جوانی که متهم است مردی را که خواهرش را اغفال کرده به قتل رسانده است در دادگاه گفت، دو بار سعی کرد این فرد را به پلیس تحویل دهد، اما با او همکاری نشد.
به گزارش اعتمادآنلاین، یک سال قبل اورژانس جسم بیجان مردی به نام ایوب را به بیمارستان منتقل کرد. پزشکان سعی کردند ایوب را احیا کنند، اما موفق نشدند. در همین حال پلیس دو جوانی را که همراه او بودند بازداشت کردند. دو مظنون به نامهای رامین و آرمان به درگیری با ایوب اعتراف کردند، اما گفتند قصد قتل نداشتند و حتی خودشان با اورژانس تماس گرفتند.
رامین به ماموران گفت: چند ماه قبل از حادثه خواهرم رکسانا که ۱۶ ساله است با ایوب رابطه برقرار کرد. من و مادرم چندین بار به ایوب گفتیم دست از سر رکسانا بردارد. آنها وقتی با هم آشنا شدند که ما به باغ اجدادیمان در شهرستان رفته بودیم. بعد که به تهران برگشتیم ارتباط آنها ادامه پیدا کرد. ایوب به ما گفته بود اهل غرب کشور است؛ اما هیچوقت حاضر نشد خانوادهاش را معرفی کند. آخرین بار من به ایوب گفتم اگر رکسانا را دوست داری با خانوادهات به خواستگاری بیا، خواهر من وسیله سرگرمی تو نیست. بعد از آن یک شب متوجه شدیم رکسانا نیست. چند روز بعد رکسانا تماس گرفت و گفت دنبال او نگردیم. متوجه شدیم ایوب او را اغفال کرده است. با پلیس تماس گرفتیم و تشکیل پرونده دادیم. حتی حکم جلب هم گرفتیم. یک ماه از ماجرا گذشته بود و من همه شهرهایی را که فکر میکردم ایوب و رکسانا رفته باشند گشتم، اما ردی پیدا نکردم. یک ماه بعد ایوب با مادرم تماس گرفت و گفت رکسانا را به ترمینال جنوب آورده و خودتان بیایید و دخترتان را ببرید.
متهم در ادامه گفت: مادرم موضوع را به من گفت و من هم پسرداییام آرمان را خبر کردم و با هم به آنجا رفتیم. هرچه گشتم خواهرم نبود. فکر کردم شاید ایوب دروغ گفته است. داشتم از ترمینال خارج میشدم که صدای درگیری شنیدم و دیدم ایوب با چند نفر درگیر شده و کمی آنطرفتر هم خواهرم نشسته و گریه میکند. جلو رفتم خواهرم گفت ایوب همه طلاهایش را گرفته و او را کتک زده و میخواسته فرار کند که مردم او را گرفتهاند. من جلو رفتم و ایوب را گرفتم. حکم جلب داشتم. او را به کمک آرمان به سمت پلیس ترمینال بردم. مامور پلیس قبول نکرد ایوب را دستگیر کند و گفت این موضوع به ما ربطی ندارد، بروید به جایی که حکم جلب صادر کردهاند. ما دستهای ایوب را با کش موتور بستیم و سوار ماشین شدیم.
به کلانتری رفتیم؛ اما مامور آن کلانتری هم حاضر نشد ایوب را تحویل بگیرد و گفت به ما ربطی ندارد و حوزه کاری ما نیست. شوهر دخترداییام پلیس است، او در منطقه پاکدشت مشغول به خدمت است. آرمان با او تماس گرفت. او گفت متهم را بیاورید من بازداشت میکنم. وقتی به سمت پاکدشت میرفتیم در ترافیک گیر کردیم، یکدفعه ایوب که توانسته بود بعد از این همه ساعت کش موتور را شل کند دستش را رها کرد و خواست از ماشین فرار کند. با او درگیر شدم. سعی کردم او را نگه دارم و در این کشاکش چند باری هم کش موتور دور گردنش افتاد، اما بعد موفق شد فرار کند. ایوب از ماشین پیاده شد و به سمت کنار جاده دوید. در راه یکدفعه روی زمین افتاد و بیهوش شد. من بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم. خیلی طول کشید تا اورژانس بیاید و وقتی آمد هم گفت امیدی نیست، اما او را به بیمارستان میبریم؛ بعد هم که فوت کرد.
آرمان دیگر متهم پرونده که زمان حادثه راننده بود، این گفتهها را تایید کرد.
به این ترتیب پرونده به پزشکی قانونی ارسال شد. در پزشکی قانونی مشخص شد علت مرگ خفگی بوده است.
در ادامه تحقیقات وقتی ماموران به دنبال خانواده ایوب بودند، متوجه شدند او اصلاً ایرانی نیست و به رکسانا و خانوادهاش دروغ گفته است. تحقیقات نشان داد این مرد افغانتبار است و در ایران زندگی میکرده. با شناسایی اولیای دم در افغانستان، آنها وکیلی برای پیگیری پرونده استخدام و درخواست قصاص کردند. با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست پرونده به شعبه ۵ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی وکیل اولیای دم درخواست قصاص کردند.
سپس متهمان در جایگاه قرار گرفتند و آنچه را در دادسرا گفته بوند تکرار کردند.
سپس وکیل متهم اصلی در جایگاه حاضر شد و گفت: موکل من قصدی برای قتل نداشت. او قصد داشت مقتول را تحویل پلیس دهد و دو بار تلاش کرد. اگر ماموران ایوب را تحویل میگرفتند اصلاً چنین اتفاقی رخ نمیداد. این جوان خودش با اورژانس تماس گرفت. مرگ ایوب یک اتفاق بود.
با پایان جلسه دادگاه قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.