شش سال قبل در شهرستان «الشتر» میان یکی از جادههای خاکی این شهرستان که در استان لرستان واقع شده است، یک ربع به نیمه شب باقی مانده بود که تصادفی منجر به قتل رخ میدهد. «محمد» از پشت موتور روی زمین افتاد و شد مقتول این حادثه و «مسعود» پسرعموی او زنده ماند تا شهادتی چه به دروغ یا چه به واقعیت را بر زبان بیاورد.
به گزارش اعتماد، آن شب «هوشنگ»؛ روحش از ماجرای این تصادف خبر نداشت، اما وقتی ماشینی که دو برادرش در آن سوار بودند در جاده روانه میشود و با موتور مقتول تصادف میکند، هوشنگ خودش را به اداره آگاهی معرفی میکند. این در حالی بود که فقط دو شب به مراسم عروسی هوشنگ مانده بود.
هر دو برادر هوشنگ که در صحنه تصادف حاضر بودند همراه پسرعموی مقتول، راهی بیمارستان میشوند، اما برادر بزرگتر که گویا مریض هم بوده است، بیمارستان را بهطور عجیبی ترک میکند. چند دقیقه بعد، تمام اهل خانه «ک»؛ ماجرا را متوجه میشوند. آنجا بود که هوشنگ به اداره آگاهی میرود تا تمام ماجرا را خواسته یا ناخواسته به گردن بگیرد.
همانجا در اداره آگاهی، پسرعموی مقتول بهطور مبهمی به ماموران میگوید که هوشنگ بوده که باعث تصادف ما شده است. هوشنگی که به ادعای برادر بزرگ او اصلا در صحنه تصادف حضور نداشته است و در خانه مشغول تدارک مراسم عروسیاش بوده است.
در قسمتی از این گزارش میخوانید که حاج رضا برادر این متهم به قتل میگوید: «هوشنگ تو خونه مشغول نوشتن کارت عروسیاش بود که به ما خبر این تصادف رو میدن. وقتی هوشنگ به اداره آگاهی میره، پسرعموی مقتول؛ تا هوشنگ را میبینه سریع میگه؛ این بوده که به سمت موتور ما سنگ زده و باعث شده حواسمون پرت شه و با این ماشین تصادف کنیم.» حالا با گذشت ۶ سال از این پرونده مبهم و عجیب، حاج رضا یکی از برادران هوشنگ برای «اعتماد»؛ آن شب را به تصویر میکشد.
۶ سال پیش در یکی از بیابانهای الشتر حاج رضا برادر هوشنگ که بیش از ۵۰ سال دارد میگوید: «ما ۶ تا هستیم. دو تا از برادرهام، اون شب با ماشین ۲۰۶ رفتن تو جاده. اونجا با یه موتور تصادف میکنن.»
هوشنگ شب حادثه در همان ماشین بود؟ «من دوتا دیگه داداش دارم که با ماشین بودن. هوشنگ اصلا آنجا نبوده. کلا نبوده. دو تا از برادرام با یه موتورسوار تو جاده تصادف میکنن. بعد که با ۲۰۶ موتور سوارارو میرسونن بیمارستان. اونا دوتا بودن. پسرعمو هم بودن. یکی از اونها بنده خدا درجا تو بیمارستان فوت میکنه.»
چطور برادرتان «هوشنگ» در صحنه تصادف نبوده، اما متهم به قتل شناخته شده است؟ «اون یکی پسرعمو که زنده بوده میگه این دو نفری که مارو رسوندن بیمارستان بیگناهن. یکی با سنگ مارو زده خوردیم زمین. وقتی داداشم «هوشنگ» اون شب میره اداره آگاهی پسرعمو که اسمش مسعود بوده میگه این بوده.» هوشنگ آن شب کجا بود؟ «هوشنگ تو خونه مشغول نوشتن کارت عروسیاش بود که به ما خبر این تصادف رو میدن.
وقتی هوشنگ به اداره آگاهی میره، پسرعموی مقتول؛ تا هوشنگ را میبینه سریع میگه؛ این بوده که به سمت موتور ما سنگ زده و باعث شده حواسمون پرت شه و با این ماشین تصادف کنیم.» شما میگویید هوشنگ آن شب خانه بوده است. پس چطور وقتی به اداره آگاهی میرود، پسرعموی مقتول «مسعود» میگوید کسی که به ما سنگ زده ایشان بوده است؟ یعنی خصومت شخصی از قبل باهم داشتند؟ «نه خصومتم نبوده. من الان دروغ بگم خصومت بوده... نه نبوده. فقط اونهایی که تو صحنه بودن میگن اینا چندتا داداشن. من خودم اون موقع تهران بودم. ساعت ۴ صبح وقتی هوشنگ میره اداره آگاهی مسعود میگه این بوده یعنی هوشنگ. بعد هم مجرمیتش رو ثابت کردن و بالاخره پس از دو سال هم حکم قصاصش رو دادن.»
متوجه نمیشوم شما میگویید هوشنگ آنجا نبوده پس چطور متهم میشود؟ «اصلا هوشنگ اونجا نبوده. این بچه اون شب درگیر مراسم عروسیش بود. داشتن نامه [کارت عروسی]مینوشتن و کاراشون رو انجام میدادن. چون دو شب مونده بود به مراسم عروسیش. همه هم میدونن که تو خونه درگیر کارای عروسیش بوده. چند نفر از همسایههامون هم اومدن اونجا فتوا دادن که هوشنگ موقع حادثه تو خونه بوده. همه ما نگاه کردیم که تو حیاط بوده.»
مسعود پسرعموی «محمد» مقتول؛ او شهادت داده است که هوشنگ بوده؟ پس او را میشناخته است؟ «اینو دیگه خدا میدونه. دشمنی از قبل هم نداشتیم. من الان دارم با شما حرف میزنم دروغ امروز نه پس فردا رو میشه.»
آقای «ک»؛ دوتا از برادرهایتان با ماشین با موتور مقتول تصادف میکنند بعد پسرعموی مقتول میگوید این دو تا نبودند. هوشنگ هم که منزل بوده پس چه کسی باعث این اتهام عجیب به هوشنگ است؟ این موضوع به نظر خودتان نیز عجیب نیست؟ «از نظر خود ما هم عجیبه. اصلا کسی که تو صحنه نبوده الان قاتله. محمد و مسعود پسرعمو بودن و سرنشینان اون موتور. وقتی با ۲۰۶ برادرام تصادف میکنن. محمد میافته روی زمین، مسعود و محمد رو میرسونن بیمارستان. محمد از دست میره.
اینها پاسخ سوالات من نیستند. شب حادثه در بیمارستان چه گذشت؟ «مسعود اونجا به ماموران میگه اینا مقصر اصلی نبودن. اینا داشتن پشت سر ما میاومدن تو جاده، اما کسی از روبهرو به ما سنگ زده و باعث این اتفاق شده. قاضی پرونده میگه همه خانواده بیان. اون شب هم فقط هوشنگ خونه بوده. هوشنگ هم مجبور میشه بره. اینکه میره مسعود میگه همینه. همین جوری شد که دیگه پرونده تا اینجا همین جوری مونده.»
هوشنگ نمیگوید که این دو پسرعمو را از قبل میشناخته یا خیر؟ «اون نه. اون سنی نداشته. اون زمان هوشنگ ۲۴ سالش بود. از یه طایفه بودیم. خودم همه رو میشناختم. اون دوتا داداشم که اینارو رسوندن بیمارستان میشناختن اینارو.» حادثه در چه ساعتی رخ داد و مقتول چند سال داشت؟ «حدود ساعت ۱۱ و ۴۰ دقیقه شب در یه بیابون. محمد «مقتول» هم هفده، هجده سال داشت.»
بسیار خوب، پس هوشنگ اصلا در حادثه نبوده و دو برادر دیگر شما در بیمارستان تا لحظه دستگیری حضور داشتند؟ (حاج رضا ناگهان به نکته مبهم این پرونده اشاره میکند و سوال این معمای عجیب را بالاخره با سوالات پیاپی ناخواسته جواب میدهد). «دو تا برادرهام یکی چهل و دو، سه سال داشته و اون یکی چهل و چهار، پنج سال داشته. یکی از این دو برادرهام که اون شب سر صحنه بودن مریض هست. اون شب حالش بد میشه و میره خونه. اون یکی برادرم میمونه بیمارستان و بازداشت میشه. مسعود تو اداره آگاهی میگه دو نفر سوار این ماشین ۲۰۶ بودن. هوشنگ هم وقتی به اداره آگاهی میره مسعود میگه این بوده و هوشنگ هم خودش اونجا میگه من بودم.»
پس هوشنگ به خاطر مریضی برادرش این تصادف منجر به قتل را گردن میگیرد؟ «بله. بله. خود هوشنگ میره و گردن میگیره.» آیا هوشنگ در این ۶ سال برای اجرای حکم قصاص به انفرادی منتقل شده است و اینکه پرونده در چه وضعیتی قرار دارد؟ «حدود چهار، پنج ماه پیش هوشنگ رو بردن انفرادی برای اجرای حکم قصاص. اون شب ما از روستامون چند نفر جمع کردیم بردیم در خونه خانواده مقتول. یه ۵ روز ازش وقت گرفتن. گذشت و دوتا ۱۰ روز وقت دادن و رسید به الان که قانع شدن رضایت بدن. یه مبلغی هم به عنوان دیه از ما خواستن برای رضایت.»
این مبلغ چقدر است و آیا امکان پرداخت دارید؟ «مبلغ ۸ میلیارد تومن دیه خواستن برای رضایت. ما هر کاری میکنیم که برادرمون آزاد بشه و بیشتر از همه به جای اینکه بخواهیم بدونیم چه کسی چه کسی را کشته میخواهیم برادرمون آزاد بشه.»