روزنامه شرق در یادداشتی نوشت: دولت چهاردهم بهواسطه یک بحران -سقوط هلیکوپتر ابراهیم رئیسی- بر سر کار آمد و در شرف کار بود که دچار بحرانهای دیگری شد؛ ترور اسماعیل هنیه در تهران و سید حسن نصرالله در لبنان.
آغازی اینگونه بداقبالی بزرگی است. دولت چهاردهم بر سر کار آمده بود تا شرایط را بهنوعی مدیریت کند که کشور به سوی ثبات اقتصادی و سیاسی گام بردارد. اینک نهتنها این کار دور از دسترس است بلکه دولت فرصت سروسامان دادن به نهادهای زیرمجموعه خود را پیدا نمیکند و برخی از وزارتخانههای آن در حالت تعلیق قرار دارند، ازجمله وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که همه کارهای آن در بخش مدیران میانی معطل مانده است و ناشرانی که چشم به تحقق تغییرات دوخته بودند ناامید شدهاند.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارتخانهای کلیدی در وضعیتهای بحرانی و آشوبناک نیست اما این وزارتخانه فرهنگی-سیاسی، بیانگر ذات دولتهایی است که در رأس قدرتاند. این وزارتخانه نماد اقتدار یک دولت است که به شکلی علنی تغییرات اساسی در سطح سیاست و فرهنگ را نمایندگی میکند. تغییراتی که بهواسطه آن حتی میتوان پی برد اقتصاد ایران با چه رویکردی پیش خواهد رفت.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وجدان نهادهای دولت است. در دولت سازندگی، اصلاحات و اعتدال، این وزارتخانه به وجدان معذب آنان تبدیل شده بود، چراکه آنان نمیتوانستند آنگونه که میخواستند و باور داشتند عمل کنند، بلکه همواره برخلاف پایبندیهای خود گام برمیداشتند.
در دولت احمدینژاد این وزارتخانه در تفکر او محلی از اعراب نداشت و در دولت مرحوم ابراهیم رئیسی در انحصار تفکری خاص بود.
در میان رؤسای جمهور ایران تنها کسی که این نهاد را استراتژیک میدانست، سیدمحمد خاتمی بود. او دریافته بود هرآنچه میبایست شخصیت و منش او را نمایندگی کند بهواسطه عملکردش بر این نهاد است. این جایگاه بود که میتوانست نشان دهد رئیسجمهور تا چه میزان به آزادی پایبند است و تا کجا اهل تساهل و مدارا است. او با تأکید بر اهمیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نشان داد در پی چگونه مدیرانی است و دولتش بیش از هرچیز به چه وزیرانی نیاز دارد؛ وزیرانی که با فرهنگ بیگانه نباشند.
سید محمد خاتمی پی برده بود برای جلوگیری از فساد و چپاول و رانتخواری باید مدیرانی انتخاب کند که پیش از آنکه دیگران را مدیریت کنند، قادر باشند در شرایط سخت و غیرمتعارف خودشان را مدیریت کنند. از اینرو باور داشت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یک نهاد استراتژیک است، چراکه منش رئیس دولت و انتخاب وزرای دیگر و راه و سودایی را که در سر دارد عیان میکند.
دولت هاشمیرفسنجانی با اینکه طرفدار بازار آزاد بود، اما با تفکر شبهچپگرایانه، اقتصاد را زیربنا و فرهنگ را روبنا میدانست و با استفاده از این شیوه تفکر درصدد ترویج سرمایهداری بود، غافل از اینکه روبنا به طور مستقل زیربنا را متأثر خواهد کرد.
در دولت روحانی این نهاد تا حدودی به جایگاه واقعیاش دست پیدا کرد و توانست چهرهای متفاوت از ایران و ایرانیان به دنیا نشان بدهد؛ راهی که پیشتر در دولت اصلاحات گشوده شده بود و دنیا آمادگی باور به این جایگاه را داشت.