فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی میدر جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی
منیت سالک را از راه رسیدن به معشوق دور میکند، چرا که تنها راه رسیدن به معرفت درست؛ آن است که رهرو خودیت خود را به باد فراموشی بسپارد و تا پایان زندگی در راه عشق گام بردارد.
برای رسیدن به وصال یار باید از غرور و نخوتی که در وجودت است بگذری تا عشق واقعی در دلت بتابد. آن زمان است که به هر چه در دنیا نظر اندازی، همه اوست و چیزی غیر از او در دنیا نخواهی دید.