استاد مصطفی ملکیان - فیلسوف مشهور اخلاق- به تازگی و برای همدردی با روزنامهنگاری در سوگ مادر متنی درباره مرگ نوشته که بسیار پندآموز است و به کار بهبود رفتارمان با عزیزانمان که هنوز در میان ما هستند، میآید. متنی ساده و روان که بیگمان بر مخاطب اثری عمیق میگذارد.
وقتی که عزیزی از دست میرود، آدمی علیالقاعده دستخوش احساسات و عواطف منفییی میشودکه از میان آنها سه احساس و عاطفه شاخصتر و عمیقترند: غم، پشیمانی و حسرت.
غم، ناشی از احساس فقدان کسی است که میدانیم و قطع یقین داریم که دیگر هرگز بازنمیگردد و هر چه کنیم و به هر چیز دیگری دست یابیم و به هر موفقیتی نایل شویم و با هر کسی دوستی حاصل کنیم با آن کس که رفته است دیگر فرصت و مجال دیدار دست نخواهد داد.
او به راهی رفته است که در آن امکان بازگشت نیست و فقط میتوان پیشتر رفت و دورتر شد. جای خالی آن کس تا ابد، تهی خواهد ماند و با هیچ شخص و هیچ شیء دیگری پر نخواهد شد. این جای گاه جایی است که طبیعت از خلأ وحشت ندارد و در عوض آدمی است که از خلأ، متوحش و هراسان است.
پشیمانی، حاصل به یادآوری این است که خوبیهایی را که باید به آن کس میکردیم نکردهایم. یعنی در به انجام رساندن وظایف اخلاقییی که نسبت به او داشتهایم قصور یا تقصیر کردهایم. به این کس، هم از آن رو که انسان است و هم از آن رو که خویشاوند یا دوست یا معشوق ماست بدهگاریهای اخلاقییی داشتهایم.
هر چه این بدهگاریها را بر طبق برآورد خودمان کمتر ادا کرده باشیم بیشتر احساس پشیمانی میکنیم. میزان تخلف از وظایف اخلاقییی که در قبال این شخص از دست رفته داشتهایم با میزان پشیمانیمان تناسب مستقیم ریاضی دارد؛ و حسرت، حاصل به یاد آوردن خوشیهایی است که میتوانستیم از آن کس بچشیم و عاید خود کنیم. یعنی حاصل یادآوری این که چقدر مجالها و فرصتهایی را ضایع کردهایم و به هدر دادهایم که در آنها میتوانستیم از حضور او، نشست و برخاست با او، کنش و واکنش با او و داد و ستد با او لذت ببریم.
میتوانستیم آن کس را در عین پاسداشت کامل کرامت او، در عین پرهیز از هرگونه نگرش ابزارانگارانه به او، در عین رعایت همه احکام و قواعد اخلاقی در ارتباط با او منبع خوشی و لذت خود بدانیم و از هر مجال و فرصتی که برای کسب این خوشی و لذت پیش میآید کمال استفاده را بکنیم.
هر چه این مجالها و فرصتها را بیشتر از کف داده باشیم حسرت بیشتری احساس میکنیم.
غم ناشی از احساس فقدان، به رفتار ما در قبال آن کس هیچگونه وابستگی ندارد. حال آن که پشیمانی ناشی از خوبیهای ناکرده یا بدیهای کرده و نیز حسرت ناشی از خوشیهای ناچششیده و لذتهای نابرده به رفتار ما وابستگی تام دارد.
به عبارت دیگر از غم ناشی از احساس فقدان، گریز و گزیری نیست، ولی از پشیمانی و از حسرت میتوان رهایی داشت. البته فقط به شرط این که در زمان حیات آن عزیز، رفتار بایسته و شایستهای با او در پیش گرفته باشیم.
اما از سوی دیگر غم فقدان اگرچه به رفتار ما بستگی ندارد و لامحاله عارض میشود به گذر زمان بستگی دارد. بدین معنا که آهستهآهسته از شدت و حدت میافتد و ضعیف و سرانجام زایل میشود. حال آن که احساس پشیمانی و حسرت - اگرچه با رفتار شایسته و بایسته میتوان از عارض شدن شان جلو گرفت- اگر عارض شوند بر اثر گذر زمان کاستی نمیپذیرند و نابود نمیشوند.
آن چه گفته شد البته درباره عزیزی که از دست رفته و در راه بی بازگشت پا نهاده است به هیچ کار نمیآید. اما میتواند درسی باشد در باب رفتاری که باید با عزیزان هنوز از کف نرفته داشته باشیم.
از غم فقدان اینان نیز اگر پیش از ما زندگی این جهانی را وداع کنند گریز و گزیری نیست، ولی اگر با آنان رفتار بایسته و شایستهای در پیش بگیریم لااقل پس از فقدان شان به دو احساس بسیار منفی پشیمانی (بابت خوبیهایی که باید میکردیم و نکردیم) و حسرت (بابت خوشیهایی باید نصیب میبردیم و نبردیم) دچار نخواهیم شد.
عزیزان بازمانده را دریابیم. از هیچ وظیفه اخلاقییی که نسبت به آنان داریم کوتاهی نورزیم و از هیچ لذت و خوشییی که از ناحیه آنان میتوانیم دریافت و کسب کنیم، غافل نشویم:
بیا تا قدر همدیگر بدانیم
که تا ناگه زیکدیگر نمانیم
کریمان، جان فدای دوست کردند
سگی بگذار! ما هم مردمانایم
غرضها تیره دارد دوستیها را
غرضها را چرا از دل نرانیم؟
چو بعدِ مرگ، خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانایم
کنون انگار مُردم، آشتی کن!
که در تسلیم، ما، چون مردگانایم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رُخَم را بوسه دِه، که اکنون همانایم
منبع: عصر ایران