فرارو- همزمان با اعلام استعفایِ "بوریس جانسون" نخست وزیر بریتانیا که پس از استعفای دسته جمعی بیش از 50 تن از وزرا و معاونان وزرای دولت وی انجام شد، بسیاری از ناظران و تحلیلگران به ریشه یابی محرک ها و علل اصلی این مساله و در عین حال، پیامدها و تاثیرات احتمالی آن بر عرصه سیاست و حکومت در بریتانیا می پردازند.
در این چهارچوب، برخی بر این باورند که بوریس جانسون در مقام نخست وزیر بریتانیا، از همان ابتدا صرفا به دلیل اینکه با حمایت گسترده و قاطع جریان های متنفذ مالی و رسانه ای در بریتانیا مواجه بود، توانست حدودا سه سال در کرسی نسخت وزیری بریتانیا باقی بماند. از این چشم انداز، سرمایهدارانِ بریتانیایی عملا بوریس جانسون را بهترین گزینه برای پیشبرد منافع خود می دیدند. فردی که در عینِ تظاهر به حمایت از منافع طبقات کارگری بریتانیا، عملا در خدمت منافع سرمایه داران قرار داشت.
با این حال، در جبهه مقابل، گروهی دیگر از ناظران و تحلیلگران نیز بر این باورند که بوریس جانسون، نخست وزیرِ محقق کردنِ "برگزیت" در بریتانیا بود و پس از اینکه این دستورکار را عملی کرد، دیگر کوپنِ حضور وی در قدرت بویژه پس از شکست اخیر حزب محافظه کار در انتخابات شوراهای محلی بریتانیا به پایان رسیده بود. از این رو، استعفای دسته جمعی شمار قابل توجهی از اعضای دولت وی، چیزی شبیه به کودتا بود که در نهایت بوریس جانسون را مجبور به استعفا کرد. اتفاقی که حتی اگر نمی افتاد نیز در نهایت منجر به رای عدم اعتماد به بوریس جانسون می شد و او را از چرخه قدرت حذف می کرد.
فرارو در گفتگو با "سید وحید کریمی"، دیپلمات سابق کشورمان و کارشناس مسائل بریتانیا، به ریشهیابی دلایل و محرک های اصلی حذف بوریس جانسون از صحه قدرت سیاسی بریتانیا پرداخته است.
همانطور که می دانید به تازگی بوریس جانسون نخست وزیر بریتانیا پس از استعفای شمار قابل توجهی از اعضای کابینه و دولتش مجبور به استعفا شد. وی به طور خاص تاکید کرد که این استعفاهای گسترده را نمودی عینی از این پیام می داند که حزب محافظه کار بریتانیا طالبِ رهبری جدید است و او باید در برهه زمانی کنونی از قدرت کنار رود. دلایل و محرک های اصلی رسیدن بوریس جانسون به این نقطه را چه می دانید؟
به نظر من کلا بوریس جانسون کالایِ نخست وزیری نبود. این بدان معناست که وی در رده و کلاسی قرار نداشت که بخواهد در مقام نخست وزیر در بریتانیا ایفای نقش کند. در مودبانه ترین حالت وی فردی شارلاتان بود. او چه در زمانی که شهردار لندن بود و چه پس از آنکه نخست وزیر بریتانیا شد، سابقه ای مملو از دروغگویی، رسوایی و شارلاتانیسم را به ثبت رساند. با این حال، سیستم سیاسی در بریتانیا از حضور وی در قدرت، استفاده یا سواستفادههای خود را انجام داد و زمینه را جهت خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا فراهم ساخت و این دستوکار را با موفقیت به پیش برد.
در این چهارچوب، اینطور به نظر می رسد که بوریس جانسون خدمات خود را به این سیستم انجام داد و در این شرایط، به نظر می رسد که حزب محافظه کار(حزب متبوع بوریس جانسون) و همچنین دستگاه سلطنتِ این کشور، عملا به نوعی به این نتیجه رسیدند که کوپنِ وی جهت تداوم حضور در قدرت تمام شده و بهتر است که او هر چه سریع تر از قطار قدرت در این کشور پیاده شود.
برخی افراد نظیر "میشل بارنیه" مذاکره کننده ارشد اتحادیه اروپا در مساله برگزیت بر این باورند که خروج بوریس جانسون از قدرت می تواند سرآغاز ایجاد برخی تغییرات امید بخش در بریتانیا باشد. با این حال، دسته دیگری از ناظران و تحلیلگران بر این باورند که به دلیل اینکه نخست وزیر آتی بریتانیا نیز از حزب محافظه کار انتخاب خواهد شد، انتظار وقوع تغییر در روند سیاست هایی که به طور خاص دولت جانسون طلایه دارِ آن ها بود، چندان واقع بینانه نیست. نظر شما در این رابطه چیست؟
اگر بخواهیم سیاست حزبی و دولتی را مد نظر قرار دهیم باید بگوییم بله نوعی استمرار را پس از دوره بوریس جانسون شاهد خواهیم بود. با این حال، واقعیت این است که مردم انگلستان اکنون پشیمان هستند که به خروج از اتحادیه اروپایی رای دادند. از این رو، مردم این کشور عمدتا بار دیگر خواهان پیوستن به اتحادیه اروپایی هستند زیرا منافع زیادی را پیشتر داشته اند که اکنون آن ها را از دست رفته می بینند.
با این حال، بعید است که بار دیگر رفراندومی در بریتانیا جهت پیوستن مجدد به اتحادیه اروپا برگزار شود زیرا این خود نوعی بی احترامی به سنت برگزاری رفراندوم در بریتانیا است. از این رو، در سطحی کلان من بر این باورم که سیاست حزبی همچنان در دوره پسا بوریس جانسون حرف اول را خواهد زد و البته در این فضا، چندان نمی توان انتظار وقوعِ برخی تغییرات در رویه ها و سیاست ها را داشت.
در فضایی که قرار نیست تغییرات زیادی رُخ دهد و راهی متفاوت از دوره بوریس جانسون را شاهد باشیم، تغییر نخست وزیر چه معنایی دارد؟
باید توجه داشته باشیم که مقام نخست وزیری در بریتانیا مقامی مهم است و اساسا تغییر نخست وزیر به این معنا نیست که هیچ تغییری نیز ایجاد نشود. به هر حال چهره و اندیشه تغییر می کند. با این حال، باید مرزی مشخص و تفکیکی روشن را میان سیسات های کلان و سیاست های جزئی تعریف کنیم. من فکر می کنم که در سیاستهای کلان نظیر خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و یا روابط این کشور با ایالات متحده آمریکا، در دوره پسا بوریس جانسون شاهد تغییرات چندانی نباشیم.
با این حال، به نظر می رسد که در دوره نخست وزیر جدید بریتانیا، شاهد تلطیف شدنِ مواضع سخت بوریس جانسون علیه ولادیمیر پوتین و روسیه خواهیم بود زیرا شخصِ بوریس جانسون، یک خصومت و دشمنی خاصی را با پوتین و روسیه داشت و سفرهای مکرری که به اوکراین انجام می داد نیز متاثر از همین موضوع بود. در این راستا، ممکن است که در رابطه با جنگ اوکراین و تحولاتِ اروپا، (پس از خروج جانسون از قدرت) شاهد ایجاد برخی تغییرات در سیاست بریتانیا باشیم.
برخی ناظران و تحلیلگران بر این باورند که بوریس جانسون از زمان به قدرت رسیدن تا زمان استعفای خود، تحت حمایت مستقیمِ میلیونرهای بریتانیایی و جریان های رسانه ای متنفذ این کشور بود و اساسا آن ها وی را نخستوزیری محبوب برای خود می دیدند. به نظر شما چرا این گروهها با فراهم ساختن زمینههایی خاص، مانع از بحرانی شدن شرایط برای وی و در نهایت استعفای او نشدند؟
بله قطعا همینطور است که این گروه ها از بوریس جانسون حمایت کردند. با این حال، باید خودِ آن ها را نیز به چشمِ یک متغیر دید. آن ها وقتی تمامی استفاده های خود را از حضور بوریس جانسون در قدرت انجام دادند و به این جمع بندی رسیدند که کوپن حضور وی در قدرت به پایان رسیده، بدیهی است که بر طبل "تغییر" بکوبند و حمایت های خود را نیز از شخص بوریس جانسون برداشته و معطوف به جریان ها و رویه های جدید کنند.
البته نباید فراموش کرد که شخص بوریس جانسون نیز در راستای منافعِ همین میلیونرها و یا جریانسازهای رسانهای که شما به آن ها اشاره کردید قرار داشت و عملا تا حد زیادی راه را جهت پیشبرد دستورکارهای آن ها فراهم می کرد. به طور کلی، لابی های ثروت و رسانه در بریتانیا، هنوز هم تاثیرگذاری قابل ملاحظه ای را دارند و همین ها بودند که هم موجب شدند تا بوریس جانسون به قدرت بیاید و هم اکنون زمینه را برای خروج وی از قدرت فراهم می کنند.
به نظر شما آیا با خروج بوریس جانسون از صحنه قدرت سیاسی بریتانیا، شاهد وقوع تغییرات ملموسی در عرصه سیاست خارجی بریتانیا (به ویژه در مورد مسائل قاره اروپا) خواهیم بود؟
حدس اصلی من این است که در مورد اوکراین و پوتین همانطور که پیشتر نیز گفتم، مواضع بریتانیا از حالت انعطاف ناپذیری قبلی کاهش پیدا خواهد کرد. در این راستا شاهد بودیم که کرملین حتی اعلام کرد که در صورت وقوع جنگ اتمی، لندن را به جای پاریس و برلین هدف قرار خواهد داد. من بر این باورم که این تهدید، در وقوع تغییرات جاری در انگلستان بی تاثیر نبوده است. دراین راستا، شاید اولین قربانی این مساله را نیز بتوانیم شخص بوریس جانسون بدانیم. از این منظر، توازن قدرت در معادله جنگ اوکراین به نفع کرملین تغییر پیدا کرده است و البته تبعات قابل توجهی را نیز برای سیاست و حکومت در انگلستان به همراه داشته و موجب حذف بوریس جانسون از صحنه قدرت سیاسی این کشور شده است.
به نظر شما آیا دوره پسا بوریس جانسون، دوره ای توام با ضعف را برای بریتانیا نوید می دهد؟
به هر حال طبیعی است که وقتی یک سیاستمدار که مدت قابل ملاحظه ای را در قدرت بوده، از قدرت کنار رود، نوعی خلا ایجاد شود. هنوز هم یک سیاستمدار که معادل و هم ردیف با بوریس جانسون باشد، جهت جایگزینیِ وی مطرح نیست. زمانِ مارگارت تاچر نیز با وضعیتی مشابه رو به رو بودیم. در آن زمان وی نخست وزیری قدرتمند و قدر بود ولی وقتی وی به دلایل حزبی و سیاسی از قدرت کنار رفت، جان میجرِ ضعیف جایگزین او در کرسی نخست زویری بریتانیا شد. شرایط کنونی و آتی بریتانیا نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود.
از این رو، من معتقدم که سیاست های انگلستان در آینده نزدیک و در دوره پسا بوریس جانسون، تا حدی تقلیل و کاهش پیدا خواهد کرد و این کشور از مواضع سخت خود کوتاه می اید. از این منظر، در پاسخ به سوال شما باید بگویم که بله دقیقا، بریتانیا در دوره پسا بوریس جانسون، تا حدی با ضعف و رخوت رو به روخواهد شد. مساله ای که همانطور که گفتم، تا حد زیادی ناشی از متغیرهای بین المللی و البته سیاست داخلی بریتانیا است.
آینده معادلات سیاسی بریتانیا در سایه تغییر نخست وزیر این کشور(بوریس جانسون) و گزینه های جایگزین وی را چگونه ارزیابی می کنید؟
در مورد جایگزینی بوریس جانسون از سوی حزب محافظه کار، دو ایده اساسی مطرح است: اولا عده ای بر این باورند که فردی جایگزین وی خواهد شد که خود در دولت بوریس جانسون کار کرده و به نوعی به وی نزدیک است. و دیدگاه دوم به این موضوع اشاره دارد که اساسا حزب محافظه کار به دنبال یک خانه تکانی اساسی است. ظاهرا قرار است از روز دوشنبه آتی، یکسری مباحث و گفتگوهای درون حزبی شکل بگیرد تا در نهایت در مورد آینده نخست وزیری بریتانیا(در درون حزب محافظه کار) تصمیم گیری شود.
نکته دیگری نیز که باید به آن توجه داشته باشیم دستگاه ملکه و سلطنت بریتانیا و رویکرد آن به موضوعِ نخست وزیریِ بریتانیا است. همین دستگاه است که استمرار سیاست های انگلستان را تضمین می کند. بسیاری بر این باورند که نقش ملکه در عرصه سیاست و حکومت بریتانیا، تشریفاتی است. من به شخصه با این تفسیر موافق نیستم. به نظر من در مواقعی نظیر وضعیت کنونی، نقش ملکه و دستگاه سلطنت بسیار حساس و قابل توجه است و نوعی استمرار را در رویه ها و سیاست ها تضمین می کند. ازاین رو، نظرِ دستگاه سلطنت بریتانیا نیز در سوگیریهای حزب محافظهکار از اهمیت قابل ملاحظه ای برخوردار است.
اخیرا در لا به لای اخبار شنیدم که با اینکه بوریس جانسون بسیار مقاومت می کرد که استعفا ندهد، یک روز قبل از استعفای اخیر وی، تماسی تلفنی با ملکه انگلستان داشته است. حال اینکه درآن تماس تلفنی چه گذشته و آیا ملکه از وی خواسته استعفا دهد و یا اینکه به وی گفته شده که سلطنت از وی حمایت می کند اما منازعات درونی حزب محافظه کار را باید خود مورد رسیدگی قرار دهد، مساله ای است که روشن نیست. به هر حال مقاومت بوریس جاسون (جهت استعفا ندادن) مبتنی بر یک نقطه اتکا بوده است.
از این رو، من فکر می کنم مسائل سیاسی داخل انگلستان را باید با دقت بیشتری رصد کنیم. از سوی دیگر، نوعی بلوغ سیاسی در بریتانیا نیز وجود دارد که "خود ترمیمی" در آن را تسهیل می کند. حال چه در حزب محاظفهکار باشد چه کارگر.
با این همه، به نظر من نباید تردید کرد که در مورد کنار رفتن بوریس جانسون از قدرت، شاهد نوعی توطئه بودیم زیرا بی سابقه است که بیش از 50 وزیر و معاون وزیر و اعضای کابینه، ناگهان استعفا کنند و دولت جانسون را با بحرانی تمام عیار رو به رو سازند. از این منظر، من کنار رفتن جانسون از قدرت را شبیه به وقوع یک کودتا علیه وی می دانم که ناشی از رسیدن به این جمع بندی، بویژه در حزب محافظه کار بود که دیگر وقت حضورِ بوریس جانسون در قدرت به پایان رسیده است و وی بزرگترین ماموریت خود که همان خارج کردنِ بریتانیا از اتحادیه اروپایی بوده را با موفقیت به نتیجه رسانده است. از این رو، جهت سامان دادن به سیاست داخلی و خارجی بریتانیا، نیازمند چهره ای جدید هستند و اساسا معادله خروج جانسون از قدرت نیز بهتر است که از همین منظر، تحلیل و تفسیر شود.