«گامبی وزیر» یک مینیسریال تلویزیونی درام آمریکایی است که بر اساس رمان والتر تویس به همین نام در سال ۱۹۸۳ توسط اسکات فرانک و آلن اسکات ساخته و در سال ۲۰۲۰ در نتفلیکس منتشر شد. والتر تویس، رماننویس و نویسنده داستان کوتاه آمریکایی در ۱۱ سالگی به همراه خانواده خود به کنتاکی نقلمکان کرد.
هفت صبح در ادامه به نقل از نیویورکتایمز نوشت: او بازی بیلیارد را یاد گرفت و به داستانهای علمی- تخیلی علاقهمند شد. در ۱۷ سالگی به خدمت نیروی دریایی درآمد و پس از خدمت، در دانشگاه کنتاکی مشغول به تحصیل شد. او کارشناسیارشد خود را در رشته ادبیات انگلیسی از این دانشگاه دریافت کرد و پس از فارغالتحصیلی، به تدریس در دبیرستان پرداخت. در همین دوره از زندگی خود، دست به نوشتن داستانهای کوتاهی زد که در نشریات مختلف به چاپ میرسیدند.
«بیلیاردباز» اولین رمان او در سال ۱۹۵۹ و پس از آن، رمان «مردی که سقوط کرد» چاپ شد. او ۱۴ سال به تدریس ادبیات انگلیسی و نویسندگی خلاق در دانشگاه اوهایو پرداخت. در سال ۱۹۷۸ تدریس در دانشگاه را رها کرد و به نیویورک رفت تا به نوشتن ادامه دهد. در آنجا، مجموعهداستانی به نام «دور از خانه» و چهار رمان دیگر نوشت: «مرغ مینا»، «قدمهای خورشید»، «گامبی وزیر» و «رنگ پول».
«گامبی وزیر» داستانی خیالی درباره زندگی نابغهای یتیم به نام بث هارمن است که در تلاش برای تبدیل شدن به بزرگترین شطرنجباز جهان، بهرغم مشکلات عاطفی، با وابستگی به مواد مخدر و الکل نیز دستوپنجه نرم میکند. داستان از اواسط دهه ۱۹۵۰ آغاز میشود و تا دهه ۱۹۶۰ ادامه دارد. آنیا تیلور جوی در نقش بث هارمن، جوان شطرنجباز، در صحنه حضور مییابد. در اکتبر سال ۲۰۲۰، این سریال به پربینندهترین سریال روز تبدیل شد.
اواخر قسمت دومِ «گامبی وزیر» صحنهای شگفتآور وجود دارد؛ بث هارمن که بهتازگی توسط زن خانهداری تنها و الکلی به فرزندی گرفته شده، در مسابقات شطرنج ایالتی کنتاکی برنده میشود و آلما (ماریل هلر)، مادرخوانده جدید او تعجب میکند از اینکه بث چقدر جدی و بااستعداد است. آلما خودش پیانیستی بااستعداد است که هرگز جرئت نوازندگی در جمع را نداشته. مسئله اینجاست که او کودکی را از دست داده و شوهرش تازه او را ترک کرده است.
دو قسمت بعد با اتفاقاتی مملو از ضربههای روحی بث میگذرد. مادر واقعی او در تصادفی که بث شاهد آن بوده، کشته شده است. او به پرورشگاهی سپرده میشود که در آنجا به بچهها همراه با ویتامین، داروهای آرامبخش میدهند. سریال در فضایی غمانگیز و تاریک غرق شده است. مطمئنا فجایع تازه در گوشهای کمین کردهاند.
در قسمت اول دیدهایم که بث به زیرزمین میرود و با سرایداری ساکت با چهرهای بیروح روبهرو میشود؛ مردی که روی صفحه شطرنج افتاده و با لحنی شبحمانند با او حرف میزند، اما بهجای اینکه او را آزار بدهد، به او بازی کردن یاد میدهد. فرزندخواندگی او را در سن ۱۵ سالگی توسط آلما و همسرش آلستون دیدیم؛ کسی که احساسات بدی در او ایجاد میکرد و بیشتر او را تنها میگذاشت.
بعد از اینکه آلستون آنها را ترک کرد، در قسمت دوم تقریبا مسلم به نظر میرسد که این نمایش، آلما را به نقش مادری بیعاطفه سوق خواهد داد که بث را از رویای خود بازخواهد داشت، اما باز هم انتظارات ما برآورده نمیشود. آلما درعوض پیشنهاد میکند به یک تورنمنت در سینسیناتی بروند. آنها به مدرسه دروغ میگویند. ماجراجویی سرگرمکنندهای از آن میسازند. اما دفعه بعدی بث آنقدر خوششانس نخواهد بود. در «گامبی وزیر» هیچوقت این ترکیب شرایط، پایان خوشی برای شخصیت اصلی داستان نشان نمیدهد.
طبق گفته نتفلیکس، «گامبی وزیر» در چهار هفته اول توسط ۶۲ میلیون خانوار دیده شد؛ تقریبا به همان اندازه که «ببر پادشاه» رکوردشکنی کرد. مردم نقاشیها و طراحیهای خود را توئیت کردند و اعلام کردند بار دیگر شطرنج بازی میکنند و رفتهرفته فروش کالاهای مرتبط با شطرنج بالا رفت. همه، داستانی راجع به دگرگونی و تحول را دوست دارند: داستان فردی که بر سختیها و دشمنیها پیروز میشود، دختری که بهخاطر کفشهایش مورد تمسخر قرار میگیرد و پس از مدتی به فردی خوشلباس و شیک تبدیل میشود.
اما ظاهرا داستانِ جهانی را دوست داریم که در آن یک دختر میتواند آزادانه حرکت کند و به دلیل استراتژی و مهارت خود مورد احترام واقع شود؛ دنیایی که در آن شخصیت زن بدون آزار و اذیت، تعرض، بدرفتاری، نادیده گرفته شدن، طرد شدن، توهین، سرقت یا فراموش شدن در دنیای یک مرد موفق شود. این داستان در واقعیت چنان نادر است که ماجرایی آرمانگرایانه به نظر میرسد. «گامبی وزیر» داستانی فانتزی است و ما بهندرت میتوانیم آن را به تصویر بکشیم.
نوعی شایستهسالاری عملکردی برای زنان به ارمغان میآورد که در آن آزادانه میتوانند هرآنچه میخواهند انجام دهند. پس از برنده شدن بث در مسابقات دوم خود در سینسیناتی، آلما از او میخواهد تا مدیر برنامههای او باشد. بث قبول میکند و آنها با هم همراه با ماجراجوییهای بسیار، تورهای مسابقاتی را شروع میکنند. آلما به مدرسه دروغ میگوید و وقتی تصمیم میگیرد لباسها را برای بستن چمدان آماده کند، بیماریهایی برای بث اختراع میکند.
هر دوی آنها از شهری به شهر دیگر میروند و جنجالی بهپا میکنند. در اتاقهای فانتزی هتل، بث بازیهایش را پشتسر میگذارد، درحالیکه آلما روی مبل نشسته است و از دیدن تلویزیون لذت میبرد و میخندد. در مسابقات، پسرهای جوان ستارهدار برای امضای بث و تأیید او سرودست میشکنند. دیگر مشخص شده است که بث نابغه است و یک نابغه میتواند هر کاری که میخواهد انجام دهد، زیرا یک جهان با شور و هیجان او را تشویق میکنند.
داستان غمانگیز نبوغ دختری که در گذشته محکوم به فنا بوده همیشه موردعلاقه است. در ادبیات و فیلم، نبوغِ یک مرد بسیار مورد توجه قرار گرفته و به نبوغ زن کمتر پرداخته شده است. داستانهایی، چون «گامبی وزیر» این ایده را تقویت میکنند که یک زن میتواند نابغه باشد یا دوستداشتنی، خوشبخت، عاقل یا آزاد و با این وجود ساختار قدرت و برتریطلبی مرد را تهدید نکند.
حتی روایتهای دلسوزانه مانند فیلم «اشخاص پنهان» با بازگرداندن نبوغ از تاریکی این مطلب را تصدیق میکنند یا محاکمههایی که زنان مجبور به گذراندن آنها هستند تا تصدیق شوند، مانند مستند «آربیجی»؛ یا فقط وقتی تأیید میشوند که دیگر دیر شده است، مانند فیلم «بامبشل: ماجرای هدی لامر». هیچکس دختری نابغه را تشویق نمیکند، درحالیکه او حضور دارد و بهواقع یک نابغه است. بث با کمترین مقاومت با رقابتهای شطرنج روبهرو میشود.
هرگز در برابر مشکلات دنیا سر تعظیم فرود نمیآورد. دنیا به او تعظیم میکند. به عبارت دیگر، او یک ستاره است. قوانین برای او متفاوت است. آلما این مسئله را زود تشخیص میدهد، همانطور که رقبا و دوستانش متوجه این موضوع شدهاند. بث کمد لباسی هیجانانگیز میخرد. او خانهای میخرد و رفتهرفته، به زنی مستقل تبدیل میشود. در ابتدا تصور کردم کاراکتر بث بر اساس یک شخصیت واقعی ساخته شده است، اما خیلی زود مشخص شد اینطور نیست.
سیالیت پیشرفت او و عدم مقاومت در مسیر رسیدن به قله آن را از بین برد. در این لحظه، هم در سیاست و هم در همهگیرى، زنان به حاشیه رانده شده و تحت فشار قرار گرفتهاند و به این نوع داستانهای شایستهسالارانه احتیاج دارند. این داستان به ما اطمینان میدهد بث هم به همان روشی که صفحه شطرنج، با رعایت قوانین، قابل پیشبینی است، احساس امنیت میکند.
«گامبی وزیر» دنیایی را به تصویر میکشد که در آن استعداد، سختکوشی و بازی جوانمردانه پاداش داده میشود؛ جهانی که در آن همه برابر هستند، جایی که قدرت فاسد نیست، در بازی تقلب نمیشود و یک برنده میتواند انتظار تصدیق مشتاقانه پیروزیهای خود را داشته باشد. هیچچیز از واقعیت فعلی ما دورتر نیست، اما چه کسی به واقعیت فعلی ما نیاز دارد؟ آنچه اکنون به آن نیاز داریم چیز دیگری است.