مدیرکل دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ایسنا گفته است که مجموعه شعر جدید استاد شفیعیکدکنی را برای بررسی و صدور مجوز به اعضایهیئتی داده و منتظر تشکیل جلسه و اعلام رأی آنهاست. بعد معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در توئیتی نوشته است: «استاد شفیعیکدکنی از مفاخر ادبی ایران است. هیچ محدودیتی برای انتشار آثار ایشان وجود ندارد».
به گزارش هم میهن، البته توضیحات دیگرش کل این جمله را نقض کرده و گفته، ما اساساً هیچ کتابی را از جهت ارزشهای ادبی بررسی نمیکنیم و همهی کتابها را مطابق مصوبه۶۶۰ شورایعالی انقلاب فرهنگی بهعنوان دبیرخانه هیئتنظارت اتفاقاً بررسی میکنیم و به ناشر اعلام میکنیم و پیداست که کتاب استاد هم از این روند مستثنی نشده است.
آن نفر اول گفته بود که کتاب را برای تعدادی از شاعران هم فرستاده که نظر دهند. معلوم هم نیست شاعران یادشده باید کتاب استاد ما را از جهت ادبی ارزیابی کنند یا از جهت وفق با مصوبه۶۶۰. البته اگر قرار است از جهت وفق با مصوبه بررسی شود، خیلی هم مهم نیست که ممیزیار یا مصوبهبان گرامی شاعر باشد. میشود از جنس همین نرمافزارهای حساس به کلمات باشد و عمل کند. در این نوع ممیزی که دیگر شفیعی و غیرشفیعی نداریم.
یاد سالها قبل افتادم. در دورهی دوم ریاستجمهوری آقای هاشمی، محمدرضا هاشمیگلپایگانی که دبیر شورایعالی انقلاب فرهنگی و از نظر فکری به انقلابیون امروز نزدیک بود، وزیر علوم شد. بهعنوان خبرنگار حوزهی آموزش عالی از وزیر برای یکی از دوستان در روزنامهی همشهری تقاضای وقت مصاحبه کردم. مصاحبهای که قرار نبود در موضوع آموزش عالی باشد. خودم هم در آن مصاحبه حاضر بودم. دوست من آقای کدخدازاده از وزیر پرسید فکر میکنید اگر فردوسی الان زنده بود در گزینشهای شما برای استادی دانشکدهی ادبیات قبول میشد؟ وزیر هم صادقانه گفت، گمان میکنم قبول نمیشد.
مصاحبه پس از پیادهشدن برای وزیر ارسال شد که قبل از انتشار ببیند. آقای کدخدازاده به من گفت، حیف که این جمله را حذف خواهد کرد. وزیر دید و بسیار موارد بیاهمیت را اصلاح کرد و این جمله را نه. البته وزیر صادقی به نظر میآمد یا شاید آنوقتها کلاً وزیرها صاف و سادهتر بودند.
انتشار آن گفتگو در فضای آن روزگار موجی از اعتراض و انتقاد بهپا کرد. جواب وزیر صادقانه بود و تناقضی عجیب، ولی واقعی را در سیاستهای فرهنگی نظام آشکار میکرد. این تناقض برای خیلیها قابلپذیرش نبود. نامههایی در اعتراض به وزیر نوشته شد و استادان بزرگی ازجمله اعضای فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی این نامهها را امضاء کردند. بهگمانم غلامعلی حدادعادل هم ازجمله معترضان به گفتهی وزیر بود.
آنچه آنموقع گفته شد و موضوع مطرحشده برای کتاب استاد شفیعیکدکنی از جهت خطای راهبردی در مورد ادبیات و آثار ادبی از یک جنس هستند؛ ارزیابی بزرگان ادبیات و آثار آنها با معیارهای منسوخ، نادرست و توسط افراد مطلقاً بیصلاحیت. این جمله صرفنظر از این قاعدهی روشن است که اساس چنین ممیزیای بیهوده، خطا و خسارتبار است.
نخست اینکه ممیزی بیهوده است، چون مطلقاً بیفایده است. ممیزی صرفنظر از نادرستی اصل آن وقتی فایده دارد (فایده برای و بهزعم ممیزان، نه برای جامعه و فرهنگ) که جلوی انتشار اثری را بگیرد. در روزگار ما آیا اساساً امکان ممانعت از انتشار و مطلعشدن مردم از محتواهای ادبی و هنری وجود دارد؟ میلیاردها تومان از بودجهی مردم را صرف ممانعت از انتشار چندصد (حداکثر) نسخهی کاغذی از اثری میکنیم که بهدلیل خوردن برچسب «مجوزنگرفته» از وزارت ارشاد با اقبال خارج از انتظار مردم، خوانندگان و بینندگان مواجه میشود و خوانده میشود و خریده میشود. چنین شیرینکاریای ۴۰ سال است ادامه دارد.
دوم اینکه ممیزی خطاست. چون ادبیات چیزی بیشتر از کلمات و معنای واژگان است. چون ادبیات مثل سیاست تاریخ مصرف ندارد. در هر زمانی، معنایی دیگرگونه مییابد و افراد با سازوکار مکانیکی، دانش اندک و توهمات مقطعی، درکی از اندیشههای مستتر در آثار ادبی ندارند. فقط به آثار بزرگان ادبیات ایران ازجمله خاقانی، سنایی، سعدی، حافظ، مولانا و دهها بزرگ دیگر که ناچار از انتشار آنها هستید، نگاه کنید تا فاصلهی عظیم دیدگاههای ممیزانهی خود و اندیشههای منعکسشده در این آثار را متوجه شوید. چه بسیار دیدگاهها که در زمانی بد و نادرست تلقی میشدهاند و اکنون موجب افتخار ما هستند. ممیزی خسارتبار است، چون بیهوده و خطاست.
همهی جوامع در استفاده از تجارب جوامع دیگر ناچارند. اگر کتابی منتشر شد که در آن مطلبی ناروا آمده بهجای صرف میلیاردها تومان برای یافتن آن ناروا، برمبنای تجربهی همهی جوامع عاقل، امکان شکایت قانونی فرد یا نهاد ضررکرده از آن محتوا از نویسنده و ناشر را پیشبینی کنیم و هزینهی دادرسی را هم به گردن مجرم بیاندازیم. البته شکایت بر مبنای قانون روشن و مقبول جامعه. هر روزگاری برای خود بزرگانی از ادبیات، فرهنگ و هنر دارد. خاصیت بشر هم تاحدودی این است که شخصیتهای بزرگ و آثار بزرگ را بیشتر در گذشته میبیند.
قصد مقایسه هم ندارم و مقایسه کار خوبی هم نیست. اما بدیهی بهنظر میرسد که استاد شفیعیکدکنی همان عطار، حافظ و سعدی عصر ماست و ممکن و بلکه بدیهی است که افراد درجات مختلفی از ارزش را برای بزرگان ادب قائل باشند و در این مورد جای مجادله نیست. انتشار خبر مربوط به ممیزی کتاب جدید استاد، بار دیگر نشانهای شد برای گفتگو دربارهی ممیزی. نشانهای بر تناقض، بیهودگی و گاه مضحکبودن. تلاش مدیران دولتی برای رفع و رجوع این مشکل نشانهی آشکار سیاست غلط و اجرای غلط است.