آذر منصوری، سخنگوی نهاد اجماعساز اصلاحطلبان (جبهه اصلاحات ایران)، روز گذشته از ۱۴ نامزدی که در این تشکیلات مورد بحث هستند، خبر داد. او دراینباره گفت: «افرادی از سوی حداقل ۱۰ عضو مجمع عمومی جبهه اصلاحات ایران برای ارزیابی نامزدی ریاستجمهوریشان در جبهه اصلاحات ایران به دبیرخانه مجمع پیشنهاد شدهاند».
به گزارش شرق؛ افرادی که منصوری از آنها نام برده است، با درنظرداشتن میزان پیشنهادهای موجود در نهاد اجماعساز از این قرار است: ۱- جواد ظریف
(۳۷ پیشنهاد)، ۲- اسحاق جهانگیری (۳۵ پیشنهاد)،
۳- مصطفی تاجزاده (۳۲پیشنهاد)، ۴- مسعود پزشکیان (۲۵ پیشنهاد)، ۵- محمدرضا عارف
(۲۱ پیشنهاد)، ۶- محسن هاشمی (۲۰ پیشنهاد)، ۷- محمد شریعتمداری (۱۹ پیشنهاد)، ۸- مصطفی کواکبیان (۱۵ پیشنهاد)، ۹- محمد صدر (۱۳ پیشنهاد)، ۱۰- محمود صادقی (۱۲ پیشنهاد)، ۱۱-شهیندخت مولاوردی (۱۱ پیشنهاد)، ۱۲- زهرا شجاعی
(۱۱ پیشنهاد)، ۱۳- عباس آخوندی (۱۱ پیشنهاد) و ۱۴-صادق خرازی (۱۰ پیشنهاد).
با نگاهکردن به این اسامی و جمع اعلام مواضع اعضای احزاب میتوان تا این لحظه گفت نامزدهای حزب کارگزاران ظریف، محسن هاشمی و جهانگیری هستند؛ چنان که علیمحمد نمازی هم گفته است: «تاکنون حزب روی معرفی محسن هاشمی و محمدجواد ظریف اجماع داشته است و حتی اگر اسحاق جهانگیری بخواهد به این جمع اضافه شود، این موضوع را حزب بررسی میکند و جوانب را میسنجد».
ظریف در عین حال از سوی حزب ندا هم معرفی شده است که در مجموع باید گفت ظریف و خرازی نامزدهای مدنظر این حزب قلمداد میشوند. سعید نورمحمدی، از اعضای حزب ندا، درباره این موضوع گفته است: «جلسه شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان شنبه برگزار شد و در این جلسه گزینههای حزب برای معرفی به ائتلاف جبهه اصلاحطلبان ایران انتخاب شدند. حزب ندای ایرانیان دو گزینه اصلی برای انتخابات ریاستجمهوری دارد که آقایان دکتر محمدجواد ظریف و دکتر محمدصادق خرازی هستند.
علاوه بر این دو گزینه، معرفی چند چهره ملی دیگر هم به تصویب شورای مرکزی رسید. اعضای شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان معتقدند رقابت درونجریانی جریان اصلاحات فرصت مناسبی است تا دیدگاههای مختلف درون جریان اصلاحات بتوانند در قالب این جبهه ایدهها، نظرات و برنامههای خود را برای اداره کشور مطرح کنند و در نهایت در درون این فرایند بهترین دیدگاهها و برنامهها توسط اعضا انتخاب شود».
خبرهایی هم حاکی از آن است که حزب اتحاد ملت نیز بر شخصیتهایی مانند مصطفی تاجزاده، اسحاق جهانگیری، محمدجواد ظریف، محمد صدر و شهیندخت مولاوردی نظر دارند. البته علاوه بر نامهایی که آذر منصوری بهعنوان سخنگوی نهاد اجماعساز مطرح کرده و سخنانی که فعالان حزبی گفتهاند، نام دو شخصیت دیگر، یعنی محسن رهامی و علی مطهری که اولی کاملا اصلاحطلب و دومی نزدیک به اصلاحطلبان شناخته میشود نیز مطرح است که گویا تا این لحظه وضعیت این دو شخصیت در نهاد اجماعساز بررسی نشده و ظاهرا گزینه پیشنهادی اعضای حقوقی (احزاب) و حقیقی این تشکل انتخاباتی نبودهاند.
مطهری عضو هیچیک از احزاب اصلاحطلب نیست و حتی خودش را بهطورکامل اصلاحطلب نمیداند و همواره بین اصلاحطلبی و اصولگرایی رفتوآمد داشته است؛ بهنحویکه بارها گفته نظرات سیاسیام به اصلاحطلبان و دیدگاههای فرهنگیام به اصولگرایان نزدیک است.
او البته بهتازگی شانس این را که از اصلاحطلبان رأی بگیرد، بیشتر دانسته و گفته است: «اصولگرایان که هیچوقت من را بهعنوان کاندیدای خود معرفی نمیکنند، ولی از طرف اصلاحطلبان این احتمال وجود دارد. در سالهای اخیر شرایط کشور بهگونهای بوده که خودبهخود من مواضعی را اتخاذ کردهام که به اصلاحطلبان نزدیکتر بوده است. بهطور طبیعی در موارد مربوط به آزادی بیان و حقوق شهروندی که در چهار، پنج سال اخیر مطرح شده، خود اصلاحطلبان هم به اندازه من ورود نکردهاند. درباره نقض حقوق بشر که گاهی از سوی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی انجام میشود یا درمورد مسئله حصر خانگی و بازداشت خبرنگاران و از این قبیل موضوعات و مسائلی که برای محیطزیستیها پیدا شد، من ورود کردم، ولی گاهی خود اصلاحطلبان جرئت نمیکردند در این بخشها وارد شوند؛ بنابراین خودبهخود در این سالهای اخیر وضعیت به صورتی بود که من به اصلاحطلبان نزدیکتر شدهام و اگر قرار باشد یکی از این دو گروه از من حمایت کند، احتمال حمایت اصلاحطلبان بیشتر است. به هر حال هرکدام از اینها حمایت کنند، من استقبال میکنم و مشکلی ندارم».
با این سخنان میتوان دریافت که خود مطهری هم انتظار ندارد بهعنوان نامزد نهایی جناح اصلاحطلب معرفی شود و او چشم به همه جناحها و طیفهای سیاسی دوخته است، البته چشم امیدش بیشتر به اصلاحطلبان است؛ اما ماجرا برای رهامی فرق میکند؛ او یک نیروی اصلاحطلب است که گویا قصد دارد جدای از تشکیلات جبهه اصلاحات در انتخابات وارد شود؛ چنان که بهتازگی رسما اعلام کرده نامش میان گزینههای مورد بررسی نهاد اجماعساز مطرح نشود.
او بهتازگی در بیانیهای نوشته است: «ضمن تشکر از احزاب و شخصیتهای اصلاحطلب که از اینجانب برای نامزدی انتخابات دعوت کرده و اکنون نام مرا بهعنوان داوطلب انتخابات ریاستجمهوری به نهاد اجماعساز اصلاحطلبان پیشنهاد کرده یا قصد دارند مطرح کنند، تقاضا دارم که از معرفی اینجانب به نهاد مذکور خودداری کنند. بهعنوان فرزند جامعه بزرگ ایران، برنامههای خود را جهت اداره کشور و حل مشکلات و معضلات آن به اطلاع مردم میرسانم و داوری را بر عهده آنها خواهم گذاشت و، چون گذشته دست تمامی نخبگان، احزاب و شخصیتهای کشور از هر حزب، جریان و جناح را برای مشاوره و همکاری میفشارم. ضمنا دلایل تفصیلی خود را درمورد علل اتخاذ این خطمشی در روزهای آینده با مردم در میان خواهم گذاشت».
بر اساس آنچه پیشبینی میشد که ممکن است اصلاحطلبان در این دوره از انتخابات ریاستجمهوری با خطر مستقل واردشدن برخی نیروهایشان مواجه شوند، نخستین مصداق این حالت محسن رهامی است که ورود مستقلش -به هر علتی که باشد- باعث میشود جبهه اصلاحات با یک نیروی واحد وارد عرصه انتخابات نشود. البته برخی فعالان سیاسی باور دارند آنچه از سوی تشکیلات رسمی انتخاباتی اصلاحطلبان معرفی میشود، حجیت دارد؛ اما به نظر میرسد عموم مردم اصلاحطلبان را به صفت شخصی میشناسند نه لزوما به تأیید تشکلاتی؛ به این معنا که جامعه میان یک اصلاحطلب با جریان متبوعش فرق زیادی قائل نیست؛ بنابراین به نظر میرسد ورود مستقل اصلاحطلبان فارغ از هر تصمیمی که نهاد اجماعساز میگیرد، میتواند به اجماع سراسری لطمه بزند؛ موضوعی که تا همین اواخر درباره محمدرضا عارف گفته میشد که او آمده است بماند و دیگر نمیخواهد مانند سال ۹۲ به نفع کسی کنار برود؛ گزارهای که البته تا این لحظه نشانهای از آن نیست و اکنون نام عارف هم در میان گزینههای مطرح در نهاد اجماعساز به چشم میخورد.
علاوه بر این، مخاطره دیگری که شاید اصلاحطلبان را تهدید کند، نامزدهای متکثر است. در پی تعدد طرح این تعداد نام، ممکن است همان مخاطره پیشین یعنی عدم اقناع همه نامزدها به کنارهگیری از انتخابات به نفع نامزد واحد به وجود آید؛ شرایطی که شبیه آن را در سال ۸۴ شاهد بودیم؛ بهنحویکه گفته شد اصلاحطلبان در یک وزنکشی به نفع مهدی کروبی کنار نرفتند تا در عین حال که مجموع آرای آنها بیشتر از اصولگرایان بود، رقابت را واگذار کردند.
حتی با رجوع به آمار میتوان دریافت که اصلاحطلبان فارغ از وجود هاشمیرفسنجانی در انتخابات، اگر با یک نامزد میآمدند، باز هم پیروز انتخابات میشدند که چنین نشد و محمود احمدینژاد هشت سال قوه مجریه را در اختیار داشت. با این وصف، به نظر میرسد اگر اصلاحطلبان نتوانند به یک نامزد واحد برسند، شرایطی مانند آن سال و بلکه بدتر از آن را رقم میزنند؛ زیرا در آن زمان اصلاحطلبان پایگاه اجتماعی بسیار وسیعتری نسبت به امروز داشتند و عملا آرای خاکستری را نمایندگی میکردند؛ حال آنکه امروز به دلیل حمایتشان از دولت روحانی و البته نوع عملکرد دولت، در معرض تندترین انتقادها از سوی جناح رقیب و جامعه قرار دارند.
هرچند فردی مانند محمود صادقی باور دارد تعدد نامزدها به نفع اصلاحطلبان خواهد بود؛ بهنحویکه گفته است: «شرایط اصلاحطلبان را مثبت ارزیابی میکنم و شخصیتهای بسیاری از اصلاحطلبان برای انتخابات کاندیدا شدهاند و همین تعدد هم میتواند به نوعی نشاندهنده میل به مشارکت باشد. با وجود همه مخاطرات و محدودیتها، اصلاحطلبان میخواهند در صحنه حضور داشته باشند و این اتفاق مثبتی است و باید دید در نهایت اصلاحات به چه جمعبندیای میرسد و شورای نگهبان نیز چه عملکردی را در قبال این جریان خواهد داشت. اما تا به این لحظه آن چیزی که میبینم، تحرک خوبی است.
با اینکه بدنه مردمی جریان اصلاحات هنوز آن تحرک و انگیزه لازم را پیدا نکرده، ولی در سطح نخبگانی و تشکیلاتی اصلاحطلبان تحرک چشمگیر و خوبی ایجاد شده است». البته این سخن صادقی در شرایطی میتواند درست باشد که اصلاحطلبان بتوانند به نامزد واحد برسند و در غیر این صورت، نهتنها تعدد نامزدها هیچ کمکی به اصلاحطلبان نمیکند، بلکه باعث شکست قطعی آنها در انتخابات میشود و زمینه پیروزی رقیب را حتی با رأی حداقلی فراهم میکند.