مهناز میرجهانگیری از تهیه کنندگان قدیمی تلویزیون با مرور خاطراتش از دهههای ۶۰ و ۷۰ تلویزیون، یکی از بهترین کارهایش را برنامه «سلامتی چه خوبه» به کارگردانی ایرج طهماسب میداند. او میگوید: خوشا به آن روزها یادش بهخیر. تهیه کنندگی زمین تا آسمان با الان فرق داشت. آن زمان تهیهکنندهها همهکاره بودند، اما الان.
به گزارش ایسنا، این برنامهساز همچنین از سریال قدیمی «تلویزیون کابلی» که با اجرا و بازی «رضا شفیعی جم» سال ۷۱ از شبکه یک سیما در ایام دهه فجر پخش میشد، یاد میکند و آن را از پربینندهترین برنامههای دهه ۷۰ میداند.
مهناز میرجهانگیری تهیهکنندگی برنامههای نوستالژیک و ماندگاری همچون «هوشیار و بیدار» و «سلامتی چه خوبه» و سریالهایی نظیر «باز مدرسم دیر شد»، «تلویزیون کابلی»، «هزاران برگ و هزار رنگ» و «گمشده» را در کارنامه کاری اش ثبت کرده است. او در گفتوگویی با ایسنا از خاطرات آن دوران و ساخت برنامههایی که پس از سالها ماندگار شدند صحبت کرد.
ایسنا در راستای مرور سریالها و برنامههای ماندگار دههی فجر چهار دهه تلویزیون پس از خاطرهبازی با «یک مشت پر عقاب»، «تا صبح»، «چاق و لاغر» و سریال تاریخی «پایان نمایش» به سراغی سریال قدیمی «تلویزیون کابلی» گرفت و پای صحبتهای تهیه کننده این مجموعه تلویزیونی دهه ۷۰ نشست. آنچه در ادامه میخوانید شرح این گفتگو است.
وقتی به بهانه سریال «تلویزیون کابلی» که در ایام جشنهای دهه فجر در سال ۷۱ برای تلویزیون تدارک دیده شده بود، سراغی از این تهیهکننده باسابقه میگیریم با مهربانی استقبال میکند و برایمان از آن دوران میگوید.
میرجهانگیری صحبتهایش را اینگونه آغاز میکند: یادش بخیر، تلویزیون کابلی سال ۷۱ برای شبکه یک به کارگردانی علی عمرانی و مهران آزاده ساخته شد و بعدها آقای بیژن صمصامی به گروه کارگردانان اضافه شد. کار عظیم و طولانی بود که با تیم آقای عمرانی کار کردیم. ایشان همیشه سراغ بچههای باذوق میرفت. خدا را شکر همه آنها اکنون جزو بازیگران موفق سینما و تلویزیون شده اند. حمید لولایی، رضا شفیعی جم، پارسا پیروزفر و خیلیهای دیگر که همه از خوبها بودند. «تلویزیون کابلی» با پیشنهاد و طراحی من و آقای عمرانی انجام گرفت و خدا را شکر برنامه موفقی شد. تا جایی که یادم هست و ذهنم یاری میکند، شروع طرحمان این بود که ما میخواستیم برای دهه فجر کاری انجام بدهیم، ولی دوست داشتیم این بار بچهها خواسته هایشان را از بزرگترها و پدر و مادرها مطرح کنند؛ چون همیشه اینگونه باب بود که بچهها شنونده باشند و از بزرگترها پند و اندرز بگیرند، اما این بار خواستیم ببینیم بچهها چه میگویند.
او یادآور میشود: آن زمان تازه انقلاب شده بود و دوران شادی برای همه بود. با هم صحبت کردیم تا اینکه رسیدیم به ماهواره و رسانههای مجازی که البته هنوز به ایران نیامده بود و فکر کردیم این بار یک شبکه راه بیندازیم که بچهها همه کاره آن هستند. از کارگردان گرفته تا منشی صحنه، عکاس و بازیگران و در نهایت «تلویزیون کابلی» ساخته شد. یادش بهخیر، اتحاد اولیه بچهها خیلی برایم جالب بود و با تمام کودکی شان توانستند برنامه را ماندگار کنند. راستش خیلی یادم نیست که در هر قسمت به چه مطالبی میپرداختیم، اما یادم هست آن زمان جزو پربینندهترین برنامههای تلویزیون بود.
تهیه کننده «تلویزیون کابلی» میگوید: نمیخواهم از برنامه خودم تعریف کنم، اما آن سالها تلویزیون تنها وسیله سرگرم کننده بود و ما هنگام پخش «تلویزیون کابلی» بازخوردهایی که از مردم میگرفتیم، متوجه شدیم که بیشتر بزرگترها برنامههای کودک را به همراه فرزندانشان تماشا میکنند. متاسفانه آن زمان هم مثل الان بچهها همه برنامههای تلویزیون را تماشا میکردند و تا دیر وقت بیدار میماندند و پدر و مادرها هم اغلب مخالفتی نمیکردند. اول قرار بود تلویزیون کابلی جمعهها به روی آنتن برود، ولی بعد به دهه فجر رسیدیم.
میرجهانگیری با اشاره به برنامههای دیگرش، چون سلامتی چه خوبه و باز مدرسم دیر شد اظهار میکند: قبل از «تلویزیون کابلی»، «باز مدرسم دیر شد» را داشتم یا برنامه دیگری با عنوان «سلامتی چه خوبه» که واقعا از لحاظ مخاطب و تاثیری که بر جامعه گذاشته بود فوق العاده بود و بزرگترها بیننده این برنامه بودند که خیلی جالب بود. «تلویزیون کابلی» هم مخاطب زیادی داشت بازیگران و تیم هم قوی بودند.
او میگوید: هنوز هم وقتی سریال «باز مدرسم دیر شد» را از تلویزیون میبینم وقتی یاد بخشهای تکنیکی اش میافتم تنم میلرزد. واقعاً کار گروهی خیلی خوب است. آن زمان مدیران خیلی کمک میکردند. من هم خیلی کارم را دوست داشتم و الان هم اگر امکانش بود دوست داشتم همچنان در زمینه تولید، به خصوص برنامههای کودک فعالیت داشته باشم. یادم هست وقتی برنامه «هوشیار و بیدار» پخش میشد، تمام اداره پست را بر هم ریخته بود. آنقدر ما نامه دریافت میکردیم که حد و حساب نداشت.
این تهیه کننده سپس درباره اینکه تا چه سالی در تلویزیون فعالیت داشت و چرا دیگر کار نمیکند؟ خاطرنشان میکند: وضعیت اشتغال و بازنشستگی تلویزیون ۲۵ سال است و، چون من از سال ۵۳ بلافاصله پس از پایان دانشگاه در کنکور تلویزیون قبول شدم و مشغول کار شدم، سال ۸۲ بازنشسته شدم و ۲۵ سالم پر شد، اما بعدش در آن مقطع اجازه دادند تهیهکنندگانی که بازنشسته شده اند با اجازه مدیران گروه همچنان در برخی گروهها همکاری داشته باشند. ۱۰ سال بعد از بازنشستگی همچنان فعال بودم و به گروه فیلم و سریال رفتم و دو سریال هم کار کردم، ولی بعد از آن دوباره ممنوعیتی در تلویزیون برای اشتغال امثال ما ایجاد شد و از طرفی هم شاید خیلی قدر ما را نمیدانستند؛ در حالی که در تمام دنیا تهیهکنندگان افراد مسن و باتجربه هستند که از تجربیاتشان استفاده میکنند.
او در واکنش به این جمله که اکنون نگاهتان به تهیه کنندگی چیست؟ چنین بیان میکند: راستش خیلی دوست ندارم در این شرایط کار کنم، چون شرایط خیلی از لحاظ ساخت برنامهها تغییر کرده است و دیگر فرم سابقی که به ما آموزش داده بودند نیست. آن زمان یادم هست برای تهیهکنندگی آگهی استخدام در روزنامهها میدادند و من تازه درسم تمام شده بود هیچ کس نمیدانست تهیه کنندگی یعنی چه. خلاصه مصاحبههایی داشتیم که در همان جلسات یکی از مدیران تلویزیون به ما گفت تهیه کنندگی رادیو و تلویزیون یعنی خدایی برنامه؛ یعنی کسی که کل برنامه زیر دست اوست. آن زمان برای ما سفر دور ایران میگذاشتند و مسئولیت و اختیاری که آن زمانها به تهیه کنندهها میدادند، خیلی جالب بود.
تهیه کننده سریال «باز مدرسم دیر شد» ادامه میدهد: متاسفانه بعدها به مسائل مالی ختم شد. من خودم چند شاگرد داشتم که خداراشکر الان برای خودشان از تهیه کنندگان مطرح و خوب شده اند و چند مرحله مربی شان بودم، اولین سوالشان از من این بود که شما برنامههایی که تولید میکنید چقدر گیرتان میآید؟ که این برای من خیلی بد بود. با خود میگفتم مگر بازار خرید و فروش است! ما یک حقوق داشتیم و علاقه بود که ما را به کار میکشاند. من خیلی شغلم را دوست داشتم و الان هم در حدی که در کنار یکی دو تهیه کننده کاری انجام بدهم میتوانم، اما خودم به تنهایی به عنوان تهیه کننده خیر.
میرجهانگیری سپس بار دیگر به خاطراتش از سریال «باز مدرسم دیر شد» برمی گردد و یادآور میشود: یک خاطره از سال ۶۲ دارم. تهیهکنندگی «باز مدرسم دیر شد» را داشتم که باید برای اول فروردین کار را به آنتن میرساندیم. دخترم را هشت ماهه باردار بودم. با ماشینهای بزرگی که تلویزیون به آنها واحد سیار میگویند، به سمت دربند برای ضبط قسمتهایی از سریال رفته بودیم. شب کارمان تمام شد و باید ماشین را تحویل صداوسیما میدادیم، چون تعهد داشتم. شبانه با آن شرایطی که داشتم از ماشین بلند بالا رفتم و در کنار راننده نشستم تا او را هدایت کنم که از خیابان دربندی که یک طرفه است، با کمک پلیس بتوانیم ماشین را به سمت جامجم هدایت کنیم. وقتی ماشین را تحویل دادیم، ساعت ۱۲ نیمه شب بود که با حالتی خیلی بد به منزل رسیدم و همین اتفاق باعث شد زایمان زودهنگام داشته باشم. این خاطره در لحظات سختی اتفاق افتاد، اما همیشه به شیرینی از آن یاد میکنم.
او در بخشی دیگر از این گفتگو در پاسخ به اینکه کدام کارش را بهترین میداند؟ میگوید: نمیتوانم بهترین را بگویم. هر کدام از کارها خوبیهای خودش را داشت، یکسری اذیتهایی هم داشتند. همین سریال «تلویزیون کابلی» یکی از تولیدات سختم بود. آن زمان درگیریهایی داشتیم و خیلی هماهنگ نبودیم، بودجه تمام شده بود، خلاصه خیلی مشکلات بود، اما خداراشکر نتایج خوب و رضایت بخشی از کار گرفتیم، ولی میان تمام برنامه ها، «سلامتی چه خوبه» که با تیم آقای ایرج طهماسب ساختیم و حالت جُنگ داشت را خیلی دوست داشتم و دارم؛ به این دلیل که نتیجه اش خیلی خوب بود. این برنامه در مورد واکسیناسیون و شیر مادر بود و به خانوادهها آموزش میدادیم. یادم هست یک مدیر شبکه به نام آقای فریدزاده داشتیم که خیلی هم سخت گیر بود. یک روز مرا در صداوسیما دید و گفت خانم جهانگیری، نمیدانم باید دعایت کنم یا نفرین! که من با خنده گفتم چرا؟ گفت از وقتی برنامه شما شروع شده همسرم مدام میگوید دو بچه خردسالمان را ببریم واکسن بزنیم، خطرناک است و مرا مجبور کرده که مرخصی بگیرم و بچهها را واکسن بزنیم.
این برنامه ساز ادامه میدهد: آنجا بود که فهمیدم این برنامه پدر و مادرها را خیلی تکان داد. حتی شنیدیم در روستاها و شهرستانها به قدری از برنامه استقبال شده بود که واکسن کم آمد و ناچارا مقطعی برنامه تعطیل شد تا واکسنها آماده شد و بعد خوشبختانه تمام بچهها واکسنهای سه گانه شان را تزریق کردند؛ چون آن زمان خیلیها فلج اطفال را جدی نمیگرفتند به همین خاطر این برنامه برایم شیرین است و خوشحال شدم که موثر بود. به غیر از اینکه برنامه طنزی بود و اکبر عبدی چهها که نمیکرد. او در برنامه تیپهای مختلف پدر و مادرها را ارائه میکرد. کار در کنارش آموزنده بود و خیلی به من چسبید.
میرجهانگیری سپس درباره اینکه آیا بعد از آن سالها باز هم با اکبر عبدی همکاری داشت؟ چنین میگوید: آقای عبدی با اینکه خودش معتقد بود هرچه از هنر دارد از طریق من و معرفش بوده، اما کمی نسبت به تلویزیون کملطف شد. کارگردانهای سینما دوره اش کردند. آن زمان ایشان معروفیتی پیدا کرد و واقعاً هم جوان باذوق و بااستعدادی بود. وقتی با ما کار میکرد ۱۸ سالش بود و خیلی سواد کلاسیک نداشت و خودش هم همیشه میگفت و اذعان داشت که دورهای ندیده، اما فوق العاده بااستعداد بود و در لحظه حس میگرفت. حیف که اکبر عبدی را از دست تلویزیون قاپیدند. خیلی از هنرمندان کارشان را از تلویزیون شروع کردند و به سینما رفتند. طبیعتا سینما جاذبههای دیگری دارد که وقتی بازیگری جذبش میشود کارگردانهای سینما از حضور در تلویزیون منعشان میکنند و حتی میگویند اگر به سمت تلویزیون بروید دیگر به شما فیلم نمیدهیم؛ بنابراین آنها هم سینما را انتخاب میکنند.
وی با گله مندی از اکبر عبدی اظهار میکند: ما خیلی با هم صمیمی بودیم. حتی در پروژه «بازم مدرسم دیر شد» یادم هست که قصد ازدواج داشت و من به عنوان خواهر بزرگتر نصیحتش کردم، گفتم اکبر جان شما ۱۸ سالت است، اما او عاشق شده بود و من حتی در خواستگاری اش هم شرکت کردم، ولی وقتی به مراسم خواستگاری رفتم، به پدر عروس خانم گفتم آقای عبدی استخدام رسمی تلویزیون نیست، فکر نکنید ایشان استخدام است (با خنده)، چون فکر میکنم «باز مدرسم دیر شد» اولین کارش بود و مجانی برایمان کار کرد. گلهمندی ام از ایشان این است که بعد از سه، چهار برنامهای که با هم داشتیم، دقیقا یادم نیست سال هفتاد و چند، نزدیک عید نوروز بود که میخواستیم برنامهای با آقای زندهیاد حسین محب اهری بسازیم و از آقای اکبر عبدی به عنوان مهمان دعوت کردیم که بیاید و از خاطرات برنامههایش بگوید. درواقع یک شوخی بامزه بود. متاسفانه ایشان حرف بدی به ما زد و گفت نمیآیم. گفت از تلویزیون بدم میآید و... همان زمانی بود که وارد سینما شده بود و بعدها خیلی از او گله کردم که رفتارش درست نبود.
این تهیهکننده قدیمی ادامه میدهد: تیپ اکبر عوض شد. او بچه بدی نبود، همیشه با شوخی و خنده همراه بود، اما کمی ذهنش برای آن مسائل خام بود. او همه جا مطرح شد و کمی خودش را گم کرد، ولی در عین حال خیلی هم موفق بود. مرحوم علی حاتمی چه بازیهای قشنگی از اکبر عبدی گرفت که ماندگار شد. همیشه به او توصیه میکردم که از یک کارگردان خوب که خودش قبول دارد خواهش کند تا برایش کلاس بگذارد و دوره کلاسیکش را پیش ببرد، اما او همیشه با تمسخر به من میگفت، مدرک بگیرم قاب کنم بزنم به دیوار؟! خیلی اهل این قضایا نبود، ولی از استعدادش حسابی بهره برد.
میرجهانگیری سپس از رضا شفیعی جم به عنوان هنرمندی که همیشه قدردان تلویزیون بوده نام میبرد و میگوید: ۱۰ سال پیش که من نبودم، از دوستان شنیدم با آقای شفیعی جم همکاری داشتند و برایم تعریف کردند که خیلی از تلویزیون ممنون و متشکر است و حس نوستالژیک و تعهدش به کار به قدری بالاست که مدام میگوید هرچه دارم از تلویزیون است. خدا هم برایش خواست و موفق شد. ایشان آدم محترمی بود و قدر موقعیت هایش را خوب فهمید.
این برنامهساز قدیمی در پایان صحبتهایش درباره دیدگاهش به وضعیت فعلی تلویزیون چنین اظهار میکند: متاسفانه تلویزیون مخاطب سابق را ندارد به خصوص بچهها از جانب تلویزیون رها شدهاند و این حیف است، چون میتوانست جایگزین خوبی برای تعلیم و تربیت و راه درست نشان دادن به بچهها باشد. وقتی جاذبه هایش گرفته شود حتی اگر بهترین حرفها در آن زده شود مخاطب نخواهد داشت. متأسفانه تلویزیون جایگاهش را از دست داد و توجهی هم نسبت به این مقوله ندارد. این خیلی حیف است.ای کاش بشود به آن دوران برگردد. من امیدوارم که درست شود و میشود بالاخره، به امید خدا.