فرارو- منطقه خاورمیانه در روزهای اخیر شاهد تحولات و رویدادهای قابل توجهی بوده است. این منطقه، حداقل در چند ماه گذشته، برخلاف تصور سنتی که آن را نقطه اوجِ تنشها و درگیریها در جهان میداند، تا حد زیادی شاهد روندهای تنشزدایانه و استفاده از دیپلماسی بوده است. مواردی نظیرِ: تنشزدایی میان ترکیه و امارات، ترکیه و عربستان سعودی و البته ترکیه و مصر، انجام گفتگوهای دیپلماتیک میان ایران و عربستان با هدف تخفیفِ سطح تنشها، اتخاد مواضع مثبت از سوی مصر و اردن در رابطه با ایران و همچنین تداوم روند عادی سازی روابط کشورهای عربی منطقه با دولت سوریه به ریاست جمهوری بشار اسد.
به گزارش فرارو، با این همه، در روزهای اخیر تحولات و رویدادهایی رخ داده است که به طور خاص حامل پیامها و پالسهایی جدی و روشن، مخصوصاً برای دولت آمریکا بوده و تا حد زیادی از فضای مثبت ایجاد شده در خاورمیانه و تفوق استفاده از ابزار دیپلماسی، به دور بوده است. تحولاتی که البته پیامدهای به مراتب گستردهتری نیز در ادامه خواهد داشت. در این راستا به سه مورد از این تحولات منطقهای اشاره میشود.
یکی از جنجالیترین و البته مهمترین تحولاتی که خاورمیانه در روزهای اخیر شاهد بوده، اقدام دولت عربستان سعودی در همراهی با روسیه در قالب تشکیلات "اوپک پلاس" جهت کاهش تولید روزانه دو میلیون بشکه نفت بوده است.
در بحبوحه جنگ اوکراین، بحران انرژی اروپا و تحریمهای گسترده غرب علیه بخش نفت و گاز روسیه، این اقدام کمک قابل ملاحظه به روسیه میکند که اهرم انرژی را در مواجهه با غرب تقویت کند و از کاهش بهای انرژی که خسارتهای جدی برای عربستان سعودی از حیث درآمدهای نفتی به وجود میآورد، جلوگیری کند.
شاید نکته عجیب این معادله این باشد که تصمیم سعودیها با فاصله کمی پس از سفر ماه جولایِ "جو بایدن" رئیس جمهور آمریکا به عربستان سعودی و دیدار وی با محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی گرفته شده است. در این دیدار بایدن روی تمامی شعارهای اعلامی خود مبنی بر برخورد با رژیم عربستان و شخص محمد بن سلمان به مثابه موجودیتهایی مطرود در عرصه بین المللی (به دلیل ایفای نقش آنها در ماجرای قتل جمال خاشقچی) پا گذاشت و رژیم سعودی در متعهد شد که تولید روزانه نفت خود را به عدد ۱۳ میلیون بشکه در روز افزایش دهد.
تعهدی که اکنون بی پشتوانه بودنِ آن کاملا روشن شده و عربستانیها، یکی از قدیمیترین و سنتیترین متحدان خاورمیانهای آمریکا، با روسیه، یکی از جدیترین رقبای بینالمللی واشینگتن، همراه و هم کاسه شده اند. جالب اینکه وزیر انرژی عربستان نیز در موضع گیری تازهای تاکید کرده که "اگر آمریکا خواهان افزایش تولید نفت است، بهتر است این دستورکار را با افزایش تولید نفت خود دنبال کند". موضوعی که به زعم بسیاری از ناظران و تحلیلگران میتواند تبعات بسیار منفی را برای دولت بایدن در آستانه انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا به همراه داشته باشد.
با این همه، نکته قابل تامل اینجاست که "محمد بن سلمان" ولیعهد عربستان سعودی، پس از دیدار ماه جولای خود با بایدن، تبدیل به رهبری متفاوت شده و توانسته از نقطه ضعف بایدن در مساله انرژی و وادار کردن وی به دیدار با خود، به مثابه اهرمی جهت خرید مشروعیت بنگرد و جایگاهش را در عرصه قدرت سیاسی عربستان تقویت کند. موضوعی که نمود عینی خود را در انتصاب وی به کرسی نخست وزیر عربستان (پس از دیدارش با بایدن) نشان داد.
این کرسی به صورت سنتی صرفا در اختیار پادشاهان سعودی بوده است. امری که حاکی از نزدیک شدن بیش از پیش بن سلمان به مقام پادشاهی عربستان سعودی است.
یکی دیگر از پالسهای منفی که در روزهای اخیر از منطقه خاورمیانه به کاخ سفید ارسال شده، دیدار اخیر رهبران گروههای فلسطینی به ویژه حماس و جهاد اسلامی با بشار اسد، رئیس جمهور سوریه بوده است. دیداری که با توجه به اختلاف نظرهای جدی حماس با دولت بشار اسد در قالب جنگ داخلی سوریه و توقف فعالیتهای سیاسی این جنبش در خاک سوریه از سال ۲۰۱۲، تحولی قابل تامل و ویژه به حساب میآید.
این دیدار که تنها اندکی پس از "نشست الجزایر" و توافق ۱۴ گروه فلسطینی جهت آشتی ملی و امضای سند الجزایر انجام شد، تحرکی عینی به حساب میآید برای تقویت ابزارها و اهرمهای در دسترس این گروه برای مقابله با رژیم اسرائیل. در جریان این دیدار، بشار اسد به صراحت تاکید کرده که همچنان همراه و متحد جریان مقاومت باقی خواهد ماند.
از این رو، انتظار میرود که پس از این دیدار و توافقات آن، گروههای مهم مقاومت فلسطینی نظیر حماس و جهاد اسلامی، بار دیگر روند فعالیتها و اقدامات خود در خاک سوریه را از سر بگیرند. مسالهای که هم برای آمریکا به دلیل حضور نفتی در سوریه، هم برای اسرائیل به دلیل تهدیدات مکرر نظام سیاسی سوریه، و هم برای جریان مقاومت فلسطین و خودِ دولت سوریه که سعی در تقویت و متنوع کردن ابزارهای قدرتشان دارند، حامل پیامهایی جدی است.
در نهایت باید گفت پالس منفی دیگری که در روزهای اخیر از خاورمیانه برای کاخ سفید ارسال شده، اوجگیری برخی تنشها و اصطکاکات در قالب روابط خارجی رژیم اسرائیل است. سفارت دولت اوکراین به تازگی در اقدامی از رژیم اسرائیل درخواست کرده تا نسبت به ارائه سامانههای پدافند هوایی به کیِف اقدام کند.
با این حال، تل آویو از ترس دولت روسیه و تهدیدات مکرر مسکو مبنی بر اینکه انجام این اقدام میتواند تبعات مهلکی برای اسرائیلیها داشته باشد، از انجام این کار سر باز زده است. موضوعی که با انتقادات گسترده دولت اوکراین همراه شده است. با این همه، نکته محوری این است که همراهی اسرائیل با تحرکات سیاسی جبهه غرب در ماجرای اوکراین، عملا تناقض سیاست خارجی این رژیم را بالا برده است، تا حدی که برخی ناظران و تحلیلگران، از تقابل قریب الوقوعِ اسرائیل با روسیه در آیندهای نزدیک خبر میدهند.
جالب اینکه حتی در خودِ جبهه غرب نیز فشارهای زیادی علیه اسرائیل وجود دارد تا این رژیم، با ارائه کمکهای تسلیحاتی حمایت خود را از اوکراین نشان دهد. موضوعی که اسرائیلیها حداقل تا به امروز حاضر به پذیرش هزینههای گزاف آن نشدهاند. با این همه، این مساله اکنون بحرانی کوچک و در آینده نزدیک، بحرانی بزرگ برای تل آویو خواهد بود.
در عین حال، رژیم اسرائیل با دولت لهستان نیز که سالیانه میزبان هزاران نفر از اراضی اشغالی در قالب تورهایی جهت بازدید از اردوگاههای آدمسوزی این کشور است هم به بحران در روابط خورده است.
اسرائیل از دولت لهستان خواسته تا امنیتِ تورهای مذکور را در خاک لهستان به سرویسهای امنیتی اسرائیلی واگذار کند. مسالهای که با واکنش تند لهستان رو به رو شده و ورشو به اسرائیل هشدار داده که حق ندارد کارآمدیِ نیروهای امنیتی این کشور را زیر سوال ببرد. جالب اینکه در این فضا برخی از احتمال ایجاد بحران در روابط دو طرف نیز سخن میگویند و معتقدند که دولت لهستان حتی به دنبال تعطیل کردن تورهای مذکور نیز است.
در نهایت، به تازگی روابط اسرائیل با دولت کانادا نیز به دلیل ملاحظات زیادهخواهانه سفارت این رژیم در اتاوا و تاکیدات فراوان آن بر ضرورت استخدام تیمهای امنیتی بیشتر از سوی دولت کانادا جهت حراست از جان سفیر رژیم اسرائیل در کانادا، به سردی گراییده است. در این میان، به طور خاص به این نکته اشاره میشود که دولت "جاستین ترودو" حاضر نیست در مورد مسائل گوناگون چندان به طرفِ اسرائیلی باج دهد و بحران کنونی نیز محصول همین رویکرد است.
تشدید بحرانها در روابط خارجی اسرائیل، تشدید روند رایزنیهای دیپلماتیک گروههای فسلطینی با دولت سوریه، پیامهای خاصی را هم برای تل آویو و هم برای واشینگتن به همراه داشته است. مسالهای که با تضعیف موقعیت واشینگتن در خاورمیانه از زمان پس از عقبنشینی این کشور از افغانستان و هزینههای قابل ملاحظه این شکست که به حضور مجدد طالبان در قدرت و سقوط سریع دولت دست نشانده آمریکا ختم شد، میتواند به نتایج و بروندادهای قابل ملاحظهای ختم شود.
با توجه به سه رویداد و تحول ذکر شده، این سوال اساسی مطرح میشود که عمده پیامهایی که آنها برای دولت آمریکا به همراه دارند چیست؟ به نظر میرسد جهت پاسخ به این پرسش میتوان به سه موضوع محوری اشاره کرد:
۱: اینکه بارها گفته میشد برجام و مذاکرات وین با محوریت احیای توافق، زیربنای اصلی روندهای تنش زدایانه در خاورمیانه است، تا حد زیادی گزارهای صحیح بوده است. نباید فراموش کرد که روندهای تنش زدایانهای که خاورمیانه در ماههای اخیر شاهد آنها بوده، در دورهای شکل گرفتند که روند مذاکرات اتمی وین نیز در جریان بود و امیدهای قابل توجهی جهت احیای توافق برجام وجود داشت.
با این حال، هر چه شانس دستیابی به یک توافق کم و کمتر شد، روند تحولات منطقهای نیز چرخشهای قابل ملاحظهای را تجربه کرد و ابتکارات دیپلماتیک جدیدی ظاهر شدند که در راستای منافع آمریکا نبودهاند. رویدادهایی که به طور خاص به سه نمونه جدید و متاخر آنها در متن این گزارش اشاره شده است.
از این رو، باید توجه داشت که این رویدادها میتوانند آغاز روندی باشند که در ادامه با تشدید شکافها و جبههبندیهای منطقهای در خاورمیانه همراه خواهند شد و میتوانند تاثیرات منفی قابل ملاحظهای را برای منافع منطقهای واشینگتن به همراه داشته باشند.
۲: یکی دیگر از پیامدهای عمده و محوری تحولات اخیر در خاورمیانه مخصوصا در بحث همراهی عربستان با روسیه در موضوع کاهش تولید نفت، تضعیف اهرم انرژی آمریکا در منطقه خاورمیانه است.
برای چندین دهه است که آمریکا با عربستان سعودی توافقی نانوشته دارد که بر اساس آن، رژیم سعودی نیازهای انرژی آمریکا را تامین میکند و در نقطه مقابل، آمریکاییها نیز امنیت آن را تضمین میکنند.
این در حالی است که در شرایط کنونی با فاصله گرفتن عربستان از آمریکا و همراهی آن با روسیه در حوزه انرژی، شاهد تحولی قابل ملاحظه در روابط واشینگتن-ریاض هستیم. مسالهای که میتواند برای آمریکا معانی خاص خود را داشته باشد و در عین حال تسلط قدرتهای شرقی بر منابع انرژی جهان و مدیریت قیمت در این حوزه را تقویت کند. موضوعی که در سطح کلان، گزاره تامین انرژی ارزان برای آمریکا و به طور کلی اقتصادهای غربی را به رویایی تبدیل میکند که حداقل در شرایط فعلی دیگر نمیتوان از آن سخن گفت.
۳: در نهایت باید گفت که روند تحولات اخیر در منطقه که با تضعیف موقعیت دیپلماتیک اسرائیل و در نقطه مقابل، تشدید تحرکات جریان موسوم به مقاومت، تا حد زیادی زنگهای هشدار را در تل آویو و واشینگتن به صدا درآورده است مبنی بر اینکه آنها باید خود را آماده پذیرش واقعیتهای جدید در سطح منطقه خاورمیانه کنند.
واقعیتهایی که نمودهای مخصوصا ابتدایی خود را در قالب تسلیم شدن اخیر اسرائیل در برابر حزب الله لبنان، تن دادن آن به توافق ترسیم مرزهای دریایی با لبنان و استفاده عادلانه از منابع انرژی منطقه شرق دریای مدیترانه از سوی دو طرف نشان داده است.
از این رو، برخلاف اسرائیل که بار دیگر در آستانه یک بحران سیاسی داخلی در امر تشکیل دولت و همچنین پیشبرد دستورکارهای منطقهای و بین المللی خود قرار دارد، جریان مقابلِ آن (محور مقاومت) در حال تقویت ابزارهای در دسترس خود علیه تل آویو است. این مساله میتواند هزینههای قابل ملاحظهای را به این رژیم در آیندهای نزدیک تحمیل کند و در سطحی کلان، منافع آمریکا در منطقه را نیز تا حد زیادی تضعیف کند.