عباس عبدی در روزنامهی اعتماد نوشت: آقای رییسی در سخنان تلویزیونی هفته گذشته خود که محور اصلی آن اقتصاد و تورم و قیمتگذاری بود، نکات جالبی را مطرح کردند که شایسته توجه است. از جمله گفتند که «اصلاح اقتصادی باید قبل از دولت ما انجام میشد و اگر یکی، دو سال پیش رخ میداد، هزینه آن کمتر بود.» اول اینکه آنچه دولت کنونی در خردادماه انجام داد، اصلاح اقتصادی نیست، این کار فقط یک تغییر قیمت است، گرچه اهمیت دارد و آثار و عوارض مثبت و منفی آن فراوان است، ولی اصلاح اقتصادی نامیده نمیشود.
به کار بردن مفهوم اصلاح اقتصادی برای یک تغییر قیمت، ولو زیاد باشد موجب گمراهی در اقدامات بعدی خواهد شد. اصلاح اقتصادی آن است که به سوی حذف قیمتگذاری دستوری حرکت شود. حتی اگر نتوان یکباره انجام داد، باید گامهای بعدی آن برای رسیدن به قیمت تعادلی روشن باشد، چراکه همین الان هم میان قیمت ارز رسمی یا نیمایی با ارز بازار آزاد حدود ۷ هزار تومان تفاوت وجود دارد. پس اصل منطق قیمتگذاری همچنان برجای خود است فقط فاصله دو قیمت کمتر شده است. به علاوه حذف قیمتگذاری فقط یک گام از گامهای ضروری برای انجام اصلاحات اقتصادی است.
هنگامی که هنوز در بند قیمتگذاری خودرو و جلوگیری از واردات آن باشیم، نمیتوان از اصلاحات اقتصادی حرف زد. فارغ از این نکته، گزاره مهم دیگری هم گفتند. آقای رییسی به پایینتر بودن هزینههای اجرای این کار در صورتی که دو سال پیش انجام میشد، تاکید کردند که میتواند گزاره درست و در عین حال نادرستی باشد.
درست است برای اینکه انحراف از قیمتهای تعادلی هر چه بیشتر شود، فساد و رانت و اتلاف منابع آن نیز بیشتر میشود و اگر تصمیم به برداشتن قیمتهای دستوری گرفته شود، اثرات منفی آن نیز بیشتر خواهد شد و در نتیجه هزینه این اقدام با گذشت زمان بیشتر میشود و بهترین حالت این است که از ابتدا انجام نشود. ولی این گزاره میتواند نادرست باشد هنگامی که اگر از زاویه دقیقتری به آن نگاه کنیم.
دولت روحانی از سوی جناح تندروی موجود در ساختار حکومت و طرفدار آن به شدت تحت فشار بود. به همین علت هر اقدام آن میتوانست با مخالفت جدی و غیرمنصفانه آنان مواجه شود.
این نیروها حتی درک درستی از منافع خود نداشتند، زیرا اقداماتی از قبیل اصلاح قیمتها را باید حمایت میکردند تا بلکه در سال ۱۴۰۰ که قطعا خودشان سر کار میآمدند از حیث مشکلات قیمتگذاری راحت باشند، ولی، چون با دولت روحانی کورکورانه دشمنی میورزیدند، حتی علیه اقدامات اقتصادی او مثل تغییر قیمت بنزین وارد عمل شدند. هم در سال ۱۳۹۶، هم در وقایع و تخریبها و اعتراضات سال ۱۳۹۸، آتشبیار معرکه شدند.
اگر امروز آقای رییسی میتواند ارز ۴۲۰۰ را حذف کند و اتفاق چندانی رخ ندهد، محصول فقدان چنان مخالفان غیرمسوول و مسوولیتپذیری منتقدانش است که اغلب آنان این تغییرات را ضروری میدانند.
نکته بسیار مهم که دولت محترم باید توجه کند، این است که بسیاری از اقتصاددانان اصلاحات در قیمتهای انرژی را ضروریتر از حذف ارز ۴۲۰۰ میدانستند، زیرا این ارز برای محصولاتی است که همه طبقات کمابیش از آن بهرهمند میشوند، در حالی که استفاده از تفاوت قیمت انرژی بیش از طبقات فقیر، نصیب طبقات مرفه میشود و از آن مهمتر اینکه اصلاح قیمت آن اثرات تورمی بسیار کمتری از حذف ارز ۴۲۰۰ بود.
ولی به علت حوادث ۱۳۹۸ که با آتش تهیه نواصولگرایان تندرو آغاز شد، حتی دولت کنونی هم جرات نزدیک شدن به تعدیل قیمت انرژی را ندارد و در همین سخنرانی نیز آقای رییسی اعلام کرد که این مساله در دستور کار دولت نیست یا حداقل در سال جاری نیست. سخنگوی دولت نیز هر هفته باید افزایش قیمت بنزین را تکذیب کند.
تحلیل این واقعیت شناخت ما را از ساختار سیاسی موجود ارتقا خواهد داد و این حقیقت را نشان میدهد که وجود شکافهای درونساختاری چگونه به زمینگیر شدن اتخاذ تصمیمات بنیادی منجر شده است.