عباس عبدی در اعتماد نوشت: روزنامهای که در عمل سخنگوی اصلی طرفداری از وضع موجود است متنی را با عنوان اسراییلیات اصلاحطلبی؟! و در نقد یکی از یادداشتهای روزنامه اعتماد منتشر کرده در پاسخ به این پرسش مفروض است که: «چرا مردم مانند گذشته از مقاومت فلسطین حمایت نمیکنند؟»
در بخشی از این متن آمده: «این پرسش مبتنی بر یک گزاره خبری است و آن عدمحمایت مردم ایران از مقاومت فلسطین است؛ ادعایی که تنها برگرفته از واکنشهایی است که در فضای مجازی ذیل برخی پستها مشاهده میشود... امروز پس از کسب چنین پیروزی بزرگی از سوی جبهه مقاومت، شاهد آنیم که عدهای از رسانهها به جای حمایت، همدردی، طلب کمک برای جبهه مقاومت و حتی تمدید همراهی با آنها، در گوشهای نشستهاند و به تحلیلهای غیرعلمی و غیرمنصفانه بسنده میکنند. آنها به جای اینکه از قدرت رسانهای در جهت به کارگیری حمایتهای خرد و کلان همه جوامع و ملتها استفاده کنند و تمام تمرکزشان را بر تجمیع حمایتها قرار دهند و به نفع ملت مظلوم فلسطین کنشگری کنند، درست برعکس آن، بر طبل ادعاهای پوچ میکوبند و بازوی دشمن را در جابهجایی حقایق قوت میبخشند و با ایجاد شک و تردید، جبهه مقاومت را سست میکنند.»
گر چه مطلب «اعتماد» را دوست دیگر نوشته و من در مقام بحث درباره آن نیستم، ولی تحلیل این پاسخ از جهاتی که در ادامه میآورم اهمیت دارد. ابتدا به بخش صحیح این نوشته اشاره کنم. تردیدی نیست که فضای مجازی اعم از اینستاگرام به ویژه توییتر و تا حدی تلگرام بازتابدهنده فضای عمومی جامعه نیست و حتی میتوان گفت که فاصله آنها قابل توجه و زیاد است. بخشی از مسوولیت این وضع متوجه سیاست فیلترینگ است که مانع از حضور آزادانه شهروندان در این فضا میشود در حالی که ایرانیان خارج از کشور به راحتی به آن دسترسی دارند و هر که علاقهمند به سیاست و جامعه باشد در آن فعال است؛ بنابراین مطلقا نباید این دو فضا را یکسان دانست. ولی آیا از این عدم یکسانی میتوان نتیجه گرفت که حمایتها از فلسطین، چون گذشته است؟ قطعا خیر. این نتیجه را باید از طریق مشاهدات عمومی بیرون از فضای مجازی دید. به تعبیر دیگر اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند. این حقیقت که فضای مجازی مطابق فضای حقیقی نیست، اثبات نمیکند که فضای حقیقی آنگونه است که نویسنده آن یادداشت توصیف میکند. پس برای فهم فضای عمومی باید مستقل نظر داد.
میان دو گزاره اصلی نوشته روزنامه اعتماد و گزاره نویسنده این روزنامه اصولگرا، قطعا گزاره «اعتماد» درباره کاهش حمایت درست است. یکی از علل این کم شدن حمایت تا حدود زیادی تحتتاثیر فیلمهای منتشره و رفتارهای منسوب به حماس در چند روز اول است. هر چند با جنایات اسراییل این نگاه در حال بهبود است. به جز این چه دلیلی مهمتر از اینکه در ایران امکان نظرسنجی مستقل از مردم و انتشار آن را نداریم.
هر ساختاری اگر تعداد حامیان سیاستهای خود را بالا میداند، بهطور طبیعی باید از انجام و انتشار این نوع نظرسنجیها استقبال کند. آنهم در این شرایط که اقدامات اسراییل در غزه میرود که رکورد جنایات قبلی صهیونیستها را بشکند. ما از نسلی هستیم که کمابیش مسابقه تیمهای ملی ایران و اسراییل ۱۳۴۷ را تا حدی به یاد داریم، جنگ رمضان ۱۳۵۲ را به خوبی به یاد داریم و واکنشهای جامعه ایران را در آن مقاطع تجربه کرده و دیدهایم. امروز را هم میبینیم. هر کس به اندازه روابطش با جامعه، نزدیکان، مردم کوچه و خیابان و... درکی از این احساس و واکنش مردم دارد که مطلقا قابل مقایسه با گذشته نیست. چرا؟ به نظر من نه به علت اینکه نسبت به ظلم و جنایت بیتفاوت شدهاند. بلکه به این علت که درک آنان از این مساله و تاثیرش بر سرنوشت ایران تغییر کرده است و مواضع رسمی حکومت نقش مهمی در این تغییر درک داشته است.
نکته دیگر نویسنده محترم این است که او اعتقاد دارد که نگاه و تحلیل نویسنده اعتماد، مقاومت را ضعیف میکند. به نظرم اتفاقا برعکس است. نگاههای هیجانی، تبلیغی، احساسی غیرمنطبق بر واقعیت، حتی اگر موجب تقویت مقاومت شود، بسیار کمعمق و گذرا خواهد بود و اگر مقاومت مبتنی بر واقعیت و چگونگی بسیج نیرو برای حمایت از آن نباشد، دیر یا زود به صخره سخت واقعیت خورده و اثر عکس میگذارد. این نگاه فانتزی بیش از آنکه دنبال حمایت از مقاومت باشد، در پی نمایش خود است.
دلیل دیگر این رویگردانی نواصولگرایان از واقعیت آشکار و مسلم این است که گمان میکنند هر گونه عقبنشینی از این گزاره بنای ذهنی و سیاسی آنان را فرو میریزد؛ لذا همچنان میگویند که جامعه کاملا مذهبی با همان معیارهای گذشته است و اغلب طرفدار وضع موجود و مدافع ارزشهای رسمی هستند. میدانند که اینها نادرست است، ولی کی تق این تصورات در خواهد آمد؟ خدا میداند.