فرارو- بهترین بازیها را معمولا در بهترین فیلمها باید جستجو کرد. این کاملا طبیعی است چون اصلا بخش مهمی از برجستگی و اهمیت فیلمها وابسته به بازی بازیگران آنهاست. امسال ترکیبهای درخشانی از بازیهای فوقالعاده، فیلمنامههای خوب و کارگردانیهای هنرمندانه را میشد در بین فیلمها پیدا کرد.
به گزارش فرارو؛ نیویورک تایمز فهرستی از بهترین بازیهای سال 2021 را ارائه کرده است که در آن از بازیگران بسیار مشهور گرفته تا چهرههای نسبتا ناشناس حضور دارند.
۱. کریستن استوارت (Kristen Stewart) در فیلم «اسپنسر» (Spencer)
کریستن استوارت و پرنسس دایانا هر دو در فرهنگ دوران معاصر چهرههای شناخته شدهای هستند. مثل هر چهرۀ مشهور دیگری آنها هم میتوانند لایههای شخصیتی مختلف و رازآمیزی داشته باشند که در پس تصویر عمومی آنها پنهان شده باشد. به همین خاطر است که فقط کسی مثل استوارت میتوانست به درون رازهای دایانا راه پیدا کند؛ چون خود او هم از نزدیک با دنیای شهرت و مشکلات آن آشناست. به بیان خیلی ساده، جادوی اصلی فیلم «اسپنسر» در داشتن بازیگری مثل استوارت است؛ بازیگری که بر تمام استعدادهای شگفتانگیز خودش تسلطی کامل و شجاعانه دارد.
۲. ویل اسمیت (Will Smith) در فیلم «شاه ریچارد» (King Richard)
ویل اسمیت یک از بزرگترین ستارههای سینماست. او از آن نوع بازیگرهایی است که هرچقدر هم سخت تلاش کنند نمیتوانند خودشان را کاملا در درون یک نقش محو کنند. منظور از این حرف این نیست که او هیچ تاثیری از نقش نمیگیرد؛ او لهجهاش را عوض کرده، زبان بدنش را مطابق نقشش تغییر داده و کلی دربارۀ این شخصیت واقعی مطالعه کرده است. اما او به طور مطلق تبدیل به ریچارد ویلیامز نشده بلکه ذات ویل اسمیتی خودش را همراه با جذابیت، انگیزه، هوش و زیرکی همچنان حفظ کرده است.
۳. روث نِگا (Ruth Negga) در فیلم «گذر» (Passing)
بازی روث نگا در این فیلم بر محور یک سری معما شکل گرفته است. مهمترین معما این است که شخصیت کلر کندری که او نقشش را بازی میکند سفیدپوست است یا سیاهپوست. نکتۀ اصلی فیلم که ربکا هال (کارگردان) آن را با اقتباس از رمان نلا لارسن ساخته این است که جواب این معما به هیچ وجه ساده نیست. کلر خیلی ساده و سرراست وارد جامعۀ سفیدپوستان نمیشود بلکه دائما در حال رفت و برگشت از روی مرز بین رنگهاست، درست مثل اینکه دارد از روی خطی که با گچ روی آسفالت خیابان کشیده شده رد میشود.
نگا در بازی خود این خودآفرینی بیپایان را مثل یک جور آزادی پرمخاطره به تصویر میکشد و این احساس را به ما میدهد که انگار کلر با اینکه ظاهرا هیچ ترسی ندارد، اما در عمق ذهنش از خطرناک بودن این بازی کاملا آگاه است.
۴. گبی هافمن (Gaby Hoffmann) در فیلم C’mon C’mon
یکی از اتفاقات نادری که در یک فیلم ممکن است بیافتد این است که کسی بتواند بازی باورپذیری در نقش یک روشنفکر ارائه بدهد. اما بازی گبی هافمن در نقش ویو یک استثناست. او این شخصیت را صرفا باهوش نشان نمیدهد بلکه کاملا به بیننده القا میکند که اصلیترین فعالیت زندگی ویو فکر کردن است.
شخصیت ویو در این فیلم چند وجه دارد؛ او یک همسر صبور است که از شوهرش که دچار مشکلات روانی است مراقبت میکند؛ به علاوه او مادر یک کودک نه سالۀ کنجکاو و خواهر مردی مهربان و در عین حال گرفتار هم هست؛ و هافمن همۀ این جنبهها را در کنار هم به خوبی حفظ کرده و نشان داده است. او نقش یک معلم، نویسنده و استاد دانشگاه را چنان به خوبی ایفا کرده که آدم دلش میخواهد برود سر کلاسش بنشیند یا مقالههایش را بخواند.
۵. هیدهتوشی نیشیجیما (hidetoshi nishijima) در فیلم «ماشین مرا بران» (Drive My Car)
در این فیلم یوسوکه کافوکو متوجه میشود که همسرش به او خیانت کرده است و مدت کوتاهی بعد همسرش از دنیا میرود. در تمام طول فیلم کافوکو از اندوه مرگ همسرش و رنج خیانت او کاملا افسرده و فلج شده است؛ یا دستکم اینطور به نظر میرسد.
«ماشین مرا بران» بر اساس داستانی از موراکامی ساخته شده و به تدریج و به آهستگی ما را به درکی عمیق و عمیقتر از وضع و حال شخصیت یوسوکه میرساند تا جایی که این فهم شبیه به یک جور تجربۀ معنوی میشود. در این مسیر بازی نیشیجیما نقش کلیدی را دارد. در پس فروتنی و افسردگی ظاهری او یک جور زیرکی و هوش موشکافانه وجود دارد. دلسوزی کردن برای او راحت است، اما آنچه که خیلی سختتر است این است که بتوانیم او را درک کنیم؛ و این همان چیزی است که بازی نیشیجیما را شایستۀ ستایش میکند.
۶. دنزل واشینگتن (Denzel Washington) در فیلم «تراژدی مکبث» (The Tragedy of Macbeth)
وقتی دنزل واشینگتن و شکسپیر با هم متحد شوند حتما چیز بزرگی به وجود میآید؛ در این فیلم بهترین بازیگر دوران ما نقش یکی از شخصیتهای نویسندهای «برای همۀ دورانها» را بازی کرده است. واشینگتن به هیچ وجه یک بازی ساده و یکسویه در نقش مکبث ارائه نداده است. او سرباز و همسری وفادار است که در ابتدا اصلیترین احساسی که به نظر میرسد دارد خستگی است. اینکه او از این نقطه به آن دیوانگی پرخروش و آدمکشانه میرسد مسیری شگفتانگیز و تراژیک است.
جوئل کوهن این فیلم را مثل یک فیلم ژانر وحشت از کار درآورده و ترسناکترین نکتۀ آن این است که انگار قهرمان فیلم هم از خودش میترسد.
۷. واکین فینیکس (Joaquin Phoenix) در فیلم C’mon C’mon
فینیکس بیشتر شهرتش به خاطر نشان دادن تغییرات سریعی است که در حالت و رفتار شخصیتها اتفاق میافتد؛ او به خاطر بازی نقش جوکر برندۀ اسکار شده است. اما استعداد حقیقی او ظرافت است؛ او چنان در روح و جسم یک شخصیت نفوذ میکند که حتی کوچکترین و ظریفترین حرکات و اشارات آن شخصیت را هم در بازیش به نمایش میگذارد.
در این فیلم او نقش یک تولیدکننده رادیویی پرمشغله و گرفتار را ایفا میکند که باید از خواهرزادۀ کوچکش هم مراقبت کند. در اینجا هم فینیکس شخصیت را کاملا در فیزیک بدنیاش به تصویر کشیده و با طرز حرف زدن زیر لبی و شانههای افتادهاش آن را کاملا باورپذیر از کار درآورده است. او دقیقا همان چیزی است که باید باشد؛ یک مرد مهربان، اما غمگین و گرفتار.
۸. تسا تامپسون (tessa thompson) در فیلم «گذر»
اگر نقش کلر (با بازی روث نگا) معمای فیلم «گذر» باشد، آن کسی که میخواهد این معما را حل یا نابود کند ایرنه ردفیلد با بازی تسا تامپسون است. هرچقدر که کلر بیباک و بوالهوس است، ایرنه مبادی آداب و محتاط است و از بیماری و خطایی که در وجود دوستش میبیند در رنج است. احساس واقعی او چیست؟ حسادت میکند؟ غبطه میخورد؟ عصبانی است؟ عاشق است؟
تامپسون این غوغای درونی ایرنه را در صدا و نگاه و تنفسش هم نشان میدهد و همۀ احساساتش را در قالب یک طوفان پنهان عاطفی تجسم میبخشد.
۹. بو برنهام (bo burnham) در فیلم «درون» (Inside)
همۀ کارهای این فیلم از کارگردانی و بازی گرفته تا فیلمبرداری و تدوین توسط خود برنهام انجام شده. او در دورۀ قرنطینه در یک اتاق نقش خودش را بازی میکند؛ مردی باهوش و خلاق که در سن سی سالگی میخواهد بفهمد که بعد از این باید چه بکند. کاری که میکند این است که آهنگهای شاد میخواند، جسم و روحش را عریان میکند و حیرت و شگفتی لحظۀ کنونی از زندگی را به نمایش میگذارد.
برنهام فقط نقش خودش را بازی نمیکند بلکه نقش کل اینترنت را بازی میکند؛ مجموعهای درهم و برهم از صداها، حالات عاطفی، جوکها و شخصیتها که در سر هر کدام از ما زندگی میکنند.
۱۰. خواهران سانز (Joséphine & Gabrielle Sanz) در فیلم «مامان کوچک» (Petite Maman)
شروع این درام روانشناختی آنقدر عجیب و ظریف است که به سختی میشود آن را توصیف کرد. این فیلم مثل یک داستان پریان مدرن است و دوستی جادویی دو دختربچه را نشان میدهد که در جنگل نزدیک خانههایشان یکدیگر را ملاقات میکنند.
بازی خواهران دوقلوی سانز بینهایت طبیعی و راحت بوده است و توانستهاند رابطۀ گرم و شاد خواهرانهشان را به چیزی عمیقا تاثیرگذار و احساس برانگیز تبدیل کنند.
۱۱. بندیکت کامبربچ (Benedict Cumberbatch) در فیلم «قدرت سگ» (Power Of The Dog)
کامبربچ متخصص بازی در نقش مردان باهوش و زیرک است: شرلوک هولمز، آلن تورینگ، دکتر استرنج. نقش فیل باربنک که او در این فیلم بازی میکند هم از جهاتی به همین جمع تعلق دارد. این شخصیت فارغالتحصیل دانشگاه ییل است، استعداد موسیقی و ذهنی سریع دارد و همینطور حس سنگدلانهای از کنایه و طعنه در او هست. اما چهرهای که از خودش به دیگران نشان میدهد چندان متمدنانه نیست و مردی خشن و بیتفاوت جلوه میکند. او واقعا کیست؟ یک هیولا یا یک شهید؟ بازی کامبربچ این راز را عمق میبخشد و کاری میکند که حتی بعد از مرگ فیل هم تداوم داشته باشد.
۱۲. کاتیا پاسکاریو (Katia Pascariu) در فیلم«جنجال بدفرجام» Bad Luck Banging
در بعضی از سنتهای تئاتری مثل نمایشهای ژاپنی یا تراژدی یونانی بازیگران ماسک به چهره میزدند. در این فیلم هم همین اتفاق افتاده است، اما دلیلش اپیدمی کروناست نه چیز دیگر. فیلم در بخارست رومانی و در تابستان ۲۰۲۰ فیلمبرداری شد و تکیۀ آن بر بازی خوب کاتیا پاسکاریو است که حتی با اینکه نصف صورتش پوشیده بود توانست کاملا جلب توجه کند.
او نقش یک معلم مدرسه را بازی میکند که گرفتار یک رسوایی اینترنتی شده است. او با بازی خودش نمایندۀ زنانی است که در عصر آلوده و اضطرابآور دچار چنین مصائبی میشوند.
۱۳. آنر سوینتون بایرن (honor swinton byrne) در فیلم «سوغات ۲» (The Souvenir Part II)
در هر دو قسمت از فیلم یوآنا هاگ (که در واقع زندگینامۀ خود اوست)، آنر با چالشی دوسویه رو به رو میشود. از یک طرف او در نقش جولی هارت بازی میکند که در واقع شخصیت کارگردان فیلم است؛ و از طرف دیگر همبازی او مادرش تیلدا سوینتون است که در نقش مادر جولی ظاهر شده است.
فیلم «سوغات» داستانی دو بخشی دربارۀ مسیر رشد یک هنرمند جوان است و اعتماد به نفس سوینتون هم در ارائۀ بازیاش انگار همزمان با رشد استعدادهای جولی رشد میکند. در واقع سراسر فیلم پر از احساس نیرو و اعتماد به نفسی است که سوینتون در خودش ایجاد کرده است.