ساختمانی که من و برادرانم در آن زندگی میکنیم، متعلق به پدرم است که او طبقه اول را به یک زوج اجاره میدهد. آنها حدود دو سال است مستاجر پدرم هستند. تمام بنگاههای منطقه میدانند که او واحدش را به زوجهایی اجاره میدهد که تازه زندگیشان را آغاز کردهاند. او در دریافت اجارهبها هم منصف بود. مثلا اگر پنج میلیون تومان بود، پدرم دو میلیون میگرفت تا زندگی زوجها جان بگیرد. برای همین این شایعه که مستاجر با صاحبخانه یعنی پدرم اختلاف و مشکل داشت، دروغ است.
به گزارش جام جم، روز قبل از جنایت، زن همسایه غیرمنتظره به درخانه ما آمد و به همسرم گفت به دخترت بگو بیاید. همسرم پرسید با او چه کار داری که جواب داد دلم برایش تنگ شده است و میخواهم او را ببینم. دخترم آمد و زن همسایه او را در آغوش گرفت و بوسید. بعد چند مجله تفریحی به عنوان هدیه به او داد و گفت: میدانی چقدر دوستت دارم؟! دیشب خوابت را دیدم. از بس دوستت دارم نتوانستم تحمل کنم و آمدهام تو را ببینم. دخترم فقط هفت سال داشت. وقتی به دختربچه محبت کنی، درذهن کودکانهاش میگوید چقدر این آدم خوب و مهربان است. روز جنایت، ساعت ۷ و ۲۵ دقیقه صبح سرویس دخترم آمد تا او را به مدرسه برساند. وقتی بوق زد، همسرم به دخترم گفت برو پایین تا من هم چادر سر کنم و بیایم.
دخترم به پارکینگ رفت و دیگر نمیدانیم چه اتفاقی افتاد و زن همسایه باید اعتراف کند. تمام این اتفاقات در مدت ۲۰ تا ۳۰ ثانیه افتاد. راننده سرویس که جلوی در بود، گفت آقای سعیدی یک خودرو با عجله از پارکینگتان بیرون رفت. راننده ابتدا به در پارکینگ کوبید، بعد دنده عقب گرفت و به خیابان رفت. پرسیدم دخترم کجاست؟ گفت دخترت اصلا از در خانه بیرون نیامد.
هنوز نمیدانیم دخترم چطور به قتل رسیده، اما به گفته یکی از ماموران جای یک ضربه روی سر بچهام بود. او دخترم را دو روز در بیابان رها کرده بود و ساعت پنج شش بعدازظهر چهارشنبه پیکر او پیدا شد