قاسم محبعلی کارشناس مسائل بین الملل در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: هر اتفاق کوچکی در منطقه خاورمیانه به دلیل اینکه همواره آبستن حوادث است، مورد توجه بینالمللی قرار میگیرد. حوادث امنیتی روز سهشنبه در دریای عمان نیز از این نوع اتفاقهای کوچک بود که به سرعت به صدر اخبار جهان رفت.
اما تحولاتی که این روزها در قضایایی مانند برجام و محاسبات میان ایران و اسراییل رخ داده است، وضعیت منطقه را اندکی داغتر از حالت عادی کرده است و همه منتظر هستند که اتفاقی روی دهد. به هر حال جنگ روانی که طرفهای مقابل ایران دارند انگیزههای مختلفی را دنبال میکند.
شاید یکی از این انگیزهها این باشد که تحولات داخلی ایران را نیز تحتالشعاع قرار دهند. در حالی که دیروز مهمترین مساله جاری در ایران، تغییر و جابهجایی رییسجمهور بود، اخبار مرتبط با حوادث دریایی تحولات داخلی ایران را تحتالشعاع قرار داد و بیشتر از آنکه باید مساله مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری در رسانهها و شبکههای اجتماعی دیده میشد، این فضاسازیها و جنگ روانی در خصوص حوادث دریایی در نزدیکی امارات متحده عربی دیده شدند.
اوضاع ایران کاملا تحت رصد طرفهای خارجی قرار دارد و طرفهای دیگر متناسب با منافع خودشان اقدام به خبرسازی و جنگ روانی میکنند و ممکن است دست به اقداماتی بزنند که اوضاع منطقه را به هم بریزد. قاعدتا باید قوه منطق و عقل مناسب هم در این طرف و هم در میان طرفهای مقابل وجود داشته باشد که وارد یک وضعیت رویارویی یا حتی جنگ ناخواسته نشوند.
فراموش نکنیم که انتقال قدرت در ایران و حوادث اخیر، همگی میانه دوران فترت مذاکرات وین برای احیای برجام رخ میدهد. همه طرفها برای اینکه بتوانند در دور بعدی مذاکرات دست بالاتری داشته باشند، سعی میکنند فشارها را علیه طرف مقابل خودشان افزایش دهند. وضعیت ایران، وضعیت بسیار خاصی است.
در مذاکرات وین، الان دیگر فقط مناقشه ایران با اروپا و امریکا مطرح نیست، بلکه مذاکرات به محل مناقشهای میان روسیه و چین و طرفهای غربی هم تبدیل شده است. درست شبیه به وضعیتی که پیشتر در مساله سوریه رخ داد. الان وضعیت پیچیده شده و طرفین سعی میکنند که اگر قرار باشد به مذاکرات برگردند، پیش از آن طرف مقابل را تحت فشار قرار دهند و روی میز مذاکره از موضع قویتری برخوردار باشند.
نقش بریتانیا درخصوص اطلاعرسانی، فضاسازی و جنگ روانی در دو مورد اخیر حادثه کشتیرانی در دریای عمان، پررنگتر از همه طرفهای دیگر بود. این موضوع دو دلیل دارد؛ نخست اینکه در قضیه حمله به کشتی مرسر، منتسب به یک مالک اسراییلی، یک شهروند بریتانیایی کشته شد. در نتیجه لندن انگیزه بیشتری برای پیشبرد این قضیه و قصد دارد مشابه آنچه در مساله سلمان رشدی اتفاق افتاد آن را به یک مساله اروپایی و بینالمللی تبدیل کند.
علاوه بر این امریکاییها هم از اینکه کشور دیگری به جای آنها مسوولیت رویارویی با ایران در منطقه را برعهده بگیرد، استقبال میکنند. این موضوع در چارچوب سیاستهای جدید آقای بایدن در قبال خاورمیانه قرار میگیرد که ترجیح میدهد امریکا مستقیما دخالتی در تنشهای منطقه نداشتهباشد و از دور بتواند به عنوان هماهنگکننده، مسائل جاری را هدایت کند.
علاوه بر بریتانیا، برخی کشورهای منطقه هم هستند که از افزایش فشار به ایران استقبال میکنند. کشورهایی مانند امارات متحده عربی، بحرین و عربستانسعودی، علاقهمند هستند که موضع ایران در منطقه ضعیفتر شود و بتوانند امتیازهای بیشتری را از ایران اخذ کنند.
شرایطی پیش آمده است که بخش عمدهای از متحدان منطقهای امریکا و متحدان بینالمللی این ابرقدرت از ایرانهراسی منفعت میبرند یا اینکه دستکم با وانمود کردن اینکه تحت تهدید ایران هستند، از امتیازها و حمایتهای بیشتری بهرهمند میشوند.
توجه داشتهباشیم که حوادث اخیر در نزدیکی امارات رخ داده است، اماراتیها هم نسبت به تمامیت ارضی ایران ادعاهای بیپایهای دارند که علاقهمند هستند بتوانند با تشکیل جبههای از حامیان، پشتیبانی بینالمللی برای ادعاهای بیپایه ارضی خود نسبت به ایران ایجاد کنند. علاوه بر امارات، بحرین دولتی است که مدعی میشود امنیت و حاکمیتش از سوی ایران تهدید میشود و عربستان هم ایران را به عنوان یک رقیب برای سلطه خود بر منطقه میداند.
امارات و بحرین، در دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ، روابط خودشان را با اسراییل عادیسازی کردند و اسراییل هم علاقهمند است که رابطه این کشورهای عربی با ایران تخریب شود. فراموش نباید کرد که ابوظبی و منامه، برای توجیه عادیسازی روابط با اسراییل مدعی میشوند که تحت تهدید فوریتر و بزرگتری از سوی ایران هستیم و شاید آنها هم از این وضعیت سود میبرند و برای تشدید جوسازی علیه ایران تلاش میکنند.
باید توجه داشت که یک نوع ابهام میان ایران و طرفهای مذاکرهکننده غربی ایجاد شده است. از زمان وقوع حادثه کشتی اسراییلی، اگرچه نه عامل آن مشخص است و نه اساسا شواهد و مدارک روشنی در مورد آن منتشر شده است، اما به عنوان یک واقعه، تنها توجیهی که از طرف اتهامزنندگان به ایران مطرح میشود این است که تنها طرفی که ممکن است از این اقدام منفعت ببرد ایران است.
طرفهای اروپایی و امریکایی به این فکر افتادهاند که ایران ممکن است تا پیش از بازگشت پای میز مذاکره، دست به اقدامهای شدیدی بزند تا آنها را وادار کند که در صورت ندادن امتیازهای بیشتر به تهران و عدم انعطاف، با فضای جدیدی مواجه خواهند شد و حوادث اینچنینی تکرار خواهد شد. اینکه این تصور صحیح است یا نه، کاملا مقال جدایی میطلبد.
به هر حال در آستانه بازگشت به مذاکرات وین، مساله بازگشت امریکا به برجام، برای طرف ایرانی حیاتیتر محسوب میشود. طرفهای مقابل نگرانیهایی مانند احتمال خروج ایران از برجام، انپیتی یا تلاش ایران برای تولید سلاح هستهای را به عنوان انگیزه احیای برجام میدانند. در این چارچوب نگرانی متقابلی میان ایران و طرفهای غربی وجود دارد.
ایران احساس میکند که به دلیل شرایط نامساعد اقتصادی و معیشتی باید مساله احیای برجام به شکلی آبرومند با درنظر گرفتن برخی خواستههای طرف ایرانی سریعتر صورت بپذیرد، هم در طرف مقابل این احساس وجود دارد که باید برای تسریع در روند احیای تعهدات ایران در برجام، برای جلوگیری از پیشرفت بیشتر برنامه هستهای ایران، زودتر زمینه به نتیجه رساندن مذاکرات را فراهم کنند.
به هر حال وضعیت پیچیده شده است. هم طرف دیگر برای اینکه ایران را پای میز مذاکره بکشاند ممکن است دست به اقدامها یا تهدیدها و فشارهای بیشتری بزند و هم طرف ایرانی ممکن است برای اینکه برای جلوگیری از اتلاف وقت توسط طرف مقابل دست به اقداماتی بزند که منافع آنها را تهدید بکند؛ معادلهای است که در حال حاضر بسته شده است.
طبیعی است در کنار همه آنچه گفتهشد، علاوه بر معادلات خارجی، دولت جدید ایران اگر بخواهد به برجام برگردد، با موانعی در داخل کشور مواجه است. ازجمله این موانع مصوبه مجلس و سیاستی است که خواهان برداشتهشدن یکجای همه تحریمهای امریکا علیه ایران است. اینها موانع جدی هستند که حتی اگر عملی باشند، زمان بسیار زیادی میبرد که طرف مقابل آنها را بپذیرد و البته دیپلماسی از آنجایی که محل داد و ستد است، اگر ایران خواستههای بزرگتری مطرح کند، طرف مقابل هم در مقابل خواستههای ایران خواستههای بزرگتری را مطرح خواهد کرد.
این تصاعد در مطالبات، ممکن است رسیدن به توافق را ناممکن بکند؛ توجه داشتهباشیم که بازه زمانی اجرای برجام محدود است و اگر قرار باشد مذاکرات تا دو سال دیگر طول بکشد و طرفین به تعهداتشان بازنگردند، آنگاه دایمی شدن بندهایی که در برجام پیشبینی شدهبود، غیرممکن میشود و هم تهران و هم واشنگتن باید به فکر یک توافق جدید باشند.