موضوع استعفای امام جمعه و تعطیلی نماز جمعه و همچنین ماجرای درگیری در زندان اشنویه از دیگر سوالاتم از فرماندار بود که آقای ترابی گفت: اطلاع دقیقی از دلایل استعفای امام جمعه ندارم اما تا جایی که میدانم علت این استعفا کهولت سن عنوان شده است؛
خبرگزاری ایسنا نوشت: روز گذشته اعتصابات کسبه شهرستان اشنویه استان آذربایجان غربی وارد هشتمین روز خود شد؛ هشت روزی که علت سه روز آن برای مسئولان این شهرستان مشخص بود اما درباره تداومش تا پنج روز بعد هیچ دلیلی متصور نبودند جز ترس از به آتش کشیدن محل کسبشان از سوی برخی افراد و رودربایستی با یکدیگر؛ با این حال با برگزاری جلسهای در روز هشتم اعتصابات، کسبه اشنویه با یکدیگر و همچنین مسئولان شهر قرار گذاشتند تا به اعتصاب خود پایان دهند.
از شب قبل برای ساعت ۸ صبح روز سهشنبه یکم آذر ماه قرار گذاشتیم اما راننده بد قولی کرد و ساعت از ۹ و نیم گذشته بود که سر و کلهاش پیدا شد؛ به سمت «اشنویه» راه افتادیم اما گویا رانندهی بد قول همهی کارهای انجام ندادهاش را گذاشته بود تا با هم انجام دهیم. ابتدا جلوی تاکسیرانی ارومیه پژوی زرد رنگش را نگه داشت تا برود و برای خروج تاکسیاش از شهر مجوز بگیرد؛ گفت دو سه دقیقهای میآیم، ولی حدود ۱۰ دقیقه طول کشید و وقتی آمد با گفتن «سیستم قطع شده بود» سعی کرد تا تاخیرش را توجیه کند. راه افتادیم؛ به گمان من به سمت مقصدمان، اما آقای راننده با یک راهنمای به راست مجدداً شگفت زدهام کرد و گفت که با اجازهی شما کپسول CNG رو پر کنم و بریم؛ چارهای نبود جز همراهی. خداروشکر آقای راننده وقتی صف پمپ گاز را دید، پشیمان شد و گفت "عیبی یوخ"، بذار یه روز هم بنزین بسوزونیم؛ پژوی ۷-۸ سال کار کردهاش با این جملهی آقای راننده با خوشحالی به سمت جاده رفت، اما چند دقیقه نگذشته بود که رانندهی محترم بالاخره یک پمپ گاز خلوت پیدا کرد و کار نیمهتمامش را به پایان رساند.
ساعت از ۱۱ گذشته بود که با عبور از مقابل راهبند پاسگاه پلیس وارد شهر اشنویه شدیم؛ شهری کردنشین در فاصلهی ۷۰ کیلومتری غرب مرکز استان آذربایجان غربی (ارومیه) و در همسایگی با کشورهای ترکیه و عراق که به «پایتخت گیلاس» معروف است. وارد شهر که شدیم در اولین میدان شهر تندیسی از سیامند رحمان قهرمان فقید وزنهبرداری ایران و قویترین ورزشکار معلول جهان با مدالی بر گردن و دستی که به نشانهای افتخار مدال را نگه داشته بود، توجه را به خود جلب میکرد.
گرچه با راننده برای پیاده شدن در ورودی شهر توافق کرده بودم، اما به جبران بد قولی که اول صبح داشت از او خواستم تا گشتی در شهر بزنیم؛ تابلوی «مرکز شهر» را راهنمای خود قرار دادیم و از میدان وارد بلوار معلم شدیم و پس از اتمام این خیابان به خیابان امام که به نوعی مرکز شهر و محل کسب و کار بازاریان و کسبه محسوب میشود وارد شدیم؛ راننده با تعجب گفت که «همه مغازهها تعطیل هستند!» سرم را از گوشی و مرور اخباری که طی دو ماه قبل درباره اشنویه در فضای مجازی منتشر شده بود، درآوردم و به دنبال نگاه راننده، پیادهرو های دو طرف خیابان را نگاه کردم؛ تا حدودی حق با آقای راننده بود؛ اکثریت مغازههای خیابان امام بجز تعدادی قصابی و یک داروخانه و چند سوپرمارکت و تعدادی از اصناف دیگر که رقمشان از عدد انگشتان یک دست تجاوز نمیکرد، الباقی کرکرههایشان پائین بود؛ البته بساط دست فروشهای ساعت و سیگار و سبزی به راه بود و چند وانتی میوه فروش هم در حال وزن کردن میوههای فروخته شده و شمردن پولهایشان بودند. راننده انتهای خیابان امام و ابتدای خروجی جنوبی شهر توقف کرد و با گفتن «خوشآمدید» در پژوی تقریباً فرسوده خود را نشانم داد.
از تاکسی که پیاده شدم سبدی از گیلاس در میدان مقابلم خودنمایی میکرد؛ از میدانی که نامش «گیلاس» بود، به سمت همان مسیری که با تاکسی آمده بودم راهی شدم. در این فکر بودم که برای اطلاع از وضعیت شهر چه سوالاتی از اولین نفری که دیدم بپرسم اما تا حدود ۳۰۰ متر مقابلم هیچ مغازهای که کرکرهاش بالا باشد نیافتم؛ در خیابان هم خبری از رفت و آمد فردی نبود؛ چند دقیقه بعد فردی را دیدم و از او سراغ فروشگاهی را برای خرید کابل شارژر برای موبایل زهوار در رفتهام، گرفتم اما او لبخند شاید تلخی زد و گفت که «فکر نکنم جایی باز باشه، از چهارشنبه گذشته همه در اعتصاب هستند».
مسیرم را ادامه دادم؛ در مسیر با دقت بیشتری به کرکره مغازهها نگاه کردم؛ برخی تا نیمه پائین بودند و برخی دیگر کسبه داخل مغازه نشسته بودند و کرکرهها را کاملا پائین آورده بودند. با کولهای بر دوش در حال پیاده روی در شهر بودم که نشانههایی از سوختگی روی دیواری در پیادهرو توجهم را جلب کرد؛ آن سمت خیابان هم همین نشانهها وجود داشت؛ گویا این سیاهیها یادگاری و آثار آتشی است که در روزهای نخست آغاز اعتراضات در اواخر شهریور ماه شعب بانک سپه در آن طرف خیابان و بانک رفاه و یک مغازهی کناریاش را که گویا پیش از سوختن، تشک و بالشت میفروخته، در این سمت خیابان شعلهور کرده بود. از جوانی هم سن و سال خودم که در حال آمدن به سمتم بود سراغ مغازهی تعمیرات گوشی موبایل را گرفتم که او هم گفت یک هفته است که همه در اعتصاب هستند و فکر نکنم به نتیجهای برسی و از من دعوت کرد اگر ضرورت دارد برای شارژ موبایلم تا منزلش او را همراهی کنم؛ از محبت او تشکر کردم و راهم را ادامه دادم.
۴-۵ نفری را دیدم که سر چهارراهی ایستاده و مشغول صحبت بودند؛ به آنها نزدیک شدم و بعد از سلام و احوالپرسی درباره وضعیت این روزهای شهر پرسیدم، آنها دلیل کنجکاویام را پرسیدند در پاسخ گفتم که خبرنگار هستم و برای تهیه گزارشی از وضعیت شهر به اینجا آمدهام تا روایت مردم و کسبه را بدانم؛ یکیشان پرسید که داخلی هستی با خارجی؟ گفتم داخلی؛ همگی سکوت کردند و از جواب دادن به سوالم امنتاع کردند و یکی از آنها گفت «اینجا هیچ کس با تو صحبت نمیکند!»؛ این اتفاق یک بار دیگر با گروهی سه نفره تکرار شد، اما اینها دیگر از داخلی یا خارجی بودن رسانه من نپرسیدند و همان ابتدای کار دَکم کردند.
در ادامه مسیر شانسم را برای گفتوگو با فردی که در مقابل مغازهای ایستاده بود امتحان کردم و همان ابتدا و بعد از سلام و احوالپرسی کارت خبرنگاریام را نشانش دادم و گفتم که «وقت داری تا درباره وضعیت شهر چند سوال بپرسم؟» لبخندی شاید از سر ناچاری بر صورتش نشست و من را به داخل مغازهی خود دعوت کرد؛ خودش را شهرام معرفی کرد و خواست که اگر گزارشم منتشر شدنی بود، در آن نگویم که در چه صنفی فعالیت میکند؛ با استکان چای تازهای به سمتم آمد و پیش از آنکه حرفی بزنم، داستانی درباره بی مهری به یک فرزند خانواده در مقابل محبت به دیگر فرزندان آن خانواده برایم تعریف کرد و گفت که «مردم ایجا گلهمندند؛ از برخوردی که با ما میشود همه گله داریم؛ احساس میکنیم که بین ما کردها فرق قائل میشوند و این احساس خوبی نیست.» از او درباره علت این احساس پرسیدم؛ او گفت «در زبان فارسی ضربالمثلی هست که اولش را نمیدانم اما آخرش این است که چه حاجت به بیان است»؛ حرفش را تکمیل کردم و گفتم «آن چیز که عیان است، چه حاجت به بیان است». شهرام ادامه داد: شرایط ما همین است؛ اگر فرصتی پیش بیاید این را حتی به دولت و رهبری هم میگویم؛ من بیش از ۴۰ سال است که خودم را زیر پرچم کشورم میدانم و همراه نظام هستم اما گویی دولت ما را رها کردهاست.
از شهرام پرسیدم آیا طی روزهای گذشته اشنویه شاهد درگیری بودهاست؟ جواب داد نه؛ اینجا همان روزهای اول مهر چند روزی شلوغ شد، اما دیگر درگیری وجود ندارد؛ همه آرام هستند، اما یک هفتهای میشود که کسبه اعتصاب کردند. علت اعتصاب را جویا شدم، پاسخش همان ضربالمثل قبل بود. پرسیدم مسئولان شهرستان مثل فرماندار، نماینده مجلس و امام جمعه شهر در این مدت گفتوگویی با کسبه داشتهاند؟ شهرام گفت: امام جمعه که چند هفته پیش استعفا داده است و سه هفتهای میشود نماز جمعه برگزار نمیشود، از نماینده مجلس و مسئولان شهرستان هم تا به امروز هیچ کسی سراغی از ما نگرفته است. همین رفتارها ما را میرنجاند. از او همچنین درباره وضعیت زندان اشنویه و انتشار خبری درباره درگیری در این زندان و فرار برخی از زندانیان پرسیدم که با گفتن «همه این حرفها دروغ است» کار را یکسره کرد. تقریباً صحبتم با شهرام تمام شده بود که به گلایه از او درباره امتناع همشهریانش از مصاحبه با خودم پرسیدم که او لبخند دیگری تحویلم داد و گفت شاید به خاطر انگشتر عقیق و فیروزهای است که در انگشتانت داری؛ توصیه میکنم که تا وقتی اینجا هستی انگشترها را در بیاری و به کسی هم نگی که خبرنگاری!
ساعت از یک بعد از ظهر گذشته بود که برای یافتن پاسخهایی درباره وضعیت اشنویه راهی فرمانداری این شهرستان شدم؛ در فرمانداری پس از احراز هویت و چند تماس تلفنی توسط مسئول مربوطه با مرکز استان و چند نهاد در داخل شهرستان، اجازههای لازم برای حضور من در این ساختمان اخذ شد. نیم ساعتی را به انتظار آقای فرماندار که به گفته مسئولان فرمانداری برای حضور در جلسهای در شهرستان از ساختمان خارج شده بود، نشستم؛ قصدم این بود که با آمدن فرماندار از او درباره بیتوجهی به اعتصاب کسبه شهر بپرسم، اما او بلافاصله در جلسهی شورای تامین حضور یافت و این یعنی ادامه انتظار حداقل ۲ ساعته برای انجام مصاحبه. با گشت و گذار میان اخبار و مطالب فضای مجازی این ۲ ساعت سپری شد و جلسهی مقامات شهرستان پیش از اذان عصر به پایان رسید اما کمتر از نیم ساعت بعد صندلیهای سالن جلسات فرمانداری اشنویه با حدود ۸۰ نفر از کسبه و روسای اصناف این شهرستان و جمعی از مسئولان قضایی، انتظامی و نظامی و اقتصادی محلی پر شد. جلسهی عصر سهشنبه فرمانداری با بیش از ۵ هزار کسبهای بود که ۸ روز گذشته را در اعتصاب به سر میبردند؛ جلسهای که شاید برگزاری زودتر آن میتوانست روزهای اعتصاب را کمتر و شرایط عادی را زودتر فراهم کند.
در ابتدای این جلسه سرهنگ یعقوب رشیدی فرمانده سپاه شهرستان اشنویه برای کسبه و روسای اتحادیههای این شهرستان از قصد و اهداف «ضد انقلاب» و «دشمنان» گفت و از آن ها خواست تا ضمن همراهی با مدیریت شهرستان جهت تامین امنیت و برقراری آرامش، دلایل خود برای اعتصاب و خواستههایشان را بیان کنند.
او علت اعتصاب کسبه در روزهای نخست را همراهی با فراخوان اعتصابات سه روزه عنوان کرد و گفت که بعد از این ۳ روز علت استمرار اعتصابات نیمی همراهی با فراخوان و نیمی ترس از تهدیداتی است که از سوی برخی علیه کسبه مطرح میشود. سرهنگ رشیدی از کسبه خواست تا با غلبه بر ترس و هجمههایی که طی روزهای اخیر علیهشان وجود داشته، فعالیت خود را از روز چهارشنبه(امروز) از سر بگیرند.
سرهنگ علی توکلی فرمانده انتظامی شهرستان اشنویه نیز در این نشست گفت که به عنوان پلیس وظیفه دارم جان خودم را فدای مردم کنم و این را میدانم که هر اتفاقی که در شهر بیفتد، خودمان متضرر میشویم. او که حدود یک هفته قبل به این سمت منصوب شده است، تاکید کرد که در این یک هفته مردم اشنویه را مردمانی با صلابت، با خدا، انقلابی و متدین دیده است و از این مردم انتظار این وجود دارد که همراهی خود را افزایش دهند و به اعتصابات خود پایان دهند. سرهنگ توکلی گفت: از اصناف انتظار میرود تا با نظام همکاری کنند و این همکاری به نقطه عطفی در نظام تبدیل شود؛ امروز درخت انقلاب اسلامی تنومند است و ایران به ابرقدرتی در منطقه تبدیل شده است؛ انشاءالله مردم اشنویه از این شهر با صلابت دفاع میکنند.
سعید اقبالجو دادستان عمومی و انقلاب اشنویه نیز در این جلسه از کسبه شهرستان خواست که از کسانی که آنها را تهدید به بستن مغازهها میکنند، نترسند؛ او خطاب به کسبه و اصناف اشنویه گفت که «اگر این افرادی که شما را تهدید به ادامه اعتصابات میکنند، جرأت انجام کاری را داشتند، خود را نشان میدادند؛ بدانید که کسی که این کار را میکند و میگوید اگر مغازه را نبندید، مغازه را به آتش میکشد، محارب است و حکم محارب نیر مشخص است؛ از این افراد نترسید چراکه دولت با شماست». دادستان اشنویه گفت: الان ۸ روز است که مغازههای شهر بسته است؛ آیا طی این روزها حزب دموکرات آمده درب منازل کسبه را بزند و بگوید که هزینه این روزها را من پرداخت میکنم؟
در ادامه این جلسه سید علی ترابی فرماندار و رئیس شورای تأمین اشنویه نیز طی سخنانی ضمن ابراز همدلی با کسبه شهر از آنها خواست تا اعتصابات خود را پایان دهند. در این جلسه همچنین برخی از کسبه به بیان نظرات و مطالبات خود از فرمانداری و مسئولان شهرستان پرداختند. یکی از کسبه با تاکید بر اینکه باید به فکر جوانانی که دستگیر شدند و آنهایی که در خیابانها هستند، باشیم، گفت: اینها سنشان به ۳۰ نمیرسد و کار ندارند؛ چرا کسی به فکر آنها نیست؟ او ادامه داد: وقتی با این جوانان درباره علت حضورشان در خیابان و اغتشاش میپرسیم در جواب میگویند بیکار هستند و به مردهای متحرک و سرباری برای خانوادهشان تبدیل شدهاند؛ او خطاب به مسئولان شهر گفت که کدام یک از افرادی که در این روزها در خیابانها اعتراض میکنند یا آنها که در همین ایام بازداشت شدهاند، شغل داشتند یا اینکه کارمند بودهاند؟
جلسهی حدوداً دو ساعته کسبه و اصناف با مسئولان شهرستان که با قول کسبه برای از سرگیری کسب و کار از صبح روز چهارشنبه به پایان رسید، فرصت خوبی بود تا به سراغ کسبه بروم و از آنها درباره روزهای اعتصاب و دلایل آن بپرسم، اولین فردی که از جلسه خارج شد مردی با لباس کردی و موهای سفید بود که شاید سنش به ۶۰ سال نمیرسید؛ از او که گویی عجله هم داشت درباره دلایل اعتصاب کسبه و نتیجهی جلسه پرسیدم که با گفتن اینکه «من نمیتوانم به خوبی کردی حرف زدنم، فارسی حرف بزنم» من را از سر خودش باز کرد و پلههای فرمانداری را دوتا یکی به سمت درب خروج طی کرد. به سراغ فرد دیگری رفتم؛ او کمی جوانتر بود و لباس غیر محلی بر تن داشت و نامش احمد بود؛ از احمد درباره مطالباتی که کسبه در جلسه مطرح کردند، پرسیدم و او گفت که خواسته ما تامین امنیت داخل شهر است. سوال بعدیام درباره عامل ناامنی بود که احمد گفت: اگر بخواهم رک و پوست کنده بگویم، ناامنی خاصی در شهر وجود ندارد. درباره بسته بودن مغازهها باید بگویم که اوضاع به این صورت است که یک کاسب قصد باز کردن مغازه خود را دارد اما میبیند که مغازه کناریاش بسته است، از روی خجالت و شرمندگی او هم میبندد. «یعنی اعتصابات در اشنویه به همین دلیل ۸ روز طول کشیده است؟!» سوالم را با تعجب از احمد پرسیدم و او جواب داد: «باور کنید که همین است».
از احمد درباره اوضاع شهر و ویدئویی پرسیدم که روز قبل از اعتصابات در اشنویه به دلیل مخالفت با نظام منتشر شده بود، او با تاکید بر اینکه فضای شهر خیلی آرام است، گفت: همه این ویدئوهایی که حداقل دربار اشنویه منتشر میشود، کشک است! من کرد اهل سنت هستم، در واقع اکثراً در این شهر، کرد و اهل سنت هستند؛ من به شما میگویم که از روزی که اعتراضات در سراسر کشور آغاز شد، گروهی در اشنویه شروع کردند به تعیین و تکلیف برای مردم و کسبه؛ همه آنچه که از اشنویه منتشر میشود، صرفاً یک محتوا برای فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای ماهواره است و هیچ واقعیتی ندارد. من بیش از ۲۵ سال است که در صنف خودم فعالیت دارم و بچه نیستم، اما بسیاری از اصناف اشنویه سنشان پائین است؛ این سن پائین با احساسات نیز همراه و همین موضوع باعث شده که این اعتصابات ادامه پیدا کند. در شهر ما هیچ ایرادی وجود ندارد و کسبه هم از فردا (امروز ۴شنبه) کار خود را از سر میگیرند. معتقدم که کشور مشکلاتی دارد اما حل شدنی است و راه حل آن اعتصاب نیست.
از احمد خواستم تا یکی از مشکلات قابل حلی که میگوید را مطرح کند که او گفت: بسیاری از جوانان برای وامهایی به اندازه ۵ یا ۱۰ میلیون برای ایجاد شغلی کوچک برای خود به بانکها مراجعه میکنند اما با مانع مواجه میشوند؛ این جوان به محض شکل گیری یک اعتراض در شهر، قطعاً به عنوان نفر اول در اعتراضات شرکت میکند، چون فکر میکند که دولت به او توجهی ندارد. آقای رئیسی وقتی آمد، گفت فرصت شغلی ایجاد میکنم، اما من میگویم که تا کنون هیچ فرصت شغلی جدیدی در اینجا ایجاد نشده است؛ دولت باید توجه بیشتری به جوانان شهرهای کوچک داشته باشد.
از او پرسیدم «آیا تا به امروز، مسئولان شهرستان با شما درباره اعتصابات گفتوگویی داشتند؟» که احمد گفت: اصلاً و ابداً؛ این گلایه از آقای فرماندار و اتاق اصناف وجود دارد که بعد از گذشت ۸ روز از اعتصابات، امروز ما را صدا کردند و پای صحبت ما نشستهاند؛ این درحالیست که روز اول باید این جلسه برگزار میشد. او در جواب سوال دیگرم که «اگر روز اول این جلسه برگزار میشد، آیا اعتصابات پایان پیدا میکرد!؟» گفت: بله، قطعاً اگر این اتفاق میافتاد، از روز دوم کسبه مغازههای شهر را باز میکردند.
پس از اینکه با احمد خداحافظی کردم، از مسئولان فرمانداری سراغ مصطفی ایمانی مسئول اتاق اصناف اشنویه را گرفتم تا او را درباره اقداماتی که در روزهای اعتصاب این شهرستان مورد سوال قرار دهم؛ او در پاسخ به نخستین سوالم که «علت اعتصاب کسبه اشنویه چه بود؟» گفت: «به قرآن قسم که من هنوز هم علت این اعتصابات ۸ روزه را متوجه نشدهام». او ادامه داد: واقعیت این است که فراخوانی برای اعتصاب ۳ روزه کسبه در کل کشور منتشر شده بود و طی این ۳ روز هم کل کسبه شهر مغازههای خود را بستند اما بعد از ۳ روز من به عنوان رئیس اتاق اصناف سردرگم هستم و مانده بودیم که چه کار باید بکنیم. ما برای اتمام این اعتصابات تمام سعی و تلاش خود را انجام دادهایم. شاید علت استمرار بیش از ۳ روز اعتصاب در اشنویه این بود که کسبه از خجالت روی همدیگر اقدام به بازگشایی مغازههای خود نمیکردند اما بر اساس آنچه که در جلسه امروز از سوی کسبه مطرح شد، الان کل شهر دوست دارد که همه چیز عادی باشد.
سوال دیگری که از ایمانی پرسیدم درباره گلایه کسبه از اتاق اصناف و فرمانداری درباره تعلل در برگزاری جلسهای با کسبه بود که او با رد این ادعا گفت: کلاً اینجا ۱۰ اتحادیه اصناف وجود دارد و من با همهی این ۱۰ اتحادیه جلسه برگزار کردم. من نمیتوانم با ۵ هزار کسبه اشنویه یک به یک صحبت کنم اما طی این روزها نزد برخی از این کسبه رفتم و از آنها خواستم مغازههای خود را باز کنند. «آیا امکان نداشت جلسهی امروز هفتهی قبل برگزار شود؟» سوال دیگرم از رئیس اتاق اصناف اشنویه بود که او در پاسخ تاکید کرد: ما توان ما اینقدر است که به کسبه بگوییم که مغازههای خود را باز کنید و این کار را نیز با ارسال پیامک انجام دادیم؛ من این قدرت را ندارم که به بازار بروم و با زور بگویم که دکانتان را باز کنید. اگر من هر روزی میگفتم که کسبه جمع شوند تا صحبت کنیم، این جمعیت از کسبه که در جلسه امروز حضور داشتند، در جلسهی با حضور من این تعداد از کسبه حضور نمییافتند. جلسهی امروز با حضور اعضای شورای تامین شهر برگزار شد و ما از اصناف و کسبه دعوت کردیم که در جلسه حضور یابند و مشکلات و خواستههای خود را مطرح کنند و بجز گلایه از مسائل اقتصادی که در همه جای کشور وجود دارد نیز هیچ مطالبه خاصی در جلسه امروز مطرح نشد.
پس از پایان جلسات فرمانداری اشنویه در روز سهشنبه و خالی شدن دفتر سید علی ترابی فرماندار این شهرستان از مسئولان محلی به سراغ او رفتم و سوالاتی که از قبل داشتم و همچنین سوالاتی که امروز برایم ایجاد شده بود را از او پرسیدم؛ ابتدا از او خواستم تا ماجرای آغاز اعتراضات در اشنویه را تعریف کند که او گفت: همزمان با آغاز اعتراضات در شهرهای مختلف به در روزهای پایانی شهریورماه، اعتراضات در اشنویه نیز آغاز شد، اما فقط طی دو روز ۳۰ و ۳۱ شهریور در این شهرستان تجمعات زیاد بود؛ با وجود فشارها و تهدیدهایی که از طرف گروههای معاند ضد انقلاب و آمریکای جنایتکار و ایادی آن در منطقه مطرح میشد و همچنین تمرکزی که شبکه اینترنشنال روی شهرستان اشنویه داشت، به لطف خدا مردم اشنویه خیلی زود خط خود را جدا کردند و آرامش کاملی در این شهرستان برقرار شد و زندگی، امورات و کارهای مردم بدون وقفه پیش رفت و در مدیریت شهرستان هم حتی یک روز کار تعطیل نشد.
ترابی در پاسخ به سوال «آیا اشنویه سقوط کرده بود؟» به مرزی بودن اشنویه اشاره و اظهار کرد: قطعاً دشمنان انقلاب و نظام توجه بیشتری به سمت شهرهای مرزی دارند و تمام تلاش آنها نیز این بود که اشنویه بیشتر از تمام شهرهایی که از اغتشاشات آسیب دیدند، آسیب بیشتری ببیند؛ آنها به میخواستند رعب و وحشت در دل مردم ایجاد شود و آرامش را از مردم بگیرند به همین دلیل شایعه سقوط شهر را مطرح کردند. حتی گفته شد من به همراه فرماندههای نظامی شهر با بالگرد از شهر خارج شدهایم این درحالی بود که همان روزی که این خبر کذب مطرح شد، ما درحال کار رسانی به دهها روستا بودیم؛ اینها مطالبی است که رسانههای بیگانه میخواهند با بیان آن، دل مردم را خالی کنند.
فرماندار اشنویه ادامه داد: اشنویه به جز آن دو شب که شاید حدود ۳۰۰ نفر آن هم به مدت ۲ ساعت و نیم الی ۳ ساعت در تاریکی شب در سطح شهر شعارهایی سر دادند، با تلاش مستمر و شبانه روزی نیروهای امنیتی، انتظامی و انتظامی صورت گرفت و همچنین رصد و پایش شبانه روزی ۸۳ کیلومتر مرز مشترک با دو کشور عراق و ترکیه توسط نیروهای مرزبانی ناآرامی دیگری را تجربه نکرده است. به صراحت میگویم که در طول آن ۲ روز نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی اشنویه به غیر از تفنگهای ساچمهزن، از هیچ سلاحی با تیر جنگی استفاده نکردند.
از ترابی پرسیدم که «در روزهایی که برخی در خیابانهای شهر حضور یافتند، چه مطالبهای از سمت معترضان مطرح شد؟» که گفت: در روز اول من به همراه فرمانده سپاه که لباس کردی بر تن داشت، رئیس شورای شهر و رئیس اداره آموزش و پرورش بدون اسلحه به وسط چهارراه کارگر رفتیم و با جوانانی که بصورت هدایت شده به خیابان آمده بودند صحبت کردیم. با تعجب پرسیدم «آیا آنها هیچ اعتراضی نداشتند و اینطور که شما مدعی هستید، برای حضور در خیابان ها هدایت شده بودند؟» که آقای فرماندار ادامه داد: بله، در روزهای آغاز اعتراضات در شبکههای مجازی گفته میشد که مردم اشنویه عرضه و غیرت بیرون آمدن ندارند و رفتند کنار همسرانشان گوجه رب میکنند؛ آن روزها در اشنویه فصل برداشت گوجه بود و در شبکههای اجتماعی با بیان این حرفها به صورت جدی مردم را تحریک کردند تا به خیابانها بیایند و آنها هم که به خیابان آمدند خودشان نمیدانستند که علت حضورشان چیست.
در ادامه از فرماندار درباره گلایههای شهرام از تبعیض علیه کردها پرسیدم که او اینگونه جواب داد: خودم کرد و اهل سنت هستم و بارها نیز گفتم که ملت کرد شاید در هیچ دوران حکومتی به غیر از نظام جمهوری اسلامی مسئولیت نداشته است؛ الان در مدیریت اجرایی کشور فرماندار، بخشدار و حتی استاندار کرد داریم. همچنین کارمندان بسیاری در ادارات استانهای کرد نشین، کرد هستند؛ کسانی که تلاش میکنند در میان کردنشین آن این احساس را ایجاد کنند، دشمن خاک ایران هستند و چشم دیدن رشد و توسعه ایران را ندارند. تا پایان سال جاری تمام روستاهای اشنویه گازرسانی خواهند شد و اگر واقعاً نظام جمهوری اسلامی با کردها مشکل داشت یقیناً این همه توسعه در مناطق کرد نشین صورت نمیگرفت.
ترابی تاکید کرد که تبعیض باید نمود داشته باشد و پاسخش را اینگونه ادامه داد که «الان در شهرستان اشنویه چندین خانواده داریم که فرزند یا یکی از اعضای آن یا آن طرف مرز و در احزاب تجزیه طلب کرد هستند یا اینکه در همین شهر و از طرفداران این گروهکها است؛ آیا گاز، برق، یارانه این خانوادهها قطع شده یا اینکه خانه یکی از آنها را سوزاندیم؟» حرفهایش باعث شد صحبتش را قطع کنم و بپرسم «مگر باید این اقدامات را انجام میدادید؟!» آقای فرماندار گفت: نه، چون او نیز شهروند همین شهر است و اگر قرار بود تبعیضی علیه آنها قائل شویم، شاید میشد این اقدامات را انجام داد ولی من به عنوان فرماندار به این افراد تسهیلات هم میدهم و اگر بیاید و تقاضای شغل کند، اصلاً به این نگاه نمیکنم که خودش یا اعضای خانوادهاش این طرف مرز هستند یا آن طرف مرز؛ نظام در شهرستان اشنویه خدماتی را ارائه داده که شاید در کرمان وجود نداشته باشد؛ بنابراین تبعیضی نبوده است. اعضای خانواده اعضا یا طرفداران و وابستگان گروهکهای تجربه طلب کرد در ادارات شهر اشنویه مشغول به کار هستند و کاملاً از حقوق شهروندی برخوردارند. تمام نیرویهای امنیتی و انتظامی شهرستان نیز از نقطه صفر مرزی تا مرکز شهر سینه خود را سپر کردهاند که امنیت را برقرار کنند و شهروندان با خیال راحت زندگی کنند. شاید در بحث معیشت و تورم قصوری وجود دارد اما در حال تلاش برای حل آن هستیم.
او ادامه داد: این چند روز تهدیداتی و مسائلی که بوده، از طرف همین افراد بوده است و این آنها بودند که در حال ایجاد تبعیض و نامردی هستند؛ آنها با وجود اینکه از دموکراسی صحبت میکنند، کاسبان شهر را تهدید میکند که اگر دکانتان را باز کردید، آن را به آتش میکشانیم. آیا نظام قدرت آن را ندارد که بگوید با هواداران یا خانوادههایی که برخی اعضای آن از وابستگان به گروهکهای تجزیه طلب کرد هستند، برخورد میکند؟ این قدرت وجود دارد ولی تا کنون این کار را نکردهاست چراکه معتقد است که این افراد شهروند و نور چشم نظام هستند. دشمن میخواهد از حربه گسلهای قومیتی و مذهبی کرد و غیر کرد و شیعه و اهل سنت و تبعیض استفاده کند؛ این درحالی است که ایران رنگینکمانی از تمام اقوام است و همه در کنار هم در حال زندگی هستند. همه جا ایران سرای ماست اما گاهی اوقات فراموش میکنیم که قدر داشتههای خود را بدانیم؛ شاید مشکلات و قصوری در کار وجود داشته باشد، اما اگر یک خوانواده ساده را در نظر بگیریم، ممکن است فرزند با والدین خود اختلاف پیدا کند اما دلیل نمیشود که خانه را به هم بریزیم و ساختههای خود را ویران کنیم. رهبری هم فرمودند که این اتفاقات تمام خواهد شد و انشاءالله نشاط و شادابی دوباره به شهرهای ما برخواهد گشت.
از فرماندار اشنویه درباره اعتراضات کسبه شهر و علت استمرار ۸ روزه اعتصابات در اشنویه پرسیدم که گفت: امروز تقریباً با ۸۰ الی ۱۰۰ نفر از بازاریان جلسه داشتیم؛ آنها اعلام کردند که دولت مقصر ۵۰ درصد اتفاقات اخیر است؛ من به عنوان نماینده دولت برای کسبه حاضر در جلسه توضیح دادم که چه اقداماتی را طی روزهای گذشته انجام دادیم؛ برای آنها گفتم که ما در کنار مردم و کسبه بودیم و به اتاق اصناف و رئیس اداره بازرگانی گفتیم که اگر مغازهداری در اعتصاب است با او صحبت کنید و اگر لازم است بگویید تا ما هم با آنها صحبت کنیم اما دیدیم که رئیس اتاق این موضوع را به مردم منتقل نکرده بود. فاصله موجب ایجاد نارضایتی بین مردم میشود و اگر ما در کنار مردم نبودیم، به جای دو روز شلوغی در شهر ۲۰ روز شلوغ داشتیم. در همین جلسه یکی از کسبه مطلبی درباره بیکاری جوانان در اشنویه و تاثیرات آن بر اعتراضات مطرح کرد که به او پاسخ مفصلی دادم؛ گفتم که ۵ هزار و ۶۰۰ نفر کارگر فقط از پیرانشهر، مهاباد، ارومیه و نقده برای سیب چینی ۱۰ هزار ۸۰۰ هکتار باغ سیب به اشنویه آمدند؛ همچنین در این شهر در حال ساخت یک بیمارستان هستیم؛ برای این کار فراخوانی برای جوشکار، سفید کار و کاشیکار دادیم اما از اشنویه هیچ فردی را پیدا نکردم و از شهرستانهای دیگر نیروی کار آوردیم؛ اگر کسی در اینجا کار ندارد، چرا ۵ هزار و ۶۰۰ کارگر برای سیب چینی به اشنویه آمدند؟ در اینجا ۱۰۷ هزار کلونی زنبور داری در اشنویه وجود دارد که نیمی از آن در اختیار مهاجران است؛ بنابراین مسأله بیکاری در اشنویه وجود ندارد.
در ادامه گلایه کسبهای که انتظار توجه بیشتر فرمانداری و مسئولان شهرستان به اعتصابشان را داشتند را با فرماندار اشنویه در میان گذاشتم که او تاکید کرد: من از روز نخست اعتصابات چندین مرتبه روسای اصناف که نماینده کسبه هستند، جلسه گذاشتم و از آنها خواستم که تا با کسبه صحبت کنند و مطالبات آنها را به ما منتقل کنند. مثالی خدمت شما میزنم؛ چندی پیش در جلسهی ملاقات مردمی، تعدادی از کسبهی یکی از بخشهای بازار اشنویه آمدند و مطرح کردند که روزانه توسط افرادی تهدید به بستن مغازه میشوند و گفتند که اگر چند مامور انتظامی در محدوده کسب آنها حضور داشته باشد، آنها به راحتی میتوانند کاسبی کنند؛ با درخواست این کسبه موافقت کردیم و برای تامین امنیت آنها چند مامور را در محدوده کسب آنها قرار دادیم اما آنها با این وجود باز هم مغازههای خود را باز نکردند؛ علت آن نیز از نظر من گوش دادن به تبلیغات فضای مجازی است. در جلسه امروز همین موضوع حضور نیروی انتظامی در بازار به عنوان گلایه از سمت برخی از کسبه مطرح شد؛ این موضوع ما را سردرگم کردهاست؛ وقتی نیرویی در بازار نبود، از ما درخواست نیرو شد و وقتی هم نیرو در بازار گذاشتیم کسبه میگویند که احساس خوبی از این موضوع نداریم. من معتقدم که کسبه شهر تحت تاثیر فضاسازیهای روانی قرار گرفتند و این موضوع آنها را به سمت استمرار اعتصاب کشاند. معیشت و تورم تنها موضوع مورد اعتراض کسبه شهر بود که در جلسه امروز مطرح شد.
موضوع استعفای امام جمعه و تعطیلی نماز جمعه و همچنین ماجرای درگیری در زندان اشنویه از دیگر سوالاتم از فرماندار بود که آقای ترابی گفت: اطلاع دقیقی از دلایل استعفای امام جمعه ندارم اما تا جایی که میدانم علت این استعفا کهولت سن عنوان شده است؛ اینطور هم نبوده که نماز جمعه شهر تعطیل شود، بلکه این مراسم با حضور امام جمعه موقت برگزار شده است. درباره ماجرای مطرح شده در فضای مجازی درباره زندان اشنویه نیز به صراحت میگویم که اصلاً نه داخل زندان، نه مقابل زندان و نه حتی در شعاع ۵۰۰ متری پیرامون زندان کوچکترین اتفاقی نیفتاده است و رسانههای خارجی با انتشار این مطالب صرفاً به دنبال تهیه خوراک برای خود هستند.
ساعت به ۷ عصر نزدیک میشد که مصاحبه با فرماندار و کار من در اشنویه تمام شد؛ در مسیر ارومیه و تهران مدام آنچه که در فضای مجازی از اشنویه نوشته و منتشر شده بود را با آنچه در ۸ ساعت حضورم در اشنویه دیدم، مقایسه میکردم؛ نتیجه که مشخص بود اما تمایلی به پذیرش آن نداشتم؛ پذیرش اینکه برخی در فضای مجازی، هدفشان بر هم زدن آرامش روان دیگران است و نام یک شهر که صحنهی اعتراضات و بعضاً درگیری است را در کنار نام شهرهای دیگر که وضعیتی متفاوت دارند، قرار میدهند تا شاید آنجا هم میدان اعتراض و درگیری گسترده شود، دشوار نیست اما هم درک اعتماد سایرین به این افراد و دل سپردن به آنان برایم سخت است و هم پذیرش اینکه مدیر و مسئولی با انجام صحیح وظایفش میتواند مانع بسیاری از اتفاقات شود اما کارش را نمیکند، در نظرم پذیرفتنی نمیآید.