كشف دفترچه بيمه يك زن جوان از داخل يك خودروي «زانتيا» پاي پليس را به پروندهاي پيچيده و پر از جرمهاي گوناگون باز كرد!
به گزارش تهران امروز، هشتم اسفند همين امسال، ماموران كلانتري 113 بازار به سه مردي كه سوار يك «زانتيا» بودند مشكوك شده و آن را متوقف ميكنند. با جستوجوي خودرو، پليس از داخل آن يك دفترچه بيمه و يك كيف زنانه پيدا ميكند.
وقتي ماموران كلانتري از مركز در مورد زانتيا استعلام ميكنند معلوم ميشود كه سرقتي است و به اين ترتيب سه سرنشين آن به بازداشتگاه منتقل ميشوند.
پليس به صاحب اصلي زانتيا خبر پيدا شدن ماشينش را ميدهد و مرد بعد از اينكه ذوق ميكند ميگويد كه خودرويش 25 بهمن امسال سرقت شده و او هم همان موقع شكايتي را در دادسراي الهيه مطرح كرده است. به هر حال ماموران پايگاه يك آگاهي تهران موظف ميشوند تا ته و توي ماجرا را در آورند و آنها هم در اولين قدم، زني را كه صاحب دفترچه بيمه بوده پيدا ميكنند.
زن 32 ساله كه معتاد به شيشه و كراك هم هست، به پليس ميگويد كه با شوهرش متاركه كرده و در كرج در خانهاي اجارهاي زندگي ميكرده است اما چون بيكار بوده و خرج اعتيادش هم بالا بوده است از پس اجاره خانه بر نيامده تا اينكه يك شب صاحبخانه او را از خانه بيرون ميكند، او هم كه چارهاي نداشته با موبايلش به «مهرداد» زنگ ميزند: «مهرداد، پسري بود كه مدتي بود با او آشنا شده بودم. ميگفت دانشجوي سال آخر دانشگاهه و به من ابراز علاقه كرد. اون شب هم كه صاحبخانه اونطوري منو بيرون كرد چارهاي نداشتم جز اينكه به «مهرداد» زنگ بزنم و از او كمك بخوام. همين كار را هم كردم و بعد يك ساعت اون با يك پژو 405 كه از آژانس كرايه كرده بود سر رسيد و منو سوار كرد. در راه فهميدم كه اسم راننده پژو «حسن» است و انگار او و مهرداد با هم آشنا بودند.
يازده و نيم شب بود كه جلوي خانهاي در گيشا رسيديم و تو رفتيم. اونجا، خونه بزرگ و وحشتناكي بود و من دلم هري پايين ريخت اما دلگرميام به مهرداد بود كه كنارم قدم ميزد. پذيرايي را دود سيگار برداشته بود و 8-7 تا مرد دور يك ميز نشسته بودند كه داشتند در مورد كارهاي خلاف و سرقت مسلحانه صحبت ميكردند. مهرداد مرا به آنها معرفي كرد اما آنها را به من معرفي نكرد. آنها به زور منو تو اون خونه لعنتي نگه داشتند و منو آزار و اذيت كردند. اين كار تا 5 روز ادامه داشت كه بالاخره مهرداد دلش سوخت و با كمك يكي از همونها منو از خونه فراري داد. من فهميده بودم كه خونه مال يك پيرمرد ثروتمند است اما ميترسيدم شكايت كنم چون هم اعتياد داشتم و هم ميترسيدم پاي خودم هم گير باشه ...»
پليس آگاهي با شنيدن حرفهاي زن جوان، سراغ «حسن» يعني همان راننده آژانس ميرود و او را بازجويي ميكند.«حسن» ميگويد كه دوست مشترك صاحب زانتيا و سارقان آن بوده است: يه روز به صاحب زانتيا گفتم كه من ميدونم ماشينت كجا پارك شده و اون هم 500 هزار تومان شيريني به من داد كه بروم و آن را برايش بياورم، ماشين دم در همون خونه گيشا بود كه پاتوق اون 8-7 نفر شده بود. منم پول را گرفتم و رفتم اما زانتيا را برايش نياوردم!»
مردان داخل آن خانه جهنمي كه سابقه ارتكاب جرايمي چون سرقت و زورگيري نيز دارند دستگير شدهاند و پليس در حال بازجويي از آنها براي روشن شدن نكات مبهم اين پرونده است.