خیلی از فیلمهای ترسناکی که داستان مربوط به احضار ارواح و جنگیری و از این جور چیزها دارند، معمولا قالبی کلیشهای پیدا میکنند: چند نوجوان برای تفریح دور هم جمع میشوند، یک تختۀ احضار جلویشان میگذارند و بعد کم کم تفریحشان به کابوسی وحشتناک تبدیل میشود.
به گزارش فرادید؛ اما فیلم «بروکلین ۴۵» به جای نوجوانها تعدادی کهنهسرباز بازنشسته را مینشاند و بدون استفاده از تختۀ احضار، خیلی زود ما را به ملاقات ارواح میبرد! اما ارواح این فیلم هم جنسی متفاوت و عمیقتر از فیلمهای ترسناک کلیشهای دارند.
داستان «بروکلین ۴۵» در سال ۱۹۴۷ در شهر نیویورک اتفاق میافتد. چند دوست قدیمی که همگی افسران بازنشستۀ ارتش هستند و در جنگ جهانی خدمت کردهاند، با هم به خانۀ کلنل هاک میروند تا به او که به خاطر خودکشی همسرش غمگین است تسلی خاطر بدهند.
در اواسط مهمانی هاک از دوستانش میخواهد به او کمک کنند که یک مراسم احضار ترتیب دهند تا او بتواند با روح همسرش ارتباط برقرار کند. دوستان هاک با اکراه این پیشنهاد را میپذیرند. این مراسم خیلی زودتر از آنکه انتظار داشته باشیم جواب میدهد و صداها و اشباح عجیب و غریب این جمع را احاطه میکنند.
مهمترین جنبۀ فیلم «بروکلین ۴۵» که آن را به اثری نسبتا متفاوت تبدیل میکند این است که ترس اصلی را نه در حضور ارواح بلکه در شبح فراگیر جنگ و نفرت میان انسانها قرار میدهد؛ شبحی که انگار حتی با پایان جنگ هم دست از سر آدمها برنمیدارد.
اتفاقات غافلگیرکنندهای در روند داستان فیلم وجود دارد که بیننده را سرحال و هیجانزده نگه میدارند. «بروکلین ۴۵» هیچ ابایی از قتل عام شخصیتهایش ندارد و در عین حال هیچ ابایی ندارد از اینکه کاری کند جسدهایی با مغزهای سوراخ شده از جایشان بلند شوند و حرف بزنند!
از یک جایی به بعد فیلم شبیه ترکیبی از یک قصۀ ترسناک، یک فیلم ضد جنگ و یک فیلم کارآگاهی میشود. فضا به سمتی میرود که همه نسبت به یکدیگر موضع منفی پیدا میکنند و این نگاه منفی قرار نیست فقط در حد «نگاه» باقی بماند.
با اینکه «بروکلین ۴۵» تقریبا تمام مدت در یک اتاق بسته اتفاق میافتد، اما غافلگیریها، دیالوگها، راز و رمزها و فضای ماخولیایی آن، انرژی و جاذبهای به آن میدهند که میتواند مخاطب را تا پایان به دنبال خودش بکشد.