عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران طی یادداشتی در جماران نوشت:
تحولات اساسی ایران در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی را بدون فهم فعل و انفعالاتی که در حوزه اندیشه این دیار در این سالها صورت گرفت نمیتوان درک کرد؛ البته مقدمات توجه ویژه به غنای داشتههای فرهنگ ملی و ضرورت احیای اندیشه دینی از شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در میدانی بسیار چالشبرانگیز سرعت گرفت.
در این سالها در پی ترک برداشتن سلطه مطلقه انگلیس بر ایران و سقوط برکشیدهاش (رضاخان) گشایشی در فضای تنفس سیاسی رقم خورد و بالطبع طرفداران اندیشههای وارداتی از جمله «سرمایهداری»، «سوسیالیسم»، «مارکسیسم» و ... فرصت یافتند تا در قالب ایجاد حزب و انتشار جراید متنوع، بهویژه در بُعد نظری، با سعی وافر این گونه بنمایانند که برونرفت کشور از عقبافتادگی و فقر صرفاً در گروی پیروی از مبانی فکری به عاریتگرفتهشده از بلوکهای قدرت نظامی است؛ براین اساس نگرانیهای ناشی از هیاهوی چنین بازار مکارهای موجب فزونی یافتن تلاشها در محافل مذهبی قشر متوسط آگاه شد؛ هرچند قبل از این زمان نیز شخصیتهایی، چون سید جمالالدین اسدآبادی در کشورهای مختلف اسلامی منادی ضرورت بازگشت به خویشتن خویش شده بودند (البته این نسخه عمدتاً به دربارهای جهان اسلام عرضه شده بود)، اما، چون در دوران متأخر مورد اشاره، در محافل اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی (تظاهراتها و...) دوری جستن از مذهب به مثابه فرهنگ ملی و تمسک به ساختارهای فکری نظامهای سیاسی بیگانه رسماً ترویج میشد، متفکران متعهد مسلمان نیز بر تلاشهای خود افزودند و با ادبیاتی نو، اندیشه دینی را مطرح میساختند؛ زیرا به درستی اعتقاد وافر داشتند که استقلال واقعی میهمان صرفاً از این مسیر رقم خواهد خورد؛ البته این کوششهای دردمندانه در جهت نوآوریها و تولید فکری برپایه فرهنگ ملی عاری از خطا نبود، چون این احیاگران اندیشه دینی بعد از سالها به حاشیه رانده شدن اسلام توسط سلطهگران میبایست بیدرنگ معبری را در میدانی بسیار پر مخاطره میگشودند. مرحوم دکتر علی شریعتی از جمله شاخصهای این تلاشگران- چه در دوران دانشجویی در فرانسه، چه در دانشگاه بعد از بازگشت به ایران، و چه در حسینیه ارشاد بعد از ممنوعیت از تدریس- بود، البته زندگی کوتاه وی (۴۴ سال) فراز و نشیبهای فراوانی داشت.
دفاع این دانشجوی فعال از امام خمینی بعد از سال ۱۳۴۲ (قیام ۱۵ خرداد) وی را با نیروهای جبهه ملی حاکم بر تشکل دانشجویی آن زمان که کمترین تضارب آرا را بر نمیتابیدند در تقابل قرار داد. وی با وجود بر عهده داشتن سردبیری ارگان این تشکل از آن کناره گرفت و به کمک برخی دانشجویان مسلمان همچون مصطفی چمران اتحادیه انجمنهای اسلامی را در اروپا و آمریکا بنیان گذاشت. علیرغم دقت بسیار در عرصه فعالیت سیاسی چند بار توسط ساواک دستگیر و زندانی شد (حتی یکبار ۱۸ ماه در سلول انفرادی زندان مخوف کمیته مشترک محبوس ماند).
مرحوم شریعتی شاید جزو معدود افرادی باشد که طیف وسیعی از قضاوتها او را در بر گرفته است. این همه فارغ از نوع قضاوتها، خود فینفسه حکایت از بزرگ بودن و میزان تأثیرگذاری این شخصیت فرهنگی دارد.
تولیدات گسترده فکری شریعتی پیرامون جامعه، استعمار، سیاست، تاریخ، دین، حکومت و بسیاری موضوعات دیگر و نوآوریهای چشمگیر در همه این زمینهها نام وی را به یکی از مداخل تاریخ معاصر مبدل ساخت و شاید کمتر کتاب تاریخی راجع به تحولات انقلاب اسلامی را بتوان یافت که نامی یا تحلیلی از شریعتی درآن به چشم نخورد، اما، چون حوزه تولید فکر و اندیشه و استنباط از مبانی، خالی از خطا نبوده و نخوهد بود وظیفه نسلهای بعدی خطیر است و برای بهرهمندی از تلاشهای گذشتگان، نقدی عالمانه بر تفکر تلاشگران احیای تفکر دینی ضروری است، کما این که در مورد سید جمالالدین اسدآبادی ضمن تقدیر از تلاشهای وی به نقد برخی ایرادات روشیاش میپردازیم.
در برابر این رویه عالمانه، سخنان و رفتارهای سهلطلبانی را هم شاهدیم که زحمت تحقیق در تولیدات فکری گذشتگان را به خود نمیدهند و جامعه را با رکود فکری و نوعی درجا زدن و تحجر مواجه میسازند.
چندی پیش اظهاراتی به نقل از راه یافتهای به مجلس خبرگان رهبری از خراسان شمالی توسط برخی سایتها منعکس شد که باور صحت انتساب آن به عضوی از چنین نهاد تعیینکننده بسیار دشوار بود؛ لذا صاحب این قلم مدتی را در انتظار تکذیب عبارات نسبت داده شده ماند، اما متأسفانه آقای غلامرضا فیاضی حتی در قبال برخی واکنشها، سکوت اختیار کرد.
اکنون باید پرسید نقد عالمانه را چه شده که وی در مقام لعن و تکفیر متفکری دردمند برآمده که در پیوند زدن قشر عظیمی از تحصیلکردگان این دیار با نهضت امام خمینی نقش تعیینکنندهای داشت؟ چرا آقای فیاضی تصور میکند این گونه سهلطلبانه میتواند به تخطئه یک اندیشه بپردازد؟
ایشان حق دارد به عنوان کسی که در لباس اهل «علم» در آمده، یک شخصیت فرهنگی تاریخ معاصر را مورد چالشی سختگیرانه و ایراداتب «عالمانه» قرار دهد تا اهل فهم و درک دریابند که ایرادات فکری علی شریعتی چه بوده است؛ چرا که قطعاً و صرفاً از این طریق میتوان معرفت افزایی کرد وگرنه در دور باطل گرفتار خواهیم آمد و تخریب و لگدمال کردن تولیدات فکری گذشته، ما را در حوزه فکر بسیار فقیر میسازد؛ در حالی که نقد عالمانه به معرفت ما فزونی میبخشد.
اگر ایشان مروری بر تاریخ تحولات انقلاب سراسری ملت ایران داشت دستکم به همه کسانی که معرفت و شناخت خود نسبت به استعمار، همچنین در حوزههای جامعهشناسی، خودشناسی، داشتهها و غنای فرهنگ ملی و... را مدیون تلاشهای دکتر شریعتی و آثار وی میدانند احترام میگذاشت و در تخطئه این جامعهشناس مسلمان و نوآوریهای فکریاش این گونه سهلطلبانه عمل نمیکرد که بگوید: «لعنتالله علیه یقیناً کافر بود».
اگر مداحی این گونه به عرصه فکر ورود نماید میگوییم شاید او اهل معرفت افزایی نیست، چون با احساس مردم سروکار دارد، اما از کسی که عضو هیئت مدیره یک مؤسسه آموزشی و مدعی شاگردی یک عالم است، این نوع مواجهه با حوزه فکر نشان از بیگانگیاش با معرفت دارد. سؤالی که در اینجا بیپاسخ میماند این که افرادی، چون ایشان چگونه میتوانند در انتخاب عالمترین و فهیمترین شخصیت دوران برای رهبری آینده جامعه مؤثر واقع شوند؟
برای روشن شدن فاصله درک حجتالاسلام فیاضی با معرفت رهبری کنونی، در این زمینه فرازی از اظهارات حضرت آیتالله خامنهای درباره دکتر شریعتی را که طی گفتوگویی با روزنامه جمهوری اسلامی بیان شده است در معرض قضاوت قرار میدهیم. مقبولیت این سخنان بدان جهت نیست که ایشان امروز مسئولیت خطیر رهبری انقلاب اسلامی را به عهده دارند، بلکه از آن روست که از جمله کارشناسانهترین دیدگاهها به شمار میرود: «به نظر من شریعتی برخلاف آن چه که همگان تصور میکنند، یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست.
یعنی از شگفتیهای زمان و شاید از شگفتیهای شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کردهاند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک میکنند و این موجب میشود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بیگمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمیکنم که این اشتباهات کوچک بود، اما ادعا میکنم که در کنار آن چه که ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او، برجستگیهای او را نبینیم.
من فراموش نمیکنم که در اوج مبارزات که میتوان گفت که مراحل پایانی قال و قیلهای مربوط به شریعتی محسوب میشد، امام در ضمن صحبتی بدون این که نام از کسی ببرند، اشارهای کردند به وضع شریعتی و مخالفتهایی که در اطراف او هست؛ نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات مؤثر بود. در آنجا امام بدون این که اسم شریعتی را بیاورند اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون) به خاطر چهارتا اشتباه در کتابهایش بکوبیم، این صحیح نیست.
این دقیقاً نشان میداد موضع درست را در مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی. ممکن بود او اشتباهاتی بعضاً در مسائل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد، مثل توحید یا نبوت و یا مسائل دیگر. اما این نباید موجب میشد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی فقط بشناسیم؛ در او محسنات فراوانی هم وجود داشت....
اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود بلکه حتی کوبندهتر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به جای این که نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صفآراییهایی کردند و در اظهاراتی که نسبت به شریعتی کردند سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه بدهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند اختلافاتی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند؛ در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت و یا کلاً متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام. خود این منش و موضع گیری کافی است که عکسالعملها را در مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر کند و مخالفان او را در مخالفت حریصتر کند؛ بنابراین من امروز میبینم کسانی که به نام شریعتی و به عنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف میزنند، کمک میکنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند.» (روزنامه جمهوری اسلامی، ۳۰ خرداد ۱۳۶۰)
بر اساس نگرش بنیانگذار انقلاب اسلامی و رهبری امروز جامعه ما تکفیر و لعن از زبان افرادی، چون آقای فیاضی ظلمی فاحش بر این شخصیت دردمند در حوزه فرهنگ این دیار است؛ بنابراین باید پرسید آیا در مؤسسهای که ایشان عضو هیئت مدیره آن است و عنوان امام خمینی را دارد ممشای ایشان ترویج میشود؟! همچنین متولیان تأیید صلاحیتها برای عضویت مجلس خبرگان رهبری ظاهراً باید متوجه باشند که چه کسانی را برای چه امر خطیری تأیید صلاحیت میکنند. آیا چنین افرادی میتوانند اندیشه امام و رهبری را گسترش دهند؟