عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیلگر در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: کشته شدن دو محیطبان به دست شکارچیان که مسلح به اسلحه جنگی بودهاند بازتاب گستردهای نزد بخشی از افکار عمومی جامعه، شامل نخبگان و فضای مجازی داشت، ولی آنچنان که انتظار میرفت نزد ساختار رسمی و رسانه آن اهمیت شایستهای را پیدا نکرد، در حالی که قاتلان نه تنها مشغول انجام عمل غیرقانونی بودهاند، بلکه ماموران حکومت را نیز با بیرحمی به قتل رساندهاند و وظیفه ساختار سیاسی است که در این باره واکنش شدید نشان دهد.
همانطور که در برابر اقدام مشابه علیه مرزداران ارضی کشور واکنش نشان میدهیم، باید در مقابل مرزداران محیط زیست نیز حساسیت نشان داد. هم از حیث رسانهای و تبلیغی و هم از جهت تشدید مجازات متخلفان و نیز از جهت تدوین قوانین مناسب و تامین امکانات و بودجه لازم برای آنان.
چرا نسبت به محیطزیست حساسیت لازم وجود ندارد؟ پاسخ را در چارچوبی کلیتر باید جستوجو کرد. اینکه درک دقیقی از ابعاد خطراتی که استفاده غیرمسوولانه از فناوریهای جدید برای محیطزیست ایجاد میکند، وجود ندارد. هزاران سال است که مردم در هر نقطه از جهان که زندگی میکردند، به تعادل سازندهای با محیطزیست خودشان رسیده بودند.
برای مردم شمال ایران امکان نداشت که مثلا صد سال پیش بتوانند جنگلها را به نحوی بهرهبرداری کنند که نابود شود. از یکسو نیاز و توانش را نداشتند و از سوی دیگر زندگی آنان به طور مستقیم به وجود جنگل وابسته بود. نیازها و امکانات آن مردم محدود بود و به هر میزان که از جنگل استفاده میکردند، به سرعت احیا میشد، ولی اکنون ماجرا فرق میکند. با چند اره برقی و چند کامیون و دیگر تجهیزات مکانیکی، دو نفر میتوانند در عرض یک روز دهها اصله درخت را قطع کرده و چوب آن را برای فروش به سایر نقاط کشور ببرند.
برخی تجهیزات که در فیلمهای کوتاه دیده میشود نیز قادرند در هر دو دقیقه یک درخت را بریده و به قطعات هماندازه تقسیم و برای بارگیری آماده نمایند. در واقع با یک شیفت کاری میتوان ۳۰۰ اصله درخت را قطع کرد. در گذشته شکار حیوانات وحشی به نسبت سخت و پردردسر بود. نیاز به آنها هم محدود به همان افراد نزدیک به محیط حیوانات بود.
اکنون اگر شکار حیوانات آزاد باشد، با اسلحه دوربیندار میتوان یک گله بز کوهی را در عرض مدت کوتاهی شکار کرد و طی چند روز حیات وحش را به کلی نابود نمود. بازار مصرف آن نیز ملی و جهانی است؟! جهان پیشرفته به موازات این فناوریها و افزایش قدرت انسان، توانسته است شیوههای محدودکننده و بازدارنده و نیز فرهنگ احترام به محیطزیست و درک نیاز به آن را تقویت کند. اگر چنین مقررات و احترامی نباشد، به طور قطع زیباترین جادههای ایران یعنی جادههای شمال از فرط وجود کیسههای پلاستیکی و دیگر زبالهها به زشتترین جادهها و منظرهها تبدیل میشود که بعضا شده است.
همین واقعیتها است که بخشی از نیروهای اجتماعی را در دنیای جدید به تکاپو واداشته تا مهمترین اولویت خود را حفظ محیط زیست قرار دهند، محیطی که با آلودگی آب، هوا، خاک، دریا، سر و صدا، حذف حیات وحش و... مواجه شده است و احزاب سبز در اروپا بازتابدهنده این خواست هستند. ولی در این میان یک نکته مهم وجود دارد. کشورهای پیشرفته به حدی از توسعه اقتصادی رسیدهاند که میتوانند برای محیط زیست هزینه کنند. در حالی که همین کشورها هنگامی که در مرحله پیشرفت اولیه بودند، محیطزیست را قربانی توسعه اقتصادی میکردند، نمونهاش هوای آلوده شهرهای اروپایی که بعضا هزاران نفر در مدت کوتاهی قربانی آن شدند.
این ایراد تا حدی قابل تامل است، از اینرو ضوابط محیطزیستی را چنان تنظیم کرد که در عمل مانع رشد متعارف اقتصادی نشود. ولی اینکه حد این قاعده را چه کسانی تعیین میکنند، قطعا مدیران دولتی نیستند، باید در عرصه عمومی قادر به دفاع از این حد باشند. در هر حال مساله شکار را میتوان به طور کامل مستثنا کرد. زیرا این موضوع هیچ ربطی به توسعه اقتصادی ندارد، فقط ارضای نیاز عدهای خاص به قیمت نابودی حیات وحش است. باید بهترین قوانین حمایتی را برای محیطبانان کشور تدوین کرد و قاطعانه نیز آنها را اجرا کرد.
مهمتر از آن باید محیطبانان حس کنند که حرفه آنان به شدت مورد احترام جامعه است و هر گونه تعرضی به آنان، تعرض به حقوق عمومی و مردم و جامعه است. امیدواریم قتل ناجوانمردانه این دو محیطبان آغازی باشد برای گام گذاشتن در این راه. متاسفانه هنوز رگههایی قوی از توطئهپنداری در ساختار رسمی نسبت به حمایت از محیط زیست وجود دارد که وجود آن را باید به چالش کشید.