مطابق بررسیهای پژوهشگران اجتماعی «جامعه از ابتدا این باور را برای مرد ایجاد کرده که نباید گریه کند و یا خشونت روحی- روانیای که بر او اعمال شده را آشکار سازد. زمانهای زیادی وجود دارد که مرد بهعنوان یک انسان احساس ضعف یا تنهایی میکند، اما هیچوقت نمیتواند بهعنوان یک فرد احساسات واقعی خود را نمایان کند، زیرا جامعه تصویر مسلطی برای او ساخته که طبق آن، چون مرد است نباید ناتوانی و درماندگیاش را بروز دهد.»
به گزارش رسالت، آذر تشکر، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی معتقد است: «مردان احساساتشان و آزارهای روانی- عاطفی را پنهانی میکنند و قادر نیستند تا از خود و مشکلاتشان بگویند. حتی جایی وجود ندارد که آنها راجع به این مسائل حرف بزنند، چون جامعه به آنها میگوید تو مردی و باید قوی باشی. این اسطوره قوی بودن، فشار روانی را بر مردان ما تحمیل و تشدید میکند.»
این جامعهشناس در مورد وضعیت بقیه کشورها نیز میگوید: «در بقیه نقاط جهان هم بهطور تقریبی وضعیت همینطور است و با پیچیده شدن زندگی مدرن، کشورهای مختلف دارند به موضوع مرد بودن توجه میکنند و در دانشگاههای زیادی مطالعاتی در این حوزه انجام میشود و در سرفصلهای مؤسسات پژوهشی در بخش مطالعات جنسیت، مطالعات مردانگی را هم قرار میدهند. کمکم در دانشگاهها مطالعات زنان تبدیل به مطالعات جنسیت میشود. در دنیا بهتدریج این موضوع را به چشم یک نیاز و مشکل میبینند. بهطوریکه اول در جنبههای پژوهشی به موضوع مردان میپردازند و بعد مؤسسات اجتماعی وارد کار میشوند و جلسات رواندرمانی گروهی میگذارند، در این جلسات به آسیبهای اجتماعیای که مردان با آن درگیر هستند مثل خشونتهای خیابانی یا ضعفهایی که مردان در خود احساس میکنند، میپردازند.»
مردان بارها خشونتهای کلامی، روانی، اجتماعی، مالی و حقوقی را تجربه کردهاند، اما پیوسته این موضوع در مورد مردان کماهمیت شمردهشده است. نتایج یک پژوهش نشان میدهد «در انگلیس بیش از ۶۰۰۰۰۰ مرد، قربانی نوعی خشونت خانوادگی بودهاند. همچنین یک مطالعه درآمریکا نشان داده که مردان ۴۲ درصد خشونت عاطفی، ۳۱.۸ درصد خشونت فیزیکی و ۱.۴ درصد خشونت جنسی را تجربه کردهاند. اداره پلیس جنایی فدرال آلمان در سال ۲۰۱۸ گزارش داده، ۲۶۳۶۲ مورد تجربه خشونت علیه مردان توسط شریک صمیمی آنها اتفاق افتاده» حال اینکه معمولا «خشونت علیه مردان» عنوانی کمکارکرد در ادبیات روزمره است و اشکال گوناگون خشونت معمولا در رسانهها درباره زنان مطرح میشود و اثری از بیان آن علیه مردان نیست.
جامعه شناسان بر این باورند که مردانگی در سراسر جهان با «مردانگی سمی» آمیختهشده، مفهومی که در بحثهای آکادمیک و رسانهای به انتظارات فرهنگی و معیارهای رفتاری کلیشهای در مورد مردان اشاره دارد. در این مفهوم کمتر به آسیبپذیری مردان، احساسات فروخورده و ابراز خشم علیه آنان توجه شده است. البته در بیشتر موارد نیز براثر سرکوب احساسات مردانه، آنان خشم خود را علیه شریک زندگیشان ابراز میدارند و این واقعیتی غیرقابلانکار است.
مردان در جامعه مدرن ارتباط خود را ازدستدادهاند و فشارهای اجتماعی ازجمله رفتارهای خشونتآمیز، رقابتی، مستقل و بدون احساس که بر آنان وارد میشود بهنوعی «سَم» مردانگی است، فشارهایی که در مقابل مردانگی «واقعی» یا «عمیق» قرار میگیرد؛ میتوان گفت صفات سنتی مردانه مانند ارادت به کار، افتخار دربرتری در ورزش و تأمین هزینههای خانواده «سمی» محسوب نمیشوند.
به گفته مایکل فلود، جامعهشناس «اینکه از پسران انتظار داریم که فعال، سخت، جسور و مسلط باشند نمونهای از انتظارات سمی است»، در فرهنگ مردانگی سمی، مردان اجازه گریه کردن ندارند و معمولا احساساتی که سرکوبشده است به شکل خشم اجازه بروز پیدا میکند. در پژوهشهای مختلف مردانگی سمی را به جعبهای باریک تشبیه میکنند که مرد در آن قرار میگیرد، درواقع مردانگی سمی جعبهای تنگ و انعطافناپذیر است که مردان تلاش میکنند به هر قیمتی که شده در آن جای بگیرند، وقتی مرد وارد این جعبه میشود باید احساسات خود را مخفی کند تا به داشتن احساسات زنانه متهم نشود.
اگر مردی نتواند وارد این جعبه شود از سوی بقیهٔ مردان نادیده گرفته خواهد شد و به خاطر رفتارهایش به سخره گرفته میشود، درواقع مردان قربانی مردانگی سمی باید درد و رنج را در سکوت تحمل کنند، به چیزی نیاز نداشته باشند، هرگز چیزی را از دست ندهند، بهغیراز شجاعت ظاهری حس و هیجان دیگری را به نمایش نگذارند، به هیچکس وابسته نباشند و کاری انجام ندهند که بقیه آن را بهعنوان ضعف تلقی کنند.
شاید تصور کنید این ویژگی مردان جامعه سنتی است، اما ناهید برزگر در قامت جامعهشناس میگوید: «باید توجه داشت که بین مردانگی سنتی و مردانگی سمی تفاوت وجود دارد، تلاش برای موفقیت در کار و تأمین نیازهای خانواده، برنده شدن در رقابتهای ورزشی و وفاداری به دوستان همگی جزء معیارهای سنتی مردانگی بهحساب میآیند که سمی نیستند، مهمتر از همه اینکه نیاز به مورداحترام واقع شدن ابدا سمی نیست، همه انسانها میخواهند مورداحترام دیگران قرار بگیرند، اما تلاش افراطی برای وادار کردن دیگران به نشان دادن احترام (با اعمال زور و تهدید) کاملا در داخل مرزهای مردانگی سمی قرار میگیرد.»
این جامعهشناس تأکید میکند: «نفی مردانگی سمی به این معنا نیست که مرد نباید قدرت داشته باشد و خود را مسلط بداند. مردانگی سمی به مجموعه خاصی از صفات و رفتارها گفته میشود که ازنظر فرهنگی مناسب تلقی میشود. در بسیاری از موقعیتها، بیان معتدل این صفات، همراه با دیگر آرمانهای مردانه، کاملا سالم و سودمند است، اما در مردانگی سمی شاهد بروز افراطی آن هستیم. وقتی ما مردان را به سمت مردانگی سمی سوق میدهیم نمیدانیم که عوارض آن بر ما نیز حاکم میشود، اگر به آمار ارائهشده توسط مسئولین نگاه کنیم در زمینه خشونت، آمار پزشکی قانونی و پلیس نشان میدهد غالب افرادی که دست به خشونت میزنند، مرد هستند و در مقابل غالب قربانیان برخی رفتارهای خشن، چون چاقوکشی را نیز مردان تشکیل میدهند.
درواقع این موضوع مختص ایران نیست و در کشورهای دیگر نیز درگیریهای منجر به خشونت، بیشتر توسط مردان صورت میگیرد، بسیاری از متخصصان معتقدند که طبیعی انگاشتن رفتارهای خشن در پسران، آنها را به این سمت سوق میدهد. مردانگی سمی سبب میشود که مردان به دلیل پذیرفته شدن در جمع دوستان و قوی بودن ازنظر زنان اغلب احساسات خود را بروز ندهند چراکه فرهنگ سنتی این موضوع را دامن زده است که پسران برای مورد تأیید قرار گرفتن باید عاری از احساسات و سرشار از خشونت و قدرت باشند.
این جامعهشناس خاطرنشان میکند: «یکی دیگر از دلایلی که مردها نمیخواهند احساسشان را بروز بدهند، ترس است. برای اینکه فکر میکنند این احساس ممکن است برای آنها یک نقطهضعف باشد و از قضاوت شدن ترس دارند. بهعنوانمثال اگر یک مرد در مقابل همسرش اشک بریزد، تصور میکند آن زن او را ضعیف میپندارد و دیگر برایش احترامی قائل نیست.»