فرارو- آدام توز مورخ بریتانیایی و استاد تاریخ در دانشگاه ییل و استاد دانشگاه کلمبیا و مدیر انستیتو اروپایی بوده است. او در سال ۲۰۰۲ میلادی جایزه فیلیپ لورهولم را برای تاریخ مدرن و چاپ کتاباش با عنوان «آمار و دولت آلمان، ۱۹۰۰-۱۹۴۵: ساخت دانش اقتصادی مدرن» برنده شد. او عمدتا به دلیل مطالعه اقتصادی دوره رایش سوم شناخته شده است. او در دانشگاه ییل استاد تاریخ معاصر آلمان بوده است. هم چنین، توز مدیر مطالعات امنیت بین المللی در مرکز مطالعات بین المللی و منطقهای مک میلان بوده است. کتاب «دستمزد تخریب» او یکی از برندگان جایزه تاریخ ولفسون در سال ۲۰۰۶ بود.
کتاب «سقوط اقتصادی ۲۰۰۸ چگونه یک درگیری با بحرانهای مالی جهان را تغییر داد» نوشته او با ترجمه «پیروز اشرف» توسط نشر اختران به فارسی ترجمه شده است. از جمله دیگر جوایز دریافتی توز میتوان به جایزه تاریخ لانگمن (۲۰۰۷ میلادی)، جایزه کتاب تاریخ لس آنجلس تایمز (۲۰۱۵ میلادی) و جایزه لیونل گلبر (۲۰۱۹ میلادی) اشاره کرد.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، آیا فاشیسم یک پروژه اقتصادی و همچنین یک ایدئولوژی سیاسی بود؟ آیا پروژه فاشیستی هنوز زنده است؟ و پسا فاشیستها چه نوع برنامههایی برای ایتالیای امروزی دارند؟
در ادامه پاسخهای «آدام توز» مورخ بریتانیایی به این پرسشها که از سوی «فارین پالسی» مطرح شده خواهد آمد:
پس از انتخابات در تاریخ ۲۵ سپتامبر، ایتالیا احتمالا دارای یک دولت دست راستی به رهبری یک حزب راست افراطی است که مستقیما از جنبش فاشیستی «بنیتو موسولینی» منشعب میشود: حزب برادران ایتالیا به رهبری «جورجیا ملونی» حزبی که نمادگرایی فاشیستی را پذیرفته و رهبری موسولینی را ستوده است.
صحبت درباره فاشیسم کلاسیک تقریبا یک تناقض است. این یک نوع حرکت درهم و برهم بود. برخی از مردم حتی این واقعیت را که ناسیونال سوسیالیسم در آلمان و فاشیسم ایتالیایی واقعا باید با یکدیگر ترکیب شوند را مورد مناقشه قرار میدهند. یک مولفه که فاشیستها قطعا آن را داشتند ضد سوسیالیست بودن و ضد لیبرال بودن آنان بود.
بنابراین، آنان همزمان ضد سوسیال دموکراسی معتقد به دولت بزرگ بودند چه رسد به ضدیت با کمونیسم و همزمان ضد لیبرالیسم بازار آزاد بودند. پیوند این دو برای آنان از نوعی منطق برخوردار بود. بنابراین، آنان اقتصاد لسه فر (بازار آزاد) را مقصر ظهور سوسیالیسم قلمداد کردند. آنان در نهایت ضد آزادی بودند و آزادی را منبع تمام بدیها قلمداد میکردند که از دیدشان باید توقف میشد اما نه به روش سوسیالیستی.
بنابراین، نکته مهم این است که فاشیستها طرفدار تضاد طبقاتی نبوده اند. آنان طرفدار سرنگونی ساختار اجتماعی موجود از طریق تضاد طبقاتی تهاجمی نیستند.
روی کاغذ آنان طرفدار همکاری طبقاتی هستند. بنابراین، هم جنبش فاشیستی ایتالیا و هم آلمان نازی جبهههای کارگری ایجاد میکنند. آنان اشکال کاملا مفصلی از ادغام را برای طبقه کارگر فراهم میکنند. هر دوی آنان تلاش میکنند راههایی را بیابند که از طریق آن کارگران بتوانند وارد بدنه سیاست شوند. این یکی از درسهای جنگ جهانی اول است این که اگر نتوانید طبقه کارگر را در خود بگنجانید نمیتوانید دولتی قدرتمند باشید، هر نقدی از سوی چپ از فاشیسم از آن زمان تاکنون به این نکته اشاره کرده که در عمل این تلاش برای ترکیب کارگران بسیار یک طرفه بوده و بر اساس شروط تجارت بزرگ بوده است.
فاشیسم کلاسیک رژیمهای برتری طلب سفید پوست را شامل میشد. آشکارار برتری نژادی را منطق خود میدانست و شیوههای نسلزدایی را مورد تایید قرار میداد. اگر شما یک مولفه واحد میخواستید که واقعا واقعیت اقتصادی فاشیستی را تعریف میکرد میتوانستید بگویید جنگ افروزی برای اهداف تسخیر نژادی مولفه کلیدی بوده است.
به طور کلاسیک، آنچه فاشیسم نماینده آن بود یک جنبش ضد سوسیالیستی و ضد کمونیستی محسوب میشد که تا حدی توانایی آن را برای جلب توجه جمعیت گستردهتری محدود میکرد. این مورد به ویژه در ایتالیا مشاهده شد. در واقع، در مرحله نخست فاشیسم ایتالیا جنبشی که از سال ۱۹۱۹ میلادی ظهور کرد و صد سال پیش در اکتبر ۱۹۲۲ میلادی قدرت را در دست گرفت جنبش بورژوازی بسیار کوچک بود.
بنابراین، میتوان گفت فاشیستهای کلاسیک گروههای زیردست بودند به این معنا که این طبقات سرمایهدار مسلط نبودند که در جوخههای فاشیست بودند، سرها را به زمین و دیوار میکوبیند و دفاتر اتحادیههای کارگری را ویران میکردند. ما در مورد مغازه داران کوچک، تاجران کوچک، کشاورزان و مدیران مزرعه صحبت میکنیم که توسط مالکان و گاهی اوقات توسط منافع صنعتی بزرگ برای نبرد علیه طبقه کارگر بسیج شده بودند.
نکته جالب توجه در مورد سوسیالیسم ملی آلمان آن است که نازیها نه در سال ۱۹۲۳ میلادی در قضیه موسوم به کودتای آبجوفروشی بلکه ده سال بعد در سال ۱۹۳۳ میلادی به عنوان یک جنبش انتخاباتی قدرت را به دست گرفتند. بنابراین، آن جنبش متفاوت از جنبش فاشیستی ایتالیا بود زیرا باید از نظر انتخاباتی موفق میشد. بنابراین، در واقع، هم چنان نسبت به رای دهندگان طبقه متوسط پایین و طبقه متوسط تعصب داشت اما در واقع، در جلب آرای تعداد قابل توجهی از رای دهندگان طبقه کارگر آلمان نیز بسیار موفق بود. این وضعیت به طرز جالبی مدلی است که امروز در ایتالیا میبینیم. بنابراین، یافتن اطلاعات در مورد ترجیحات انتخاباتی ایتالیا آسان نیست.
دادهها نشان میدهند حزب برادران ایتالیا جنبش راست افراطی جدید تحت رهبری «جورجیا ملونی» وسعت پایگاه حامیان قابل توجهی دارد. این حزب میتواند ۲۰ تا ۲۵ درصد آرا را به دست آورد که رای بخش بسیار گستردهای از جامعه ایتالیا را شامل میشود.
میتوان گفت که خطی مستقیم وجود دارد. برادران ایتالیا این بازی را انجام میدهند و میگوید: البته ما از نسل فاشیسم نیستیم. با این وجود، پس از آن همان طور که ممکن است زمانی که دوربینی وجود ندارد و گاهی اوقات حتی در مقابل دوربین از عشقشان به موسولینی بگویند. شخصیتهای ارشدشان در مراسم بزرگداشت راهپیمایی موسولینی در رم شرکت میکنند. ملونی خود به عنوان یک سیاستمدار جوان حامی میراث موسولینی بوده است.
این موضوع به راست افراطی محدود نمیشود. برلوسکونی در سال ۲۰۰۳ میلادی با خوشحالی به نشریه بریتانیایی «اسپکتیتر» گفت که موسولینی هرگز کسی را نکشته و اردوگاههای مملو از زندان او مکانی وحشتناک نبودند. اکنون از بسیاری جهات ایدئولوژی آنان اساسا ایدئولوژی یک حزب محافظه کار است که تفاوت چندانی با حزب جمهوری خواه در ایالات متحده ندارد. با این وجود، آنان این موضوع را به نقطهای فراتر میبرند. آنان به طور فعال خود را با یک اصل و نسب مرتبط میدانند که به دیکتاتوریای باز میگردد که ایتالیا را وارد جنگ جهانی دوم ساخت.
چنین رویکردی در مورد سایر کشورها صدق نمیکند. برای مثال، این مورد در مجارستان صدق نمیکند. ویکتور اوربان نخست وزیر مجارستان محتاط است که در مورد مسائل کلیدی از رویکرد «میکلوش هورتی» (فرمانده کل قوا در نیروی دریایی امپراتوری مجارستان در سال پایانی جنگ جهانی اول، در آن زمان سیاست خارجی هورتی از سر ناچاری به اتحادی با آلمان علیه شوروی سوق پیدا کرد. با حمایت آدولف هیتلر مجارستان توانست مناطق خاصی را که با معاهده تریانون به کشورهای همسایه واگذار شده بود بازپس بگیرد.
هورتی پس از محاکمه در دادگاههای جنایات جنگی نورنبرگ ۱۹۴۸ میلادی سالهای باقی مانده عمر را در تبعید در پرتغال زندگی کرد. وی به عنوان یک شخصیت تاریخی بحث برانگیز در مجارستان معاصر شناخته میشود؛ م.) فاصله بگیرد. او بسیار مراقب است که کاملا معقولانه خود را هماهنگ کند و دخالت راست گرایان مجارستانی در هولوکاست را محکوم کند. به همین ترتیب، در لهستان ارتباط مستقیمی میان جنبشهای ملی گرایانه کنونی در لهستان و سیاستهای ملی گرایی افراطی در دوره بین جنگ جهانی وجود ندارد. این تمایل برای تصاحب مستقیم گذشته فاشیستی کاملاً مخصوص ایتالیایی هاست.
یکی از خطوط ثابت سیاست فاشیستی ضدیت با پارلمانتاریسم است و برادران ایتالیا نیز خواستار اصلاح قانون اساسی در ایتالیا و یک رئیس جمهور منتخب مستقیم و قدرتمندتر با اختیارات بیشتر است.
دلایلی که اعضای آن حزب برای طرح این خواسته مطرح میکنند بسیار جالب است. یکی از دلایلی که آنان خواهان نظام ریاستی هستند این است که فکر میکنند میدان عمومی را آزاد میکند. بنابراین، اساسا به رای گذاشتن این موضوع یک همه پرسی خواهد بود. بنابراین، از دید برادران ایتالیا اگر مردم ایتالیا به طور مستقیم رئیس جمهوری را انتخاب کنند مستقیما نظر خود را بیان میکنند نه آن که همه چیز از طریق معاملات غیر عادی پشت پرده صورت گیرد. آنان میخواهند بازی پارلمانی را در هم بشکنند.
نکته خنده دار آن است که حزب برادران ایتالیا خود از سیستم پارلمانی آن کشور تولد شده است. رایجترین مدل ریاستی این است که شما یک رئیس جمهور مستقیم انتخاب میکنید و سپس مجلس یا مجلسینی دارید که نمایندگان آن نیز به طور مستقیم انتخاب میشوند. این که آیا این امر باعث ایجاد حکمرانی ساده یا تصمیم گیری آسانتر میشود یا خیر بستگی به این دارد که این دو را در یک راستا قرار دهید.
من فکر میکنم مشکل ایتالیا این است که چندین نوع مشکلات اقتصادی دارد. بنابراین، مشخص نیست که آیا یک شکل خاص قانون اساسی برای آن کشور بهتر از دیگری خواهد بود یا خیر. به طور همزمان یک مشکل بدهی بزرگ دارد که باید مدیریت شود. لزوما نیازی به حذف آن نیست اما باید به دقت مدیریت شود. ایتالیا باید مشخص سازد که برای چه اهدافی باید با بروکسل روابط خوبی داشته باشد. از سوی دیگر، ایتالیا دارای مشکلات ساختاری عمیقی است که خود را در کُند شدن سرعت رشد اقتصادی نشان میدهد که هر حزب در قدرتی برای رفع آن احتمالا خواهان اجماعی عمیق با بسیاری از احزاب سیاسی با برنامههای بلند مدت خواهد بود که نوع متفاوتی از ساختار سیاسی را میطلبد.
فاشیسم در قرن بیستم یک پروژه جوان به نظر میرسید اما ایتالیای فعلی جامعه ای به شدت پیرشده است. باید پرسید جذابیت یک کنش بالقوه انقلابی حتی جنبشی خشونتآمیز برای جمعیت سالخوردهای مانند ایتالیا چیست؟ این یک نکته بسیار مهم است که دوباره به اصل تفاوت فاشیسم کنونی و فاشیسم کلاسیک تاریخی پردازد. دو مولفه فاشیسم تاریخی را تعریف میکرد: یکی ترس از انقلاب کمونیستی و واکنش به آن در ایتالیا بود.
این یک ترس بسیار ملموس بود. پس از جنگ جهانی اول یک حزب کمونیست بسیار قدرتمند وجود داشت و یک موج اعتصاب بزرگ به اصطلاح سالهای سرخ معروفی که فاشیسم به آن پاسخ داد و تجربه تعیین کننده دیگر آن دوره جنگ کامل یعنی جنگ جهانی اول بود. ممکن است جریان فاشیستی توسط مردان مسن با یونیفورم رهبری شود اما جنگهای کامل توسط مردان جوان انجام میشوند.
حزب برادران ایتالیا طرفدار افزایش نرخزاد و ولد است. آنچه اعضای آن حزب دوست دارند بازگشت به سنی است که در آن جوانان تعداد بیشتری نوزاد داشتند. با این وجود، این رویکرد در سیاست میانسال است این سیاستی مسن نیست. بنابراین، ایتالیاییهای مسنتر که تحت تاثیر سیاستهای دهههای ۱۹۷۰.۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی شکل گرفتهاند تمایل دارند به حزب دمکراتیک رای دهند. با این وجود، ایتالیاییهای رده سنی ۳۵ تا ۶۴ سال به احتمال زیاد به برادران ایتالیا رای خواهند داد: افراد میانسال و پر استرس.
جوانان ایتالیایی که ممکن است فکر کنید جذب این جذابیت حمایت از ایتالیای جوان و سالم خواهند شد (اکثریت رای دهندگان زیر ۲۴ سال) به طور چشمگیری از دموکراتها و جنبش پنج ستاره در مقایسه با حزب برادران ایتالیا حمایت میکنند. بنابراین، به نظر میرسد نوعی سیاست نوستالژی برای جوانان بهتر برای ایتالیای بهتر در حمایت از این حزب سابقا حاشیهای (برادران ایتالیا) وجود دارد.
نکته جالب توجه در مورد ملونی رهبر برادران ایتالیا آن است که برخلاف سالوینی و حزب تحت رهبری او که قهرمان پیشین راست افراطی در سیاست ایتالیا بود به میراث راست نوظهور اروپایی راست نوین دهه ۱۹۸۰ میلادی پایبند است ایدهای که میراث مشترک اروپایی را رویاروی جهان اسلام به عنوان جهان بزرگ دیگر مطرح میکند. بدین معنا او در زمینه آتلانتیک گرایی از سالوینی قویتر است.
البته این نیز درست است که سیاستمداران ایتالیایی باید عملگرا باشند. آنان میدانند که هنوز اکثریت رای دهندگان ایتالیایی طرفدار اروپا هستند. بنابراین، موضع قوی ضد اروپایی شما را به حاشیه میبرد. هم چنین، آنان میدانند که ایتالیا در عمل به حمایت اتحادیه اروپا به ویژه حمایت بانک مرکزی اروپا وابسته است.
هر دولتی که در رم بر سر کار آید به دنبال مذاکره برای یک معامله است اساسا یک روش برای زنده ماندن. این وضعیت در تاریخ ایتالیا ریشه دارد. موسولینی در دهه ۱۹۲۰ میلادی آن موسولینی رادیکال دهه ۱۹۳۰ میلادی نبود. او در داخل ایتالیا رادیکال بود و چپ ایتالیا را نابود کرد اما یکی از عزیز دردانههای وال استریت بود و در دهه ۱۹۲۰ میلادی به شکلی کاملا عمدی به توسعه امور مالی خارجی پرداخت. در نتیجه، ما اکنون نیز شاهد نوعی عملگرایی از سوی برادران ایتالیا خواهیم بود.