«سلام دوستای گلم، امروز اومدیم یه رستوران خوب دیگه رو بهتون معرفی کنیم. با هم بریم و ببینیم.» معمولاً با همین جمله شروع میکنند. بعدش باید انتظار هرچیزی را داشته باشید، از ساندویچهای غول گرفته تا سینیهای بزرگ و پر و پیمان که هرچه بخواهید داخل شان پیدا میشود؛ لازم نیست فکر کنید، هرچه را هم که نخواهید میتوانید داخل مجمعهای مسی بیابید.
به گزارش ایران، فودبلاگرها این روزها برای خودشان حسابی میتازانند. صفحههای پردنبال کنندهشان شده دفتر کارشان و منبع درآمدی عالی. آنها با صورتهای خندان هر روز از این رستوران به آن رستوران میروند تا به شما بگویند چه بخورید تا احساس بهتری پیدا کنید. آنها مدام دارند غذا خوردن را تبلیغ میکنند آن هم به شیوهای غریب.
آشپز یک قرص نان تافتون برمیدارد و آن را حسابی توی کره میغلتاند. بعد یک لایه پیاز و جعفری روی آن میریزد. بعدش نوبت گوجه پوره شده و تفت داده شده در کره است. حالا باید یک سیخ جوجه اضافه کند و بعد یک سیخ کوبیده. تمام شد؟ البته که نه، چنجه هم هست و بعد از آن دوباره عملیات اضافه کردن مخلفات را انجام میدهد. این بار با حجمی بالاتر و در آخر کره آب شده را روی محتویات نان میریزد که معلوم نیست چطور و با چه فرمولی سنگینی آن حجم غذا را تاب میآورد.
در آخر چهار سر نان را به زور تا میکند و به عنوان حسن ختام، دوباره آن را توی کره آب شده میغلتاند. اسم این ترکیب را انفجاری، انهدامی یا چیزی شبیه آن میگذارند که با ساز و کارش هم خوب جور درمیآید.
آقای فودبلاگر حین آماده شدن لقمه انفجاری، با آب و تاب مراحل کار را شرح میدهد. تصویر بعدی او را سر میز نشان میدهد در حالی که دهان را تا جایی که میشده باز کرده تا لقمه رستم را گاز بزند.
ساندویچ هرچه پر و پیمانتر، مقبولتر. این شعار خانم فودبلاگر است، چون بیشتر ساندویچیهایی که برای تبلیغ به آنجا میروند، همین ویژگی را دارند. یک نان باگت بینوا را باز میکنند و آنچه در توان دارند داخلش بارگذاری میکنند. فیله مرغ، برگر گوشت، کراکف پنیری، ژامبون فرد اعلا و پنیر و قارچ به مقدار مکفی که کافی بودنش به توان نان بستگی دارد وگرنه هیچ وقت کافی نیست و هرچه بیشتر، بهتر.
ساندویچ سر آخر یک توده عظیم و پهن میشود که سازندهاش با افتخار سطح مقطعش را پس از برشی موفق، به رخ میکشد. تصور گاز زدن چنین غول ساندویچی سخت است، اما فودبلاگر محترم آن را به هرحال برایتان ساده میکند، چون قرار است متقاعد شوید که این ساندویچ خوشمزهترین ساندویچی است که در عمرتان خوردهاید. در هرحال یک بار امتحان کردنش لابد میارزد.
رستورانهای سنتی هم از قافله غولپسندها دور نماندهاند. قاعدهاش این است که یک غذا به دلخواه تان سفارش بدهید و آن را نوش جان کنید، اما در این رستورانها معلوم نیست غذایی که سفارش میدهید با چه محتویاتی سر میزتان گذاشته میشود. ممکن است قاشق را داخل برنج بزنید و با یک جوجه درسته برخورد کنید که در دلش کباب سلطانی و بادمجان پرورده هم هست یا مثلاً وسط خورش فسنجان تان، دو تکه شیشلیک هم پیدا شود، یا ته دیگ غذایتان، خودش یک پرس غذای متنوع دیگر باشد. کسی چه میداند. تازه نظر همراهان تان هم مهم است، چون آنطور که میگویند هر پرس غذا برای دو یا سه نفر است.
فودبلاگرها وسط این حجم از رنگ و مزههای مختلف دارند چشم شما را به دیدن این تیپ غذاها عادت میدهند و ذهنتان را برای خوردنشان تحریک میکنند. خیلیها اولش فقط برای سرگرمی ویدئوها را تماشا میکنند، بعد کم کم به دیدنشان انگار معتاد میشوند و بعدش هم میروند سراغ برآورده کردن خواهش دلشان. یک بار امتحانش که ضرری ندارد و خب یک بار میشود دوبار و بارهای بیشتر و یکهو طرف به خودش میآید و میبیند اسیر غولهای خوشمزه شده و رهایی از بندشان به این راحتیها ممکن نیست.
ایمان دولو، سرآشپز و کارشناس غذا در این باره حرفهای جالب توجهی دارد. او این مسأله را دارای چند وجه میداند: «قند و چربی که حجم زیادی انرژی دارد، در ذهن ما دوپامین ترشح میکند که هورمون شادی است. برای همین است که وقتی شکلات میخوریم احساس شادی میکنیم. غذاهایی که ترکیب چربیشان بالاست و با شیر و کره و پنیر تهیه میشوند، همین کار را با آدمها میکنند و باعث ترشح دوپامین میشوند برای همین هم غذاهای این مدلی مثل پاستای آلفردو یا غذاهای پنیردار و چرب در ایران خیلی فراگیر شد، چون آدمها نیاز به دوپامین دارند.»
دولو، درباره ساندویچهای بمب و اژدر به چند نکته اشاره میکند: «یک مسأله این است که ما در فرهنگ مان، بیشتر وقتها کمیت را بهتر از کیفیت میدانیم و بر این اساس حجم غذا برایمان مهمتر است. در مورد غذاهای حجیم، در ایران اول عرضه شروع شد و بعد تقاضا به دنبالش آمد. سوسیس و کالباس چیز نسبتاً ارزانی است و خیلیها تصمیم گرفتند آن را به انواع دیگر غذاها اضافه کنند مثلاً به فلافل، کالباس اضافه کردند و اسمش را گذاشتند کافل.
خیلیها دقیقاً با ایجاد یک ملغمه سعی میکنند غذای جدیدی خلق کنند و این در حالی است که چنین فردی اطلاعات کافی از این فن ندارد، مثل خیلی از کسانی که آشپزی بلد نیستند و وقتی غذا درست میکنند، فکر میکنند همه چیز را باید با هم مخلوط کنند. اینجا طرف یک غذایی عرضه میکند که جدید و سیرکننده است و تقاضا هم برای آن ایجاد میشود. این حجم غذا ممکن است خوشمزه نباشد، اما به اصطلاح آدم را میگیرد.
وجه دیگر قضیه این است که رستوران گردی در ایران گران است و خیلی تنوع هم ندارد و از طرف دیگر اتفاق نویی هم نمیافتد. این باعث شده که آدمها سوق پیدا کنند به رستورانهایی که هم قیمت شان مناسبتر است و هم غذایی به شما میدهند که خاص است. ما در باب غذا یک اصطلاح داریم به اسم «ایکس فکتور» که آن را به مود آدم تعبیر میکنیم یعنی مجموعهای از عوامل که توجه شما را جلب میکند مثل ظاهر و عطر و فضا. به خاطر همین است که این شکل غذاهای حجیم صرفاً به خاطر شکل و شمایل شان و حالا عجیب بودنشان جذابیت ایجاد میکنند. مثلاً طرف میگوید من سیرابی گلاسه سرو میکنم و آن حجم زیاد از چربی روی ذهن تأثیر میگذارد. تبلیغات هم در این زمینه اثر زیادی میگذارند.
مسأله دیگر خود رستوران داران هستند که اعتقادشان این است که مردم از هرچه بزنند، از خوردن نمیزنند که البته فکر غلطی است. آنها سعی میکنند شکلهای جدید و متنوعی از غذا ایجاد کنند چشمگیر باشد که کیفیت خیلی به چشم نیاید، چیزهایی مثل همین ساندویچهای بمب و اژدر که در عین حال قیمتش هم مناسب میشود. مشتری اینجا احساس میکند دستاوردی داشته و یک غذای ویژه و جدید را به قیمتی مناسب خورده و به خیال خودش رستوران گردی هم کرده است.»
به عقیده این کارشناس، آشپزها در این زمینه نقش مهمی دارند و باید طوری غذاها را ارائه دهند که پیش خدا هم شرمنده نباشند که مواد بی کیفیت را پشت حجم و ظاهر پنهان کردهاند. نکته دیگر به گفته او این است که ما در ایران در پایین هرم مازلو (نیازهای زیستی) قرار داریم و به مرحلهای نرسیدهایم که مثلاً از طعم لذت ببریم و آن بحث سیری برایمان مهمتر است و بمبها از این جهت خوب عمل میکنند.