محمد ماکویی؛ از شما چه پنهان! طرفدار تیم ملی فوتبال آلمان بودم. (هنوز هم هستم!) به این ترتیب، دل توی دلم نبود که آیا آلمان در بازی فینال از پس آرژانتین، با آن اعجوبه افسانه ایش، بر میآید یا نه!
متاسفانه، موفق به مشاهده زنده بازی نشده و تنها صبح روز بعد از اتفاقات مسابقه نهایی مطلع گشتم.
سر کلاس نشسته بودیم که صحبتهای درگوشی دو تن از همکلاسیها، که یکی به هواداری آرژانتین شهره بود، توجهم را به خود جلب نموده و کاملا از استاد و درس منحرف نمود.
وقتی در میانه مکالمات به گوش رسیده، "بد جوری آلمان را لوله کرد" به گوشم خورد فوق العاده ناراحت شدم، زیرا مطمئن گشتم که نه تنها نتیجه بازی فینال به سود نماینده آمریکای جنوبی رقم خورده است، بلکه تفاضل گلهای رد و بدل شده بین دو تیم کاملا عجیب و غریب و دور از ذهن بوده است.
بعدها، وقتی از نتیجه بازی، که سه بر دو به سود آرژانتین رقم خورده بود، سر در آورده و متوجه شدم آلمان در طی بازی نتیجه دو بر صفر باخته را به تساوی دو بر دو کشانیده است، غم خود را سبک شده دیده و نماینده شایسته اروپا را در عوض مغلوبی تحقیر شده، بدرستی، تیمی که شایستگی حضور در دیدار فینال را داشته است به تصویر کشیدم.
آنهایی که اهل ورزش و به خصوص فوتبال هستند خوب میدانند که پای شکست تحقیرآمیز، معمولا، وقتی به میان میآید که تیمی بزرگ مغلوب تیمی کوچک شده باشد. از سوی دیگر، هنگامی که در بازی دو تیم تقریبا همپایه (هر دو خیلی ضعیف یا خیلی قوی باشند) نتیجه شگفتانگیزی رقم میخورد میتوان از واژه "تحقیر" استفاده نمود.
به عنوان مثال اگر کشور فرانسه از آندورا یک بر صفر هم شکست بخورد، باختی تحقیرآمیز را تجربه کرده است و این در حالی است که باید نتیجه بازی آلمان-برزیل، مثلا، هفت بر هیچ به سود آلمان گردد تا رسانهها حق تیترزنی بصورت "شکست تحقیرآمیز برزیل از آلمان" را داشته باشند.
با این حساب، بحث از شکست تحقیرآمیز آلمان از آرژانتین، با نتیجه ۳ بر ۲، فقط از عهده طرفداران دوآتشه آرژانتین، که خیلی نباید آنها را جدی گرفت، بر میآید.
در عالم سیاست هم اوضاع به همینگونه رقم میخورد و لذا در انتخابات ریاست جمهوری یک کشور، هر کشوری میخواهد باشد، رقیب باید رقیب کوچکی باشد یا اختلاف آرا قابل ملاحظه گردد تا بتوان بازنده انتخابات را "تحقیر شده" محسوب نمود.
همه ما خوب میدانیم که جمهوریخواهان و دمکراتها احزاب اصلی کشور امریکا هستند و پست ریاست جمهوری بارها و بارها بین آنها دست به دست شده است.
لذا، بایدن را اصلا نباید رقیب کوچکی برای ترامپ در نظر گرفته و برد او را به مثابه باخت ترامپ از یک نامزد مستقل لحاظ نمود.
از سوی دیگر، تقریبا نیمی از آرای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نفع ترامپ به صندوقها ریخته شده و روی این حساب، بهتر است در عوض صحبت از شکست تحقیرآمیز ترامپ، از زنده بودن حالا، حالاهای ترامپ و ترامپیسم حرف بزنیم. (خواه خوشمان بیاید و خواه خوشمان نیاید!)
شاید برخی از رسانهها از شکست تحقیرآمیز ترامپ حرف زدهاند، خودخواهیهای مثال زدنی رییس جمهور سابق آمریکا و رجزخوانیهای بیحد و مرز وی را برهان و دلیل قاطعی بر "شکست تحقیرآمیزی را متحمل شده است" بگیرند.
این نیز درست نیست، زیرا ورزشکاران و سیاستمداران بزرگ معمولا به نحو احسن از ویژگی رجزخوانی، که موجب اعتماد به نفس هواداران شده و رقبا و طرفداران حریف را بی خیال از ادامه مبارزه میکند (شاید بکند!)، بهرهمند بوده و جدی گرفتن سخنان آنها امری شایسته به حساب نمیآید.
کوتاه سخن اینکه حرف از شکست تحقیرآمیز ترامپ به میان آوردن نه تنها به معنی نادیده گرفتن آرای نیمی از مردم آمریکا میباشد، بلکه ما را جز افرادی که به شعور مخاطبین خود توهین میکنند معرفی نخواهد نمود.
به این ترتیب، درست است که بیشتر ما ایرانیها از پیروزی جو بایدن خوشحال شده و از ته دل "شاید فرجی بشود" را فریاد زدیم، اما اگر یاد بگیریم که وفق علاقه یا تنفر از دیگران، هر کس میخواهد باشد، کلمات را در جای غیر واقعی خود مورد استفاده قرار دهیم، بزودی واژهها معنا و مفهوم خود را از دست داده و به دنبال بیان هر کلمهای میباید شنونده "این که گفتی یعنی چه؟! " باشیم!