است. در برخی صنایع مانند ساختوساز، کشاورزی و خدمات خانگی، بسیاری از مشاغل توسط مهاجران اداره میشود.
ایران هنوز با مشکل حاد پیری جمعیت و کاهش نرخ زادوولد روبهرو نیست. اما به دلایل مختلف و از جمله پایینماندن سطح دستمزدها در کشور، صنعت ساختمانی و خدمات نگهبانی و خانگی و حتی برخی فعالیتها در صنایع و کشاورزی و دامپروری بدون افغانها نمیچرخد.
بسیاری از شهروندان ایران مثل اروپاییان بهدلیل سختی کار یا دستمزد پایین، علاقهای به اشتغال در مشاغلی ندارند که مهاجران اغلب آنها را انجام میدهند. تعجبآور است در جامعهای که درآمد بخش قابلملاحظهای از خود مردم بسیار پایین است، نرخ مشارکت در اقتصاد زنان و مردان تا این حد نازل است. در غیبت مهاجران افغانی، سطح دستمزدها باید بسیار افزایش یابد تا مشاغلِ در اختیار آنان توسط ایرانیان اشغال شود.
در بسیاری از کشورهای اروپایی و از جمله کشورهای پیشرفتهتری، چون آلمان و سوئد، نیاز شدیدی به نیروی کار ماهر و متخصص در حوزههای فنی، مهندسی، فناوری اطلاعات و بهداشت وجود دارد. کمبود نیروی متخصص بومی، شرکتها را به جذب مهاجران ماهر و متخصص از کشورهای دیگر سوق داده است.
نیاز ایران در این حوزه نیز بسیار گسترده است. اما برخلاف اروپا، ایران نه تنها قدرت جذب هیچ فرد متخصص تراز اولی را ندارد، بلکه خود بهطور مداوم و افزایشی شاهد مهاجرت جوانان ردههای بالای دانشی و مهارتی خود است. گزارش دکتر امیر کرمانی درباره روند برگشت مهاجران متن دقیق و تکاندهندهای است. این مطالعه از ۴۰۰ میلیون داده لینکدین استفاده کرده و مطالعه آن به خوانندگان این مقاله توصیه میشود.
مهاجران افغان در ایران برخلاف مهاجران اروپایی تنها نیروی کار هستند و در ایجاد فرصتهای شغلی جدید نقشی ندارند، کارآفرین نیستند و کمتر با تاسیس کسبوکارهای کوچک و متوسط رسمی، به رشد اقتصادی ایران کمک میکنند. تنوع فرهنگی و دیدگاههای مختلف مهاجران افغانی در ایران به ایجاد نوآوریهای جدید و افزایش خلاقیت در صنایع مختلف کمک نمیکند. این تنوع بازارها را در ایران گسترش نمیدهد و اقتصاد کشور ما را رقابتیتر نمیکند.
مهاجران در اروپا با ورود به بازار کار، به اقتصاد کشور میزبان کمک کرده و مالیات پرداخت میکنند. این امر به دولتها کمک میکند تا بودجه لازم را برای تامین اجتماعی و خدمات بهداشتی فراهم کنند؛ بهویژه در کشورهایی که جمعیت سالخورده در حال افزایش است و تعداد کمی از جوانان مشغول به کار هستند.
در ایران بهدلیل غیررسمیبودن عمده مهاجران، کمتر مهاجر افغانی را میشناسیم که مالیات پرداخت کند. آن عده از افغانها که دارای ویژگیهای بالای مهارتی و کارآفرینی هستند یا ثروتی دارند، مثل خود ایرانیان، جذب اروپا و کانادا میشوند. بالطبع، مهاجران افغانی به تقویت سیستمهای بازنشستگی و تامین اجتماعی در ایران هم کمک نمیکنند و با افزایش تعداد شاغلان، به پایداری این سیستمها یاری نمیرسانند.
تعهدات اخلاقی و قانونی برای پذیرش پناهندگان و مهاجران در کشورهای اروپایی وجود دارد. یادمان نرود که آلمان در پاییز سال۲۰۱۵ بیش از یکمیلیون پناهنده را که بیشتر سوری بودند، پذیرفت و آنگلا مرکل بهدلیل سیاست باز خود نسبت به پناهجویان، به شهرت جهانی دست یافت. او بیشتر بر وظیفه انسانی و اخلاقی پذیرش پناهندگان تاکید میکرد و عباراتی مانند Wir schaffen das (ما از پس آن برمیآییم) را استفاده میکرد که به نماد رویکرد او تبدیل شد. یعنی با وجود مشکلات و چالشها، اتحادیه اروپا بر اساس اصول حقوق بشر خود را موظف میداند به کمک کسانی برود که از جنگ، فقر و آزار و اذیت فرار میکنند و هنوز هم این کار را انجام میدهد؛ هر چند که این کمکها آن جوامع را دوپاره کرده و به رشد احزاب دست راستی انجامیده است.
در ایران، این حس انسانی و تعهدات اخلاقی ضعیفتر از اروپا نیست. ما بار زیادی از مشکلات همسایگانمان در عراق و افغانستان را به دوش کشیدهایم. از نظر اخلاقی و انسانی بدهکار نیستیم، اما نباید با برخورد نسنجیده و ناصواب و بهویژه با بیبرنامگی اجازه دهیم دنیا و افغانها قضاوت نادرستی درباره وظیفهشناسی ایرانیان نسبت به همنوعان داشته باشند. با وجود اینهمه زحمت و خسارت در پذیرش مهاجران و ارائه پناهندگی به آنان، چرا این خدمات به بهبود وجهه بینالمللی ایران و تقویت دیپلماسی فرهنگی و روابط بینالمللی ما کمک نکرده است؟
ادغام مهاجران در اروپا با چالشهای متعدد اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مواجه شده است. یکی از بزرگترین موانع در ادغام مهاجران، ناتوانی در یادگیری زبان کشور میزبان است که مانع ایجاد ارتباطات اجتماعی قوی شده است. این مانع در ایران غایب است و زبان فارسی افغانها در کوتاهمدت ممکن است با زبان فارسی ما ایرانیان قابلتشخیص نباشد. اختلافات فرهنگی، از جمله عادات، باورها و آداب و رسوم افغانها هم موجب سوءتفاهم و تنش میان مهاجران و ایرانیها نمیشود و نگرانی از تغییر هویت فرهنگی هم نداریم.
در کل افغانها از ما مذهبیتر و متعصبتر به نظر میرسند و گاه همین تعصبها و سوءتلقیها باعث بروز حوادث ناگواری شده است. مهاجران در بسیاری از جوامع اروپایی با تبعیض نژادی و قومی مواجهند که مانع از دسترسی آنان به فرصتهای شغلی و آموزشی برابر میشود. این تبعیض ممکن است در استخدام، خدمات عمومی و حتی برخوردهای روزمره مشاهده شود.
این تبعیضات در جامعه ما شدت بیشتری دارد و حتی سیاست رسمی و مشخصی در قبال استفاده افغانها از نظام آموزشی و خدمات عمومی در ایران وجود ندارد. در اروپا قوانین مهاجرتی دائما پیچیدهتر شده و فرآیندهای طولانیمدت اخذ اقامت و تابعیت، برای مهاجران مشکلات زیادی بهوجود آورده است.
در ایران قوانین و رویههای اجرایی حتی روشن نیست. بسیاری از مهاجران بهدلیل مشکلات قانونی نمیتوانند بهراحتی در کشور ما ادغام شوند و در دسترسی به شغل، مسکن و خدمات عمومی با محدودیت مواجه نشوند. جامعه ایرانی همیشه حضور آنان را موقت ارزیابی میکند. معمولا مردان افغان مجرد به ایران میآیند و ازدواج آنان با زنان ایرانی کمتر مورد استقبال قرار میگیرد. وضعیت نامشخص آنان باعث شده است که نتوانند بهراحتی در جامعه ایرانی ادغام شوند. این عدماطمینان به آینده، مانع از برنامهریزی بلندمدت آنان میشود.
کودکان مهاجر بهویژه آنان که تازه وارد اروپا شدهاند، ممکن است دسترسی محدودی به سیستم آموزشی داشته باشند. این موضوع بهدلیل مشکلات زبانی، وضعیت نامشخص حقوقی یا مشکلات مالی بروز میکند. در ایران در این زمینه نیز تصمیمگیری روشنی نبوده و تا این اواخر گفته میشد که کودکان افغانی از حق دریافت آموزش رایگان محروم بودهاند.
در اروپا برخی کودکان مهاجر با تبعیض و نژادپرستی در مدارس هم روبهرو میشوند که میتواند به احساس نارضایتی و انزوای اجتماعی آنان منجر شود و مانع از ادغام کامل آنان در جوامع اروپایی شود. در ایران موارد مشابه کمتر گزارش شده، اما بیشک این نوع تبعیضها در مدارس ما هم وجود دارد.
مهاجران در اروپا اغلب در مناطق حاشیهنشین یا محلههای فقیر زندگی میکنند که امکانات کمی دارند. این مساله باعث ایجاد فاصله اجتماعی و اقتصادی بین مهاجران و بومیان اروپایی میشود و مانع از ادغام کامل آنان در جامعه اروپا میشود. من خود حتی در کشورهای اروپایی پیشرفتهتری، چون دانمارک شاهد تمرکز بالای مهاجران در مناطق خاصی از شهر کپنهاگ بودم که منجر به ایجاد گتوهای فرهنگی شده بود. در ایران این نوع تجمع و تمرکز افغانها باعث هراس گسترده شده است. این موضوع، اگرچه احساس امنیت و حمایت از یکدیگر را در جامعه مهاجر افغانی تقویت میکند، اما از تعامل و ادغام آنان با جامعه ایرانی جلوگیری کرده است.
نسل دوم مهاجرانی که در اروپا به دنیا آمدهاند و بزرگ شدهاند، با چالشهای هویتی مواجهند. آنان اغلب بین فرهنگ والدینشان و فرهنگ جامعه میزبان قرار دارند و این تضاد به بحران هویتی و احساس تعلق دوگانه منجر شده است. عدمادغام کامل و احساس انزوا در برخی از جوانان مهاجر آنان را به سمت گروههای افراطگرا سوق داده است و از این احساسات برای جذب و استفاده از آنان بهرهبرداری میشود.
بدون مطالعه همه بررسیهای انجامشده، احساس من آن است که این مشکل برای نسل دوم مهاجران افغانی در ایران کمتر است. اما کم نیست پیامهایی که در صفحات شبکههای اجتماعی درج میشود و خبر از طالبانیبودن مهاجران افغان میدهد. من خود این پیامها را باور ندارم و فکر نمیکنم افغانهایی که از ظلم طالبان گریختهاند دوباره گرفتار القاعده، داعش و طالبان شوند.
حضور تعداد زیاد مهاجران، بهویژه از مناطق جنگزده خاورمیانه و شمال آفریقا، در اروپا فشار زیادی بر سیستمهای خدماتی مانند مسکن، آموزش و بهداشت وارد کرده است. برخی کشورها در اروپا توانایی مدیریت این حجم از جمعیت را ندارند. افزایش حضور مهاجران منجر به نگرانیهای امنیتی هم شده است.
ما در ایران با چالشهای قانونی و بوروکراتیک برای مدیریت مهاجران مواجهیم. قوانین مهاجرتی یا وجود ندارند یا آن قدر پیچیدهاند که ما از آنها سردرنمیآوریم. فرآیندهای طولانیمدت برای اخذ اقامت و تابعیت برای مهاجران مشکلات زیادی بهوجود آورده است. بسیاری از مهاجران بهدلیل مشکلات قانونی نمیتوانند بهراحتی با جامعه ایرانی ادغام شوند و در دسترسی به شغل، مسکن و خدمات عمومی با محدودیت جدی مواجهند. آنان وضعیت حقوقی نامشخص دارند. این عدماطمینان به آینده، مانع از برنامهریزی بلندمدت آنان میشود.
ایران بهشدت اروپاییان به مهاجران نیاز ندارد تا به مشکلات جمعیتی، اقتصادی و نیروی کار خود پاسخ دهد. هرچند مسائل مرتبط با مهاجرت برای ما با چالشهای اجتماعی و سیاسی حاد همراه بوده، اما با مدیریت صحیح و سیاستهای ادغام و پذیرش منطقی، مهاجران میتوانند بهعنوان نیرویی موثر در تقویت اقتصاد و جامعه ایران نقشآفرینی کنند. سیاست ادغام اصولا در برنامههای دولت ایران جایی ندارد. مهاجران اغلب در مشاغل کمدرآمد و غیررسمی مشغول به کارند که نه تنها به تثبیت اقتصادی آنان کمک نمیشود، بلکه مانع از ادغام اجتماعی آنان نیز میشود.
ادغام مهاجران در جامعه ایرانی با چالشهای فراوانی روبهرو است که نیاز به سیاستهای جامع و هماهنگ دولت و مجلس دارد. ایران باید با برنامههای آموزشی مناسب، قوانین حمایتی و ترویج تعاملات فرهنگی، به ادغام بهتر مهاجران افغان در جامعه ایران کمک کند. ایجاد فرصتهای شغلی برابر، کاهش تبعیض و تشویق به مشارکت فعال مهاجران در اجتماع، چالشها را کاهش میدهد و با رشد و توسعه همهجانبه ایران هم تعارضی ندارد و حتی به آن کمک میکند.
مشکل مهاجران در ایران چندبعدی شده که به سیاستهای جامع و منسجم از طرف حاکمیت نیاز دارد. از یکسو، ایرانِ امروز برای حفظ امنیت و هویت فرهنگی خود، باید مسائل مهاجرت را مدیریت کند و از سوی دیگر، نباید از نیاز اقتصادی و اجتماعی خود به نیروی کار مهاجر هم غافل شود.
برای ایجاد تعادل، ما نیازمند همکاری بیشتر میان دولت، نهادهای اجتماعی و خود مهاجران افغان هستیم. ایران درحالیکه غافل از پیشبرد مسائل جمعیت خود است، طبعا غافل از اجرای برنامههای آموزشی مناسب، قوانین حمایتی و ترویج تعاملات فرهنگی، برای ادغام بهتر مهاجران در جامعه ایران هم هست. دولت با ایجاد فرصتهای شغلی برابر، کاهش تبعیض و تشویق به مشارکت فعال همه مردم ایران و از جمله مهاجران افغان، باید چالشهای بین ایرانیان و افغانها را در خاک خود کاهش دهد و راه را برای رشد و توسعه همهجانبه ایران هموار سازد.