مسعود نیلی، ریشههای عدم موفقیت سیاستگذاری در زمان پاندمی را بررسی کرد. این اقتصاددان، نگاه خاص سیاستمداران به تولید واکسن را از دلایل به نتیجه نرسیدن سیاستها برای مقابله با کرونا معرفی کرد. به گفته او، سیاسیون تولید را بهعنوان یک مولفه سیاسی معرفی میکنند که این امر موجب شده است خودکفایی بهعنوان هدف سیاستی در دستور کار قرار گیرد.
مسعود نیلی در مصاحبهای با هفتهنامه «تجارت فردا» (شماره ۴۲۰)، سیاست کشور در مقابله با پاندمی کرونا را مورد بررسی قرار داد. به باور این اقتصاددان، استراتژی خودکفایی واکسن که تقریبا در ایران موفقیتآمیز نبوده، در نگاه غلط سیاستمداران به تولید ریشه دارد.
سیاستمداران در ایرانزمین تولید و رقابت در اقتصاد را با میدان جنگ اشتباه گرفتهاند. به عبارت دیگر، تصور میشود با صادرات عملا در خاک دشمن نفوذ کردهایم و با واردات، دشمن در خاک کشور نفوذ خواهد کرد، اما منطق اقتصادی به کلی متفاوت است.
بعد از آنکه خودکفایی در زمینه واکسن کرونا نتوانست مطابق پیشبینیها نیاز داخل را برآورده کند، دولت سیزدهم در حال حاضر به دنبال افزایش واردات واکسن و دیپلماسی فعال در این زمینه است، با این حال، این فرآیند باید از سال گذشته در دستورکار جدی قرار میگرفت. استاد اقتصاد دانشگاه شریف با تبیین وضعیت موجود، یادگیری از بحران کرونا و تولید واکسن را ضروری دانست.
نیلی در ابتدا، به توضیح سیاست ایران در مقابله با پاندمی و واکسیناسیون پرداخت و سیاست کشور را با دیگر کشورهای دنیا مقایسه کرد. او در زمینه فرآیند واکسیناسیون گفت: نقطهای که اکنون در آن قرار گرفتهایم، نقطه سخت و حساسی است. با این فرض که برای خروج از مرحله پاندمی لازم است حداقل ۷۰ درصد جمعیت کشور واکسن زده باشند، در کشور ما باید حدود ۶۰ میلیون نفر واکسن دریافت کنند.
با احتساب هر نفر دو دز، مجموعا ۱۲۰میلیون دز واکسن نیاز است. مطابق با آمار رسمی تا زمان تنظیم این گفتگو، حدود ۲۰ میلیون دز واکسن به مردم تزریق شده، بنابراین همچنان ۱۰۰میلیون دز واکسن دیگر موردنیاز است. اگر روزی ۵۰۰ هزار دز واکسن (که رقم بالایی است) تزریق شود، به شرط تامین آن، حدود ۲۰۰ روز یا هفت ماه طول میکشد تا واکسیناسیون کامل شود.
مساله دیگر این است که برابر گفتههای متخصصان، سطح آنتیبادی ایجادشده در نتیجه واکسیناسیون، بعد از ۶ ماه کاهش پیدا میکند و در نتیجه ضرورت تزریق دز سوم هم وجود دارد. علاوه بر این، سویههای جدید بیماری و انواع جهشیافته ویروس هم در حال شیوع است؛ مانند نوع دلتا که در کشور ما هم شیوع یافته یا نوع لامبدا که اخیرا در حال همهگیری است و گفته میشود بسیار خطرناکتر از سویههای پیشین است. با این حساب زمانی که ما به ماه هفتم برسیم، افرادی که در ماههای اول واکسن زدهاند، باید دوباره واکسن دریافت کنند.
به نظر میرسد فرآیند واکسیناسیون کامل بین ۷ تا ۱۰ ماه طول بکشد و این طولانی شدن باعث میشود نتوانیم از وضعیت پاندمی خارج شویم. درنتیجه، شرایط خاصی که اکنون مشاهده میکنیم، ممکن است ادامه یابد. حال در نظر بگیرید که حتی اگر نرخ مرگومیر ناشی از کرونا به نصف میزان موجود برسد، یعنی باز هم تعداد فوتیهای روزانه حدود ۳۰۰ نفر خواهد بود.
ممکن است بعضیها فکر کنند که رسیدن از نرخ ۶۵۰ تا ۷۰۰ فوتی روزانه به ۳۰۰ نفر یک دستاورد است، اما همه میدانیم که وقتی مثلا یک هواپیما سقوط میکند و ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفر در این حادثه کشته میشوند، عزای عمومی اعلام میشود و اندوه بزرگی همه مردم را فرامیگیرد. اینکه هر روز در حد ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر از دنیا بروند، قطعا یک بحران ملی است.
از طرفی، چون آغاز واکسیناسیون از سنین بالا و گروههای در خطر آغاز شده است، در حال حاضر میبینیم که نرخ مرگومیر بیماران با سن بالا کاهش یافته و به جای آن نرخ مرگومیر جوانها بالا رفته است؛ یعنی فقط کمیت عدد نیست، کیفیت آن هم تغییر کرده است.
واقعیت این است که از نظر جامعه بسیار مهم است که این تعدادی که روزانه بر اثر بیماری فوت میکنند، مثلا در بازه سنی ۷۵ سال به بالا هستند یا در بازه سنی کمتر از ۵۰سال. مشاهدات مردم هماکنون نشان میدهد که سن مردمی که فوت میکنند، در چه بازهای قرار دارد.
در مقالهای که اوایل اردیبهشت سال جاری نوشتم، عنوان کردم که اگر به هر دلیلی دولت مستقر در موقعیتی قرار ندارد که بخواهد یک برنامه جامع واکسیناسیون اعلام کند، این بحث در انتخابات ریاستجمهوری مطرح شود و بهعنوان موضوع اصلی مورد مطالبه قرار گیرد.
ما اصلا از موضوع رفاه مردم گذشتیم، اما لااقل نامزدهای ریاستجمهوری بگویند که برای حفظ جان مردم چه خواهند کرد. در انتخابات ریاستجمهوری درباره همه چیز بحث شد، اما درباره چگونگی گذار از این روزهای رعبآور بحثی نشد. در حال حاضر اگر قرار باشد که کشور در یک بازه زمانی مثلا فراتر از ۶ ماه به این وضعیت ادامه بدهد، لطمات بسیار بزرگی برای جامعه ایجاد خواهد شد و ما به یک جامعه افسرده و ماتمزده تبدیل خواهیم شد که اصلا معلوم نیست چگونه ممکن خواهد بود جامعه خودش را بازسازی کند.
این استاد اقتصاد در زمینه حکمرانی تولید نیز سخن گفت. وی بیان کرد: از جمله مسائلی که باعث شد به این روز بیفتیم، نگاه خاص سیاسیون به تولید است. در کشور ما بسیاری از سیاسیون به تولید بهعنوان یک مولفه سیاسی نگاه میکنند، در حالی که ما اقتصادیها تولید را یک مولفه رفاهی میبینیم. یعنی برای سیاستمداران، تولید عاملی نیست که باعث میشود درآمد مردم و اشتغال افزایش پیدا کند، بلکه تولید، عامل رخنمایی است.
نگاه غالب این است که واردات، پیشروی دشمن در خاک اقتصاد ماست و صادرات پیشروی ما در خاک آنهاست و تولید داخل هم سنگر و مانع پیشروی کشورهای بیگانه است. درواقع این عرصه به صورت یک جنگ دیده شده که اگر دشمن داخل بیاید، شکست خوردهاید، اگر شما به خاک دشمن بروید، پیروز شدهاید و اگر بتوانید مانع پیشروی دشمن شوید، میتوانید او را متوقف کنید.
وقتی ادبیات جنگی را به اقتصاد میآوریم، واردات و صادرات و تولید هم اینگونه تفسیر میشود. مسالهای که این نگاه به وجود میآورد، این است که سیاستمدار به کارآمدی محصول تولیدی توجه نمیکند؛ یعنی میگوید من یک محصول میسازم با چهارچرخ که مقداری بنزین در آن میریزم و گاز میدهم و جلو میرود و این اسمش میشود «خودرو» و کاری به این ندارد که در دنیا آنچه به نام خودرو تولید میشود، از نظر ایمنی، از نظر زیبایی و از نظر آسایش فردی که در آن نشسته، قابلیتهای بسیار بالایی دارد.
سیاستگذار میگوید اجمالا میخواهیم از مبدأ به مقصد برسیم، حالا یک مقدار دیرتر میرسیم و ممکن است چند نفر هم روزانه تصادف کنند و مصدوم و کشته شوند، اما در نهایت مهم این است که من خودم بسازم و تولید کنم. سیاستمدار در ایران نه توجهی به قیمت تولید دارد و نه کارآمدی آن را مدنظر قرار میدهد؛ فقط میگوید ما توانستیم خودمان چیزی تولید کنیم و به این رویکرد میگوید «استراتژی خودکفایی».
تصورش از حرفهای ما هم این است که اعتقادی به تولید داخل نداریم و میخواهیم همه چیز وارد شود. در استراتژی توسعه صنعتی که در سال ۱۳۸۰ تدوین کردیم، چهار مدل استراتژی شامل «خودکفایی»، «جایگزینی واردات»، «توسعه صادرات» و «مشارکت در زنجیره تولید جهانی» را مطرح کردیم.
در آن مجموعه، در مبحث استراتژی خودکفایی که جمله به جملهاش را خودم نوشتم، این بحث مطرح شده که در این استراتژی، سیاستگذار دنبال یک هدف اقتصادی نیست، بلکه دنبال این است که تولید را بهعنوان مانع واردات مطرح کند. این رویکرد، علاقهمندی به صادرات بدون واردات است، در حالی که ما به لحاظ اقتصادی میدانیم یک اقتصاد اگر فقط تولید و صادر کند و واردات نداشته باشد، ناگزیر درگیر تورم میشود.
یعنی شما منابعتان را صرف تولید کالایی میکنید که به افزایش عرضه داخلی نمیانجامد و در داخل عرضه نمیشود و به بیرون صادر میشود. ارز آن هم، چون هزینه واردات نشده، تبدیل به خالص دارایی خارجی بانک مرکزی میشود که پایه پولی را بالا برده و نقدینگی را زیاد میکند و تبدیل به «تورم» میشود.
سیاستمدار میگوید؛ من این رویکرد را دوست دارم؛ دوست دارم خارج به ما وابسته باشد و ما به خارج وابسته نباشیم. معنای این حرف میشود صادرات منهای واردات و، چون در این حرف منطق اقتصادی وجود ندارد، بنابراین سنجش آن هم سنجش اقتصادی نیست. درحالی که استراتژی جایگزینی واردات حداقل مبتنی بر یک منطق اقتصادی است که در آمریکای لاتین تجربه شده است. استراتژی خودکفایی در کشورهای کمونیستی سابق به کار رفت که نتیجهاش را میدانید.
اگر میبینید مثلا اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی بلوک شرق اروپا با همین استراتژی حداقل ۷۰ سال خودشان را سرپا نگهداشتند، به این دلیل بود که تنها یک کشور نبودند؛ یک بلوک از کشورها بودند. شوروی که خودش مجموعهای از جمهوریهای مختلف بود و در واقع کشورهای متعددی را پوشش میداد و کشورهای اروپای شرقی هم عضو این بلوک بودند.
این کشورها به نوعی به هم تکیه داده و ضعفهای خودشان را به همدیگر پاس میدادند و این باعث شد که دیر به بحران برسند. اما وقتی کشوری بخواهد بهتنهایی این رویکرد را در پیش بگیرد، زودتر به بحران میرسد.
این استاد دانشگاه در ادامه به توضیح در مورد کسبوکارهای گوناگون و استراتژی جایگزینی واردات پرداخت به گفته او، در استراتژی جایگزینی واردات، بحث سیاسی نیست و یک منطق اقتصادی حاکم است که البته منطق اشتباهی است. این استراتژی میگوید من میخواهم تراز پرداختهایم متعادل باشد و این کار را از طریق کم کردن واردات انجام میدهد. در نتیجه برای واردات تعرفه بالا میگذارد و محدودیت اعمال میکند و اقدامات دیگری در پیش میگیرد که منجر به توزیع نابرابر درآمد و تورم و دیگر معضلات اقتصادی میشود.
نیلی در ادامه توضیح در مورد استراتژیهای صنعتی به تقسیمبندی انواع کسبوکارها پرداخت. او در این زمینه گفت: آنچه ما در مورد واکسن یا خودرو به کار بردیم، استراتژی خودکفایی بود. وقتی این استراتژی در مورد خودرو پیاده میشود، نتیجهاش این است که مردم رفاه کمتری به دست میآورند یا ماشین با کیفیت پایین را با قیمت بالا میخرند، اما در مورد واکسن، مساله جان و حیات مردم است. به همین دلیل هم واکنشها سریع است، چون پیام زود انتقال پیدا میکند.
میخواهم بگویم درسی که ما از این موضوع باید بگیریم، این است که در کتاب استراتژی توسعه صنعتی، محصولات مختلف را به لحاظ سطح تکنولوژی به سه سطح تکنولوژیهای پیشرفته (high tech)، تکنولوژیهای متوسط (medium tech) و تکنولوژیهای پایین (low tech) تقسیم کرده و نتیجه گرفتیم که تکنولوژیهای پیشرفته دانش زیاد و فشرده و درواقع بیشترین زیرساخت نهادی و تکنولوژیکی را لازم دارد. اتفاقا زیرساخت نهادی مانند مساله حقوق مالکیت در آن بسیار مهم است.
از این نظر تکنولوژی پیشرفته پدیده خاصی در دنیاست و نمیتوان جزیرهای سراغش رفت، بلکه باید مجموعه را جلو آورده باشید. واکسن کرونا یکی از مصادیق بارز تکنولوژی پیشرفته است؛ یعنی اینکه تبلور تمام دانش فنی، صنعتی، پزشکی و... تبدیل به واکسن شده است.
ما در استراتژی توسعه صنعتی به این پرداخته بودیم که مفهومی به نام «دینامیک تحولات تکنولوژیکی» وجود دارد که توجه به آن بسیار مهم است، در حالی که تاکنون به آن بیتوجه بودهایم. یعنی وقتی میخواهید محصولی را که در خارج تولید میشود، در داخل تولید کنید، سرمایهگذاری زیادی میکنید و مهندسی معکوس انجام میدهید تا در نهایت یک محصول تولید کنید، اما تا شما به آن مرحله برسید، تکنولوژی دو قدم جلوتر رفته و یک محصول دیگر تولید کرده است.
بعد باید تلاش کنید که به آن محصول جدید برسید و باز تکنولوژی جلوتر میرود و این داستان تکرار میشود. داستان واکسن هم همین است. در حال حاضر این پرسش برای ما مطرح است که آیا واکسن تولیدشده در مقابل ویروس دلتا مقاوم است یا نیست. خب این یک گام جلوتر میخواهد؛ یعنی تولیدکننده واکسن باید خودش را به اینجا برساند که ببیند با دلتا میخواهد چه کار بکند.
کمی بعد میبینیم سویه لامبدا میآید که بسیار خطرناکتر است و مثلا کودکان را در معرض خطر قرار میدهد و دورهاش بالای ۵۰ روز است. اما ما به خاطر اینکه آن زیرساختها را نداریم، هنوز در تلاش هستیم تا تازه بتوانیم آن واکسن اول را که برای آن ویروس نوع اول درست شده، در مقیاس زیادی تولید کنیم و دیگر نمیتوانیم به سویههای بعدی که جدید میآید برسیم.
نیلی به موشکافی بیشتر نقطه نظر سیاستمداران در زمینه تولید پرداخت. این استاد اقتصاد در مورد نوع نگاه به تجارت جهانی گفت: در دنیا هیچ دو کشوری با همدیگر برادر و خواهر نیستند و مناسبات سیاسی حاکم است؛ هر سیاستمداری در دنیا به فکر منافع مردم خودش است و تلاش میکند تا میتواند از آن کشوری که با او در حال مبادله است، امتیاز بیشتری بگیرد. مناسبات آمریکا و چین را در نظر بگیرید.
اینطور نیست که بنگاههای آمریکایی از رئیسجمهور خودشان و بنگاههای چینی هم از رئیسجمهور خودشان دستور بگیرند که چه بکنند. ما فکر میکنیم این بنگاهها تکتیراندازهای فرماندههای جنگ دو طرف هستند، در صورتی که اصلا اینطور نیست. اصلا بنگاه آدیداس دارد خودش در چین تولید میکند و دیگر در آمریکا تولید نمیکند که بخواهد از رئیسجمهور آنجا دستور بگیرد.
نهایتا این است که بخش بزرگتری از درآمدش را میآورد و در آمریکا خرج میکند؛ بنابراین نکته اولی که در استراتژی توسعه صنعتی روی آن تاکید داشتیم، این بود که اگر مناسبات بین بنگاهها را با مناسبات استراتژیک سیاسی میان کشورها اشتباه بگیریم، برای ما آثار رفاهی منفی بزرگی در پی خواهد داشت.
نکته دوم هم این است که اصولا در واقع روابط بین بنگاهها با همدیگر چه در داخل و چه در خارج، مبتنی بر رقابت است نه خصومت. رقابت با خصومت فرق دارد. بنگاهها رقیب همدیگر هستند؛ دشمن هم نیستند. یاهو و گوگل با هم رقیب هستند؛ مخاصمه ندارند.
اساسا روابط تجاری با روابط انسانی متفاوت است. مناسبات بنگاهها با همدیگر تجاری است، یعنی با هم رقیب هستند، اما در جایی که نفعشان مشترک است، میتوانید رزونانسی ایجاد کنید و از آن سود ببرید
. ما، چون عرصه رقابت را عرصه تخاصم تعریف کردیم و این تخاصم را هم تا بالاترین سطح سیاسی کشورها بالا بردیم، نگاهمان به اقتصاد و منافعی که از مبادلات تجاری میتوانیم ببریم، تبدیل به ریاضت شده؛ ریاضتی که درواقع به مردم تحمیل شده است. این ریاضت پیش از این در زمینه خودرو و مواد غذایی بوده، اما اکنون مساله سلامتی و حیات مردم را دربرگرفته است.
ما یک نظام حکمرانی داریم که یک ویژگیاش درگیری و تعارض با بیرون است و ویژگی دومش درگیری داخلی است. ما همواره گرفتار تعارضهای بزرگ داخلی بوده ایم. از داخل این دو درگیری، بیرون آمدن یک برنامه که با کارآمدی مناسبی بتواند یک هدف مشخص را محقق کند، بسیار سخت است؛ بنابراین با وجود اینکه مطالبه یک برنامه مشخص و شفاف برای بهبود وضعیت کنونی کرونا، مطالبهای بسیار ابتدایی است، اما میدانیم که امکان آن تقریبا وجود ندارد. حالا برنامه برای خروج از رکود و تورم و... که جای خود دارد.
مساله اصلی همینجاست. آنچه واقعا همیشه رنجآور بوده، یادگیری تقریبا صفر سیاستگذار است؛ مسالهای که مدام استمرار مییابد و از یک مساله به مساله دیگر سرایت میکند. ظرف همین دو سه هفته گذشته با روی کار آمدن دولت جدید، اتفاق بسیار بزرگی رخ داد و سیاست واردات واکسن کاملا تغییر کرد. یعنی آن وزن بسیار زیاد و آن جایگاه بسیار خاصی که برای تولید داخلی واکسن در مقابل واردات واکسن در نظر گرفته شده بود، دگرگون شد.
اکنون میبینیم رئیسجمهور ما در مورد تامین واکسن با رئیسجمهور چین صحبت میکند و انگار دیپلماسی واکسن بعد از مدت زمان بسیار طولانی و دیرهنگام سرانجام به کار افتاده است. اما نکته اصلی «یادگیری» است؛ یعنی اینکه چرا این اتفاق افتاد؟ آیا این قابل پیشگیری بود؟ چه درسی از این زمان ازدسترفته بسیار پرهزینه میتوانیم بگیریم؟ به نظر من اصل مطلب همین است و باید بسیار به این نکته بپردازیم. ما افراد سیاسی نیستیم، سیاستمداران میگویند چه کسی باعث شد این اتفاق بیفتد؟ ما که کارمان سیاستورزی نیست. ما میگوییم باید پرسید چه تصمیم یا رویکردی باعث شد این اتفاق بیفتد؟ تفاوت بین این دو جمله سوالی بسیار زیاد است.