هم میهن نوشت:طوفانالاقصی بهعنوان یک عملیات غافگیرکننده بنبست تحولات خاورمیانه را شکست و مسیری را گشود که پیامد اصلی و درازمدت آن، خط بطلان کشیدن به سیاست فرسایشی نزاع فلسطینیها و اسرائیل است.
این موضوع اهمیت ژئوپلیتیکی زیادی دارد؛ بهگونهای که اکنون همه قدرتهای جهانی مجبور به واکنش شدهاند.
گرچه عملیات حماس آسیبهای جدی به بدنه اجتماعی مردم غزه وارد کرد، اما این عملیات باعث شد که حماس از یک سازمان محدود منطقهای به یک جریان اثرگذار جهانی تبدیل شود. رهبران حماس ریسک بزرگی کردند و شاید این ریسک به عمر سیاسی آنها پایان دهد، اما راهی که سالها مسدود شده بود و اسرائیل با استفاده از آن در حال عبور از فلسطینیها و حل مشکلاتش با اعراب بود، دوباره گشوده شد و بدون شک کشورهای عربی و در رأس آن عربستان تا سالهای متمادی قادر به نادیده گرفتن مشکلات مردم فلسطین نخواهند بود.
اما جدای از آنچه در جبهه فلسطین وجود دارد، شوک سیاسی به بدنه و ساختار سیاسی اسرائیل است که در آینده پیامدهای آن آشکارتر خواهد شد. نتانیاهو بهعنوان نماد بنیانگرایی در اسرائیل پس از فروکش کردن بحران امکان بقا نخواهد داشت و این را میتوان از میان تحلیلهای نظریهپردازان آمریکایی بهخوبی درک کرد.
بزرگنمایی قدرت مقاومت و برجستهسازی نقش ایران در سازماندهی جنگ غزه و بیان کمسابقه ضعفها و چالشهای اسرائیل در واقع تلاش برای عوض کردن جای گرگ و خرگوش است تا قدرتهای پشتیبان اسرائیل متقاعد شوند که همچنان بدون محاسبه سود و زیان منافع خود از تمامیت و کلیت اسرائیل آنهم در قالب مدیریت افراطی نتانیاهو حمایت کنند، اما بهنظر میرسد که این پروپاگاندای رسانهای قدرتمند در تغییر افق تحولات تاثیر چندانی نخواهد داشت و مسیر تحولات به سمت نوعی مصالحه جهانی برای ترمیم زخم چرکین فلسطین است.
کشتار بیمحابای فلسطینیها در غزه پایان تدریجی رؤیای سلطه صهیونیستها بر خاورمیانه است و این برای آمریکا نیز دردناک خواهد بود چراکه برای حفظ نفوذ و اقتدار خود در این منطقه باید هزینههای بیشتری را متقبل شود.