مسعود فروغی، سردبیر روزنامه فرهیختگان در یادداشتی با عنوان «صیانت از عقلانیت»، نوشت: از نظر سیاسی نیز معنای محدودیت دسترسی به شبکههای اجتماعی پرمخاطب به تشدید فضای دوقطبی میانجامد. نوعی حصارکشی دور خودمان که برای افکارعمومی قابل توجیه نیست. نیازهای اقتصادی بر زمین مانده و محدودیت جدید. این محدودیتها قبل از روی کارآمدن مجلس و دولت فعلی به عنوان اتهام مطرح میشد و حالا واقعا میخواهد عملی شود.
«با اینستاگرام و واتساپ چی کار میکنن؟» این جمله سوالی احتمالا یکی از مهمترین عباراتی است که این روزها شنیدهاید یا به آن فکر کردهاید. از ابتدای ماجراهای اخیر که منجر به خیابانی شدن دوباره سیاست در ایران شد، این دو اپلیکشین پرمخاطب در ایران و البته چند سرویس دیگر محدود شدند.
حالا با گذشت چند هفته از چالشهای امنیتی و سیاسی اخیر دغدغه بسیاری از افراد تعیینتکلیف آینده شبکههای اجتماعی است. این یادداشت سعی میکند با بررسی جوانب مختلف مساله به این فرضیه بپردازد که «سادهانگاری سیاستگذار در حوزه شبکههای اجتماعی پیامدهای جبرانناپذیری خواهد داشت».
۱- محدودیت موقت شبکههای اجتماعی در فضای رادیکال شدن سیاست منطقی است، فرض کنید ساختمانی بزرگ در مرکز شهر دچار حریق شود و کار امدادرسانی به آن بدون ایجاد محدودیت در رفتوآمد عادی مردم در آن منطقه امکان نداشته باشد. فرض بدیهی این است که حتی اگر در یک بازه زمانی ۱۰روزه محدودیت ایجادشده خللی در زندگی معمول ساکنان منطقه به وجود آورده باشد، میان همه گزینههای «بد» باید بهترین آنها را انتخاب کرد؛ یعنی «محدودیت». وضعیت کشور در هفتههای اخیر شبیه به این وضعیت است.
اخبار جعلی فیکنیوزها و قدرت انتقال پیام و سازماندهی امنیتی در ایام خاصی مثل این روزها راهی جز ایجاد محدودیت برای سیاستگذار نمیگذارد. این محدودیت البته خسارتبار است، روند عادی اقتصاد را بههم میریزد و ارتباطات معمول افراد که احتمالا اکثریت نزدیک به مطلق آن در این پلتفرمها سامان گرفته بود، مختل میشود. اما این بهترین «بد» موجود است.
۲- دو پلتفرم آمریکایی اینستاگرام و واتساپ در طول هشت سال اخیر به زندگی اکثر ایرانیها وارد شدهاند. غلبه آنها در فضای عمومی ما آنقدر روشن است که نیاز به هیچ ارجاع عددی نداریم. البته قابلیت هر کدام از این دو متفاوت است.
اینستاگرام شاید مهمترین بستر عمومی و موثر در سبک زندگی افراد و البته کسب خبر و تبلیغ کسب و کار و خریدوفروش اجناس است. فیلترینگ تلگرام در ماجراهای سال ۹۶ انرژی زیادی برای جذب مخاطب اینستاگرام ایجاد و آن را به پلتفرم اثرگذاری در جامعه ایران تبدیل کرد. قلبهای قرمز کوچک اینستاگرام معنادارترین رسانه عمومی در ایران در ۵ سال اخیر بودند.
تعداد آنها شأن اجتماعی میآورد و جنگ رسانهای که در این سالها تبدیل به مد روز شده را ترجمه عینی میکرد. برای فهم اهمیت اینستاگرام شاید اشاره به اظهارات سیدابراهیم رئیسی در جریان انتخابات سال ۱۴۰۰ درباره آن جالب باشد.
او که بهطور واضحی مهمترین کاندیدای انتخابات بود در مستند تلویزیونیاش صریحا اعلام کرد خودش و اعضای خانواده و نزدیکانش از این شبکه اجتماعی استفاده میکنند و چنین جای مهمی را محدود نمیکند. رئیسی حتی در چند جای دیگر مثل یکی از مناظرهها به ۲ میلیون دنبالکننده صفحهاش بدون نام اینستاگرام اشاره میکرد و آن را مهم میدانست. بعضی منابع میگویند تا حدودا ۴۴ درصد پهنای باند اینترنت دیتا در ایران به اینستاگرام میرسید و اگر این عدد یا حدود آن درست باشد حکایت از اهمیت فوقالعاده این پلتفرم در جامعه ایران است.
۳ -با تغییرات شگفتانگیز و سریع تکنولوژیک یک دهه اخیر، مساله تاثیرگذاری در افکار عمومی دچار تحولاتی عمیق شده است. یعنی اگر اصحاب کهف بعد از ۳۰۰ سال خوابیدن در آن قصه اعجابانگیز دچار بهت شدند چون مثلا آدمها غریبه شده بودند و سکههای رایج ناآشنا؛ سیر تحول شبکههای اجتماعی در هشت سال اخیر تفاوت زمین تا آسمان داشتهاند. ما کجا بودیم؟ تماشاگر و منفعل! واقعیت، وابستگی شدید مردم به شبکههای اجتماعی پرقدرتی مثل اینستاگرام، واتساپ و تلگرام است.
آخری با وجود فیلترینگ همچنان پرمخاطب و مهم است. از سال ۹۶ نامهای زیادی از پلتفرمهای داخلی بهعنوان جایگزین خارجیها معرفی شدهاند. تلاش ۵ سال پیش برای میزبانی آنها از کاربران ایرانی شکست خورد. از نظر فنی آنها قدرت پذیرش این همه میهمان را نداشتند، یک سالن ۵۰۰ نفره هیچوقت نمیتواند میزبان ۵ هزار نفر بهصورت همزمان باشد.
از نظر محتوایی مخاطبان زیادی به پلتفرمهای داخلی اعتماد نکردند، با تصور اینکه هر پیام و عکسی که ردوبدل میکنیم بهصورت زنده در حال رصد است و چیزهایی شبیه به این! از نظر فرمی و ریخت و قیافه هم کمتر کسی انگیزه کوچ به پلتفرمهای داخلی پیدا میکند. هزینههای انجامشده برای این نامهای داخلی برای ما روشن نیست. برخی منابع اعداد بزرگی را گمانهزنی میکنند که قابل صحتسنجی نیست. حالا سوال مهم این روزها این است که آیا شبکههای اجتماعی داخلی بعد از سالها مانور آماده ورود به جنگ واقعی هستند؟ منصفانه بگوییم خیر!
۴- برخی از تصمیمسازان میگویند چون اینستاگرام و دیگران از نظر سیاسی و فرهنگی به ما آسیب میزنند باید به هر ترتیبی فیلتر شوند و کوچ به داخلیها اجباری است. آنها میگویند مسئولان در دورههای قبلی خیانت کردهاند و باید از همان ابتدا مانع بزرگ شدن تعداد مخاطبانشان میشدند.
اینستاگرام اما پلتفرمی خاص با امکاناتی رو به پیشرفت است. اشتراکگذاری میلیاردها عکس و فیلم و ساخت دنیایی از اطلاعات ویژگی منحصربهفرد اینستاگرام است. الگوریتم محتوایی اینستاگرام بهصورت روشنی مدیریت محتوا، سانسور، بایکوت و سرکوب مخالف را عملیاتی میکند. در چند سال اخیر سوال جدی در ایران و محافل سیاسی و دانشگاهی این است که با این پدیده باید چه کار کنیم؟
فیلترینگ راه اول است. گزینهای که به نظر میرسد فعلا محتملترین سناریوی آینده آن است. چرا؟ اینستاگرام قابل مذاکره نیست، اینکه محتوای متناسب با عرف جامعه ایران چیست و اقدامات خلاف امنیتملی ایران از طریق آن انجام نشود، قابل حل نیست.
ظاهرا تلاشهایی برای حل این مشکل شده ولی مدیران اینستاگرام پیام را «سین» میکنند و جواب نمیدهند! پس چه راهی غیر از بستن آن وجود دارد. از این دیدگاه هزینه وجود اینستاگرام بیشتر از مزایای آن است. برخی مدافعان معتدل این دیدگاه قبول دارند فیلترینگ اینستاگرام هزینهزاست ولی چون برای باز بودنش مضرات بیشتری قائل هستند، مدافع پرداخت این هزینه شدهاند.
به طور کلی مدافعان فیلترینگ میگویند ابزارهای داخلی جوابگوی نیازهای مردم هستند. برای اثبات این ادعا ابتدا زیرآب اهمیت اقتصادی اینستاگرام را میزنند. مثلا معاون وزیر صمت اخیرا گفته فقط ۳ درصد کسبوکارها در این پلتفرم کاسب میشدند. این آمار برای تضعیف عدد وابستگی ۹ میلیونی شغلها به اینستاگرام رونمایی شد.
پذیرش حرف معاون وزیر سخت است. هم با آمار مراکز تخصصی کسبوکارها نمیخواند و هم با عقل خود آدم! مرحله بعد این است که ابزارهای داخلی مثل روبینو را قوی و موثر معرفی میکنند. این هم قابلقبول نیست، بالاخره در شعاع ۱۰ کیلومتری ما باید کسی پیدا شود که از این طریق کار کرده باشد، گشتیم و کسی نبود. شاید گفته شود تا وقتی این نماینده شیطان باز باشد، پلتفرمهای حلالزاده داخلی فرصت خودنمایی پیدا نمیکنند.
مثال اقتصاد و واردات بیرویه محصولات مشابه داخلی را میزنند. همینجا به آن مدیران قبلی که به اینستاگرام و... کولی دادهاند، فحش و نفرینی نثار میکنند. اما رجوع به تجربه سال ۹۶ ناامیدکننده است. آدم عاقل از یک سوراخ نباید مکرر گزیده شود! همانطور که مشاهده میکنید چالش، فاصله واقعیت و چیزی است که میخواهیم.
همان دعوای آرمان و واقعیت قدیم. وابستگی به پلتفرم آمریکایی که زور میگوید و سانسور را با تمام قوا عملیاتی میکند قابلقبول نیست ولی واقعیت، نیاز جدی جامعه به این پلفترمها در زندگی روزمره، ضعف نمونههای داخلی در تامین این نیازها، شک درباره عملی بودن جایگزینی و... است.
۵- من نمیدانم از نظر فنی آیا راهی برای کنترل مضرات اینستاگرام وجود دارد یا خیر. این را اما میدانم که این پلتفرم بههیچوجه تا اطلاع ثانوی تن به همکاری با ایران نخواهد داد. اساسا موجودیت آن برای استفاده در چنین روزگاری است؛ حاکمیتی درون حاکمیت رسمی کشورها بدون همکاری و اجازه آنها. ابزار قدرتمند سیاستمداران غربی و پیچیده کردن کنش سیاسی.
انکار این واقعیات پشت کردن به عقلانیت است. اما آیا سیاست چیزی جز انتخابهای سخت و قدم زدن روی طنابی باریک در درهای عمیق است؟ اگر مثل تفاوت سیاه و سفید، گزینههای پیشروی سیاستگذاران روشن بودند، تاریخ سیاست از معنا تهی بود. سنگینی تصمیمهای تاریخی به این پیچیدگی سیاست مربوط است.
پیچیدگی تصمیم درباره اینستاگرام و... در وضعیت کنونی ما و خطر مشاوران «سادهانگار» به ابعاد متنوع موضع از منظر سیاسی-امنیتی، اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی برمیگردد. کسانی که فکر میکنند با نادیده گرفتن اهمیت اجتماعی پلتفرمهای مرجع به اسم مدیریت فضای مجازی به جامعه خدمت میکنند، درواقع چه چیزهایی را نمیبینند؟
اقتصاد ضعیفشده ایران در یک دهه اخیر و تلاش جامعه برای بازسازی خودش وابستگی زیادی به شبکههای اجتماعی پیدا کرده، ما نمیتوانیم میلیونها انسان را زیر فشار اقتصادی موجود رها کنیم.
حتی اگر عدد سادهانگارانه دو گیگی درست باشد حدودا ۲ میلیون فرد وابسته به اینستاگرام هستند. اینکه وضعیت معیشتی تقصیر برجام است یا ۶ سال پایانی دولت احمدینژاد علیالحساب مهم نیست، مهم استفاده اقتصاد ایران از ابزار قدرتمند شبکههای اجتماعی برای فعالیت است. ابزارهای داخلی نمیتوانند آن نیاز را برطرف کنند.
چرا؟ چون وسعت دربرگیری اینستاگرام بسیار بالاست، ما در وضعیت فعلی نمیتوانیم امیدوار باشیم که عموم کاربران داخلی به پلتفرمهای داخلی کوچ کنند. و اتصال جهانی که دیگر هیچ! از نظر فنی هم که با گذشت ۵ سال شبکههای اجتماعی داخلی بیشتر خرج کردند تا پیشرفت! خدا قبول کند.
از نظر سیاسی نیز معنای محدودیت دسترسی به شبکههای اجتماعی پرمخاطب به تشدید فضای دوقطبی میانجامد. نوعی حصارکشی دور خودمان که برای افکارعمومی قابل توجیه نیست. نیازهای اقتصادی بر زمین مانده و محدودیت جدید. این محدودیتها قبل از روی کارآمدن مجلس و دولت فعلی به عنوان اتهام مطرح میشد و حالا واقعا میخواهد عملی شود.
محدودیتهایی که جامعه را تحت فشار قرار میدهد و ذهنیت درباره کسانی که حرف از عمل انقلابی میزنند را اینگونه ترجمه میکند: «ما فضای زندگی شما را محدود میکنیم.» احتمالا دستاندرکاران میگویند برای مصلحت جامعه حاضریم تصویر منفی از خودمان بسازیم. همان مفهوم «هزینه دادن برای آرمانها». مشکلی با این ندارم که برخی داروها با وجود تلخی مفید است و میدانم برای ساختن باید زحمت کشید ولی اگر نسخه اشتباهی باشد، تلخی دارو مثبت که نیست، اثر منفی هم میگذارد.
وقتی میدانیم جادهای نساختهایم نباید کاروان را به بیراهه ببریم. نمیتوانیم آرمانها را روی کول تصورات خیالی واقعی کنیم، چه آنکه این خیانت به آرمان است. همانگونه که تبدیل موضوع حجاب به پوست موز جلوی پای نظام به اسم دینمداری دستکم سادهانگاری بود. همانطور که بهجای عمل فعالانه «توافق خوب» هستهای که هم ممکن باشد و هم قابل دفاع، به کنش منفعلانه تقابل با هرگونه توافق رفتیم و شد آنچه شد.
دولت محترم و شخص رئیسجمهور جناب آقای رئیسی که در طول ۱۴ ماه اخیر تلاش زیادی کردهاند تا کمبودهای گذشته را جبران کنند به نظر در محاصره ایدههای واپسگرایانهای در حوزه شبکههای اجتماعی گیر کردهاند. تبدیل وزارت ارتباطات به وزارت صیانت اشتباهی تاریخی برای دولت سیزدهم است. کاش قبل از واقعه علاج شود.