عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی اجتماعی در یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: هر سیستم اعم از اینکه مکانیکی باشد یا اجتماعی، واجد دو بخش مهم ورودی و خروجی است. برای نمونه خودرو یک سیستم مکانیکی است که ورودی آن بنزین و سوخت است و خروجی آن در دو وضعیت مفید حرکت و جابهجایی و زیانبار یعنی گازهای ناشی از سوخت بنزین است.
در شرایط عادی و متعارف و باز این سیستم قابل قبول عمل میکند. ولی اگر خودرو را در یک محیط بسته روشن کنیم و حرکت هم نکند و گازهای تولیدی آن به محیط بسته وارد شود، سیستمِ باز قبلی تبدیل به سیستم بسته و مخرب میشود، حرارت این محیط بسته بالا میرود، سپس اکسیژن محیط کم و تمام میشود، احتراق بنزین ناقص میشود، هوا آلودهتر شده و درنهایت خودرو خاموش میشود. در این سیستم هر چه بیشتر گاز دهیم با سرعت بیشتری به نقطه خفقان خودرو میرسیم و زودتر خاموش میشود و دیگران را نیز مسموم میکند. اینگونه سیستمها خودویرانگر هستند. در حقیقت تولیدات یا خروجی آنها، کشنده است و موجب تضعیف و ناکارآمدی بیشتر محیط و سیستم میشود.
برخلاف سیستمهای پویا که احیاگر هستند. نمونه آن طبیعت است که گیاهان گازکربنیک را به عنوان ورودی و خوراک دریافت میکنند و اکسیژن را به عنوان خروجی پس میدهند و این اکسیژن منشا حیات جانوران است. ترکیب گیاه و جاندار، سیستم پویا و احیاگر است. سیستمهای اجتماعی هم همین است. سیستمهای پویا آنهایی هستند که خروجی آنها به تفاهمی بالاتر منجر شده و ظرفیت سیاسی و اجتماعی را افزایش میدهد. اعتماد اجتماعی و رفتارهای اخلاقی را تقویت میکند. هزینههای کنشهای مثبت را کم میکند و در مقابل هزینههای کنش منفی را زیاد مینماید.
در سیستم اجتماعی احیاگر، رفع اختلافات به راحتی و با کمترین هزینه انجام میشود. اختلافاتی که وجود آنها گریزناپذیر است. اختلافات رفع میشود با حداقل هزینه و فراتر از سوگیری و داوری پیشین به سود یکی از طرفین اختلاف. نهادهای حل اختلاف بسیار متنوع و کارآمد هستند. زخم اختلافات عمیق و ناسور نمیشود. مهمتر از همه خشونت و زور ابزار حلاختلاف نیست.
نقطه مقابل آنها سیستم خودویرانگر است. مشخصه اصلی این سیستم قطبی شدن آن است که نه تنها راه را بر هر تفاهمی میبندد، بلکه به طور اصولی و ذاتا مخالف تفاهم است و آن را واجد ارزش نمیداند. در چنین ساختاری نهادهای حل اختلاف یا ناکارآمد هستند یا سوگیریهای آشکار به سود یک طرف اختلاف دارند. خشونت و زور ابزار اصلی حل اختلاف است یا به تعبیر بهتر، ابزار حذف طرف مقابل است، چون قرار به حل اختلاف نیست.
در چنین جامعهای گرایش شدیدی برای حذف افراد میانه وجود دارد. میانه به هر معنا، چه به لحاظ اقتصادی، چه به لحاظ فرهنگی و سیاسی و رفتاری. ادبیات نفی و خشونت حرف اول را میزند. در چنین ساختاری کسانی سردمدار قطبهای ساختگی میشوند که به معنای دقیق کلمه هم به لحاظ رفتاری و هم به لحاظ گفتاری به الوات تنه میزنند. در این سیستمها هیچ نهاد و فردی اصالت ندارد، مگر به میزان نقشی که برای این قطبی بودن ایفا میکند. اخلاق، ارزشها، قانون، دین، دموکراسی، حقوق بشر همه و همه به موضوعات ابزاری تنزل پیدا میکنند.
خروجی این سیستم کینه و نفرتپراکنی است که به عنوان سوخت مناسب برای خشونت عمل میکند. هیچ چیز برای یک سیاستمدار مهمتر از این نیست که چگونه از افتادن در این سیستم خودویرانگر پرهیز کند و مهمتر اینکه اگر به هر دلیل ناخواسته یا بر اثر اشتباه در آن وارد شد، چگونه از آن خارج شود.
راحتترین منطق برای کسانی که در این دور باطل میافتند این است که طبق قاعده سیستم عمل کنند. اگر علیه آنان خشونت روا داشته میشود، آنان هم متقابلا دست به خشونت بزنند و این را حق خود میدانند. اگر علیه آنان دروغ گفته میشود آنان هم علیه طرف مقابل دروغ بگویند و به قولی رفتار آنان را قصاص! کنند. ولی مشکل از اینجا آغاز میشود که این رفتار اتفاقا خواست همان طرف آغازگر این فرآیند است.
جامعه ایران به اندازه کافی در این دام افتاده است، ولی مدتی است که با سرعت بیشتری مساله پوشش زنان در حال قطبیتر کردن آن است. فیلم منتشره از مجادله زنان در یک اتوبوس نمونه کوچکی از این پدیده در سطح کشور است. انتظار میرود که سیاستمداران مسوول در این باره سکوت نکنند و اجازه ندهند که همه سرمایههای کشور در ذیل این موضوع قربانی شود.